آتش و خشم در کاخ سفید ترامپ (قسمت 30)/ حاکمان «سیلیکون ولی»، اربابان واقعی کاخ سفید

جف بزوس، رئیس آمازون و مالک روزنامه واشنگتن پست که یکی از رسانه‌های بی‌شماری بود که به بلای جان ترامپ در دنیای رسانه تبدیل شده بودند، تلاش زیادی کرد تا نه تنها به رئیس جمهوری منتخب بلکه به دخترش ایوانکا نیز دسترسی پیدا کند. ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی می‌گفت که شرکت آمازون از «مشکلات نابود‌کننده‌ای در رابطه با مالیات» قسر در رفته و اگر او در انتخابات برنده شود، «اوه، آیا باز هم مشکلاتی خواهند داشت؟» اما اکنون ترامپ به‌طور ناگهانی بزوس را به‌عنوان «نابغه‌ای درجه یک» تحسین می‌کرد. ایلان ماسک در برج ترامپ به او پیشنهاد داد دولت جدید در مسابقه‌اش برای سفر به مریخ شرکت کند و ترامپ هم از این ایده بشدت استقبال کرد. استفن شوارتسمان، رئیس گروه بلک استون – و از دوستان کوشنر – پیشنهاد تشکیل شورای تجارت را به ترامپ داد که ترامپ هم از آن استقبال کرد. آنا وینتور، سردبیر مجله «ووگ» و ملکه صنعت مد قبلاً امیدوار بود در زمان اوباما سفیر امریکا در انگلیس شود و وقتی این اتفاق نیفتاد با هیلاری کلینتون ارتباط نزدیک برقرار کرد. اکنون او وارد برج ترامپ شده بود (اما از اینکه مثل خلافکاران سر به پایین در مقابل عموم راه برود امتناع کرد) و پیشنهاد داد سفیر ترامپ در دربار سنت جیمز شود. ترامپ مایل بود این ایده را بپذیرد. (بنن گفت: «خوشبختانه، جورشان جور نشد.») با وجودی که ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی مکرراً از صنایع تکنولوژیک انتقاد کرده بود، روز 14 دسامبر هیأتی از «سیلیکون ولی» برای ملاقات
با رئیس جمهوری منتخب به برج ترامپ آمد.همان روز بعد از ظهر ترامپ به مرداک تلفن کرد و او پرسید این ملاقات چگونه بوده است.
ترامپ گفت: «اوه، عالی. عالی بود. واقعاً واقعاً خوب بود. این بچه‌ها واقعاً به کمک من نیاز دارند. زیاد از اوباما خوششان نمی‌آمد. مقررات زیادی. این برای من فرصتی است تا به آنها کمک کنم.»
مرداک گفت: «دونالد، اینها هشت سال کنترل اوباما را در دست داشتند. درعمل آنها اداره‌کننده تشکیلات بودند. به کمک تو نیازی ندارند.» «مثلاً این مسأله ویزای مهاجران متخصص را در نظر بگیر. آنها واقعاً به این ویزاها نیاز دارند.» مرداک اشاره کرد که اتخاذ رویکرد لیبرال در قبال این نوع ویزا ممکن است با وعده‌هایی که در رابطه با مهاجرین داده سازگاری نداشته باشد. اما به نظر می‌رسید ترامپ از این بابت نگرانی ندارد و به او اطمینان داد: «ترتیبش را می‌دهیم.» مرداک همان‌طور که شانه‌ها را بالا می‌انداخت تلفن را قطع کرد و گفت: «چه احمق بی‌شعوری».