مردم خوزستان چه گناهی کردهاند؟
رویداد۲۴-من حرفی با مسئولان استان خوزستان ندارم. روزی که مردم خوزستان به بنبست میخورند کسی نمیآید به دادشان برسد. من میخواهم درباره مردم خوزستان حرف بزنم. حسین کعبی از هیچ کس جز خدا نمیترسد؛ پس حرفم را هم رک و راست میگویم. من از همه یک سؤال دارم مردم خوزستان چه گناهی کردهاند؟ آب سالم که نداریم. هوا هم که وضعیتش این است. چه گناهی کردیم؟ نفت، گاز و همه چیز را که از ما میگیرند، چه چیز دیگری هست که از مردم خوزستان نگرفتهاند. چرا نصف مردم خوزستان باید بیکار باشند؟ دلیلش چیست؟
یکی نمیخواهد درباره این موضوع صحبت کند؟ من افتخار میکنم که شناسنامهام خوزستانی است و عرب خوزستانی هستم حق دارم بپرسم چرا کسی به داد این مردم نمیرسد؟ به چه دلیل؟ کسی نباید صدای ما را بشنود؟ پرچم ایران بالای سر ماست و ما هم فرزندان این مملکت هستیم و افتخار میکنیم که هر جا که پای مملکت مان در میان باشد از جان و مال و هر آنچه داریم دریغ نکنیم، اما چرا بچههای خوزستان نمیتوانند یک هفته به مدرسه بروند؟ درباره این موضوع کارشناسها بیایند صحبت کنند و از ریشههایش حرف بزنند.
چرا بعضیها میترسند و حرف نمیزنند؟ من خانوادهام آنجا زندگی میکنند. خانواده امثال ما با تمام وجودشان جنگیدند و ما در سختی و بدبختی بزرگ شدیم حالا این وضع امروز، به پاس قدردانی از آنهاست؟خانواده من آنجا زندگی میکنند، خاک آن شهر را دارند میخورند پس من حرفم را میزنم. دلم میسوزد. برای هزارمین بار تقاضا میکنم به داد این مردم برسید. سه،چهار بار روی صفحه خودم پست گذاشتم. چقدر نباید حرف زد؟ چقدر... یک کاری کنید مردم آرامش داشته باشند. به خدا خوزستان و مردمش با این سرمایه که در خوزستان خوابیده الان باید در رفاه کامل زندگی کنند. چرا همه باید از این سرمایه نفع ببرند جز خود خوزستانی ها. البته میدانم حرفهای ما از یک گوش شنیده میشود و از یک گوش دیگر بیرون میرود؛ اما من باز هم حرف میزنم.
سهم این بچهها از آینده چیست؟ من نزدیک شش سال است بچهام را اهواز نبرده ام. من بهعنوان یک خوزستانی که خانواده عشایری بزرگ دارم از طایفه العچرش، کعبی و حردان وقتی بچهام را نمیتوانم به اهواز ببرم فکر میکنید چه حالی میشوم. بگذارید برای اول بار یک مسألهای را بگویم.
دکتر بچه من را دید گفت نمیتواند اهواز زندگی کند. خانواده من باید بیایند تهران یا رشت بچه من را ببینند؟ من زنگ میزنم برادرزاده هایم هی میگویند عمو مریض شدیم. هرازچندگاهی میآیند رشت پیش من آب و هوایی عوض میکنند. آخر اینکه نشد. من ناراحت بچهها هستم. ما خود به خود خودمان را بزرگ کردیم اما تکلیف این بچهها چه میشود؟ کسی نباید به داد اینها برسد؟