تاریخ انتشار: ۰۸:۱۶ - ۰۳ فروردين ۱۳۹۷
نقد رویداد۲۴ بر آخرین ساخته علیرضا داوودنژاد

فراری؛ پرداختی جذاب از یک داستان کهنه

فراری فیلم بسیار ساده‌ و در عین حال کهنه‌ای است. اما این کهنگی آزاردهنده نیست چون خالقان اثر توانسته‌اند از دل این کهنگی یک درام جذاب بیرون بکشند که شاید گاهی شعاری شود اما تا پایان جذاب باقی می‌ماند.
رویداد۲۴،مازیار وکیلی: علیرضا داوودنژاد یکی از تجربه‌گراترین کارگردانان سینمای ایران است. با این‌که سن و سال بالایی دارد و هم‌نسلانش مدت‌هاست در رکود و ناکامی به سر می‌برند اما او هم‌چنان سرحال و قبراق فیلم می‌سازد و فیلم‌هایش هم از حد مشخصی ضعیف‌تر نمی‌شوند.

 فراری بازگشت داوودنژاد به سینمای جریان اصلی است. دو فیلم قبلی داوودنژاد آثاری تجربی و به شدت متفاوت بودند که ربطی به جریان اصلی سینمای ایران نداشتند. همین تجربه‌گرایی و تلاش برای یافتن مرزهای جدید است که داوودنژاد را از سایر هم‌نسلانش متمایز می‌کند. 

داوودنژاد همیشه به دنبال کشف مسیرهای نو و تازه است و فیلم‌هایش فارغ از کیفیت تلاش‌های جذابی  هستند برای کشف مسیرهای تازه و متفاوت. اما فراری حکایت متفاوتی دارد. فیلمی است متعلق به جریان اصلی با تولیدی حرفه‌ای که کاملاً با فیلم‌های خانوادگی و شخصی که داوودنژاد در این سال‌ها ساخته است فرق می‌کند.

فراری داستان گلنار دختر نوجوان شمالی است که به تهران آمده تا با تنها فراری موجود در ایران عکس یادگاری بگیرد. او برای پیدا کردن فراری و در اوج ناامیدی با نادر که راننده تاکسی ساده و مهربانی است همراه می‌شود. فیلم‌نامه فراری را کامبوزیا پرتوی نوشته است. ردپای علائق پرتوی را می‌توان در لحظه به لحظه فراری مشاهده کرد.

فیلم مضامین موردعلاقه پرتوی مثل فاصله طبقاتی، همراهی دو آدم ناهمگون، نقد صریح و شعاری و نگاه چپ‌گرایانه را درون خود دارد. فراری فیلمی است درباره آرزوها و حسرت‌های دختر نوجوان ساده‌ای که تما دنیا و زندگی‌اش عکس گرفتن با یک فراری است. 

اما خوبی فراری در این است که شخصیت‌هایش تک بعدی نیستند. همین دختر به ظاهر ساده که به حرف دوستش اعتماد می‌کند و به تهران می‌آید به موقع هم بدجنس می‌شود و تمام محبت‌های نادر را فراموش می‌کند و برای تماشای فراری او را راننده آژانس خطاب می‌کند. با دیدن سجاد و دار و دسته‌اش نادر را رها می‌کند و با آن‌ها می‌رود تا فاجعه پایانی رقم بخورد. 

گلنار از روی عمد و غرض این‌گونه رفتار نمی‌کند. گلنار و رفتارهای او برآیند همه حسرت‌ها و کمبودهایی است که در زندگی داشته است. فراری و عکس گرفتن با آن انقدر ذهن گلنار را تسخیر کره است که حاضر است هرکاری برای دیدن آن ماشیم بکند.  پرتوی در فراری به خوبی این وجه از شخصیت‌ گلنار را در خلال حرف‌های پراکنده و بی‌ربط او با نادر پرورانده است.

 حرف‌های گلنار تماماً درباره حسرت‌هایی است که او در زندگی داشته است. درباره آرزوهایی که هیچ‌گاه برآورده نشده. درباره داشتن یک زندگی بهتر، راحت و بی‌دردسر. این آرزوها از صافی ذهن یک دختر ساده شهرستانی گذشته و بدل به حرف‌های پراکنده‌ای شده که گلنار به نادر می‌زند. گلنار تمام برندها را می‌شناسد. از بوی عطر مارک آن را به زن مسافر می‌گوید. ماشین‌های مدل بالا را به نام می‌شناسد. جنس طلاهای طلافروشی را از صاحب آن‌جا بهتر می‌شناسد. گلنار در تمام مدت عمر کوتاهش با حسرت‌هایش زندگی کرده است. شاید گلنار به جذابیت اتی فیلم بوتیک نباشد اما در بار دوم تماشا من را به یاد اتی انداخت. 


در مقابل گلنار نادر را داریم. مردی صبور، مهربان، بی‌نیاز و اصول‌گرا. او تنها کسی است که به گلنار کمک می‌کند. نادر می‌توانست یکی از همان شخصیت‌های کلیشه‌ای این سال‌های سینما و تلویزیون ایران باشد. اما بازی دقیق و موثر طنابنده و شیرینی شخصیت اجازه نمی‌دهد نادر بدل به یک کلیشه شود. 

شخصیت نادر کاملاً نقطه مقابل شخصیت گلنار است. مردی است میان‌سال و جاافتاده و تنها با روحیات عرفانی که نه تنها ماهواره ندارد بلکه تلویزیون هم به زور نگاه می‌کند. با همه این احوال به حرف‌های گلنار با صبر و حوصله گوش می‌دهد. برای کمک به او چیزی از اعتقاداتش نمی‌پرسد. تا پایان ماجرا شرطی برای او نمی‌گذارد. مثل یک پدر به او کمک می‌کند. همه تلاش خود را می‌کند تا این دختر تنها به آرزوی کوچکش برسد. نادر کمی ساده است. برای همین هم هست که وقتی آن رفتار گلنار را جلوی خانه سجاد می‌بیند خشکش می‌زند. باورش نمی‌شود که گلنار به همین راحتی حاضر می‌شود با سجاد برود. برای همین با نگاهی خیره گلنار و دار  و دسته سجاد را تماشا می‌کند که سوار ماشین‌‌های مدل بالایشان می‌شوند و می‌روند. 

بعد از این لحظه و این اتفاق(که تمام حس و حالش به خوبی در نگاه طنابنده بروز و ظهور پیدا می‌کند) چیزی در نادر تغییر می‌کند. نادر دیگر آن آدم ساده قبل نیست. چشمش به جهان اطراف باز شده و این نکته را به خوبی فهمیده که نمی‌شود مسائل این دنیای پیچیده را صرفاً با خوبی و محبت حل کرد. فیلم البته لحظات شعاری بسیاری هم دارد، مثل سکانسی که گلنار روی پل می‌ایستد و فریاد می‌زند. اما برخلاف کامیون که در جشنواره فجر امسال به نمایش درآمد پرتوی در فراری توانسته برای شعارهایش بستر روایی مناسبی پیدا کند. 

ماجرای بازجویی و پیگیری قتل در کنار فلاش‌بک‌ها مسیر درست و جذابی برای روایت قصه شعاری فراری هستند. پرتوی با استفاده از این تمهید به خوبی بیننده را مشتاق پایان ماجرای گلنار نگه می‌دارد و اجازه نمی‌دهد شعارها بر روی فیلم سایه بی‌اندازند. 

اما فراری بیش از آن‌که مدیون فیلم‌نامه کامبوزیا پرتوی باشد مدیون کارگردانی به شدت هوشمندانه و حرفه‌ای داوودنژاد است. داوودنژاد با ساخت فراری ثابت می‌کند دود همچنان از کنده بلند می‌شود. اگر توانایی داوود‌نژاد در دکوپاژ و هوش او در ریتم‌شناسی نبود فراری با این حجم از دیالوگ بدل به فیلمی کسالت‌بار می‌شد که تماشای آن تا پایان ممکن نبود. فیلم در جاهایی مثل حضور نادر و گلنار در خانه حاجی به لحاظ ریتم افت می‌کند، اما کلیت کار به مدد هوشمندی داوودنژاد یک‌دست و دقیق از کار درآمده است. 

قرینه‌سازی هوشمندانه ابتدا و انتهای فیلم با استفاده از دوربین‌های مداربسته درک درست داوودنژاد از قصه را نشان می‌دهد. سکانس پایانی فیلم اضافه به نظر می‌رسد. فیلم می‌توانست با بغض نادر تمام شود. اما در همان سکانس شعاری پایانی هم داوودنژاد به خوبی و بدون اضافه‌گویی زندگی خانوادگی گلنار را برای تماشاگر ترسیم می‌کند. نمای بسته از کیف گلنار پایانی است بر ماجراجویی دختر ساده‌ای که قربانی حسرت‌ها و آرزوهایش شد، درست مثل اتی فیلم بوتیک. 

فراری فیلم بسیار ساده‌ و در عین حال کهنه‌ای است. اما این کهنگی آزاردهنده نیست چون خالقان اثر توانسته‌اند از دل این کهنگی یک درام جذاب بیرون بکشند که شاید گاهی شعاری شود اما تا پایان جذاب باقی می‌ماند. فراری صداقتی دارد که در سینمای ایران کمیاب است. همین صداقت هم هست که باعث می‌شود شعارها و کهنگی فیلم را فراموش کنیم و تا پایان با داستان گلنار همراه شویم.
نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان