تاریخ انتشار: ۱۵:۲۳ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۷

سام قریبیان در باره فرهنگ رانندگی: همه جاي دنيا رانندگي مي كنم غير از تهران/پياده رو معنايي ندارد بايد بگوييم :" موتور رو"

بعضي ها انگار خيابان ارث پدرشان است. همه برويد كنار كه من رد شوم. اين موضوع بارها براي من اتفاق افتاده كه وارد خيابان يك طرفه مي شوم و راننده اي خلاف مي آيد.

رویداد۲۴-بعضي ها انگار خيابان ارث پدرشان است. همه برويد كنار كه من رد شوم. اين موضوع بارها براي من اتفاق افتاده كه وارد خيابان يك طرفه مي شوم و راننده اي خلاف مي آيد. سام قريبيان، بازيگر و كارگردان سینما طی مصاحبه‌ای با "سایت راهور" نکاتی درباره فرهنگ رانندگی و ترافیکی ذکر کرده، بخش‌هایی از حرف‌های ایشان در گفتگو با فرنوش آبا: 

در همه دنيا؛ اروپا و شمال آمريكا و جنوب آمريكا و حتي شهرستان هاي ايران رانندگي كرده و مي كنم. اما در تهران نه.

اعتقاد دارم يكي از راه هاي جلوگيري از ترافيك اين است كه بي دليل ماشين شخصي مان را بيرون نياوريم.

طرف مي خواهد بپيچد سمت راست توي كوچه جلويت. نه راهنما مي زند و ...من يك مثلي دارم كه افسر به تو تصديق داد، تو چطوري رويت شد بگيري؟

از ١٤ سالگي رانندگي با تريلي را ياد گرفتم! به خاطر بازي در فيلم ترانزيت (سال ٧٢) بايد ياد مي گرفتم. البته اولين بار در همان سن با رنو رانندگي كردم و ياد گرفتم. به خاطر فيلم. در فيلم بايد تريلي و استيشن را در جاده مرزن آباد مي راندم. اما به طور رسمي، گواهينامه را در سن ١٩ سالگي در آمريكا گرفتم.

سام قریبیان در باره فرهنگ رانندگی:  همه جاي دنيا رانندگي مي كنم غير از تهران/پياده رو معنايي ندارد بايد بگوييم :
در تهران خيلي محتاط رانندگي كنيد، بهتان مي زنند. مثالي برايتان مي آورم. ما در آلمان، محدوديت سرعت نداريم. اوايل تابستان در آلمان بودم. يك ماشين اجاره كردم. راحت مي توانيد با ٢٢٠ كيلومتر در اتوبان هاي آلمان برانيد. چون محدوديت سرعت ندارند و احساس خطر نمي كنيد.از بغل تريلي رد مي شويد و پايتان را از روي گاز بر نمي داريد. چون درست مي رانند.

اما وارد مرز سوييس كه مي شويد محدوديت سرعت وجود دارد و بيشترين سرعت ١٢٠ كيلومتر است. يعني رانندگي شما به رانندگي بقيه بستگي دارد.

بهترين نمونه فرهنگ رانندگي را در آلمان و آمريكا ديدم. بدترين رانندگي را هم در رم ايتاليا ديده ام.

رانندگي، فرهنگ و اتيكت مي خواهد. هركاري اتيكتي دارد كه بايد رعايت شود. وسط چهارراه ايستاده اي همه بوق مي زنند. اين بوق زدن چه دليلي دارد؟ وقتي جاده بسته است بوق بزني راه باز مي شود؟ اين فرهنگ منفي است. بوق زدن در واقع يك جور، دشنام دادن به ديگران است.

من اگر مسئوليتي داشتم بوق را از روي ماشين ها بر مي داشتم. با آلودگي صوتي كه ايجاد مي كند، اعصاب همه را به هم مي ريزد.

با چشم خودم اين را ديده ام كه راننده اي سر دوربرگردان مي خواست سبقت بگيرد، جلوي ماشيني پيچيده و كار به فحاشي رسيده و پياده شده و جلوي همسرش براي راننده مقابل زنجير كشيده است. كه چي؟ تو چرا جلوي من سبقت گرفتي!

اين موضوعات را در كلاس نمي شود آموزش داد. اين به فرهنگ بر مي گردد.

سام قریبیان در باره فرهنگ رانندگی:  همه جاي دنيا رانندگي مي كنم غير از تهران/پياده رو معنايي ندارد بايد بگوييم :
بعضي ها انگار خيابان ارث پدرشان است. همه برويد كنار كه من رد شوم. اين موضوع بارها براي من اتفاق افتاده كه وارد خيابان يك طرفه مي شوم و راننده اي خلاف مي آيد. حالا خلاف آمده اي هيچ، لااقل بكش كنار راننده هاي روبرو رد شوند! اما مي بيني دستش را روي بوق گذاشته كه برو كنار من رد شوم! هم خلاف مي كند، هم طلبكار است.

شهرسازي و خيابان بندي هايمان غلط هستند. وقتي در كوچه اي با عرض ١٠ متري، ساختمان هاي ٢٠ طبقه مي سازي و پاركينك برايشان تعبيه نمي كني، چه اتفاقي مي افتد؟

مي روي گرجستان كه يك كشور معمولي است و مي بيني آنجا هم بهتر از ما رانندگي مي كنند. خب اين آبرو ريزي است! دليلش همان سيستم غلط گواهينامه دادن است. همه علائم و قوانين را ياد مي دهند ولي نبايد تا زماني كه طرف امتحانش را در خيابان ها پس نداد و نشان نداد لايق گواهينامه است به او گواهينامه داد.

چند ماه پيش در تهران(خيابان جمالزاده) يك نفر با وانت زده به ماشيني كه من سرنشينش بوده ام. گواهي و بيمه و همه مداركش را هم داده اما كلا ناپديد شده! يعني حتي دنبال گواهينامه اش هم نيامده و احتمالا دارد در شهر يك جوري غيرقانوني رانندگي مي كند.

سام قریبیان در باره فرهنگ رانندگی:  همه جاي دنيا رانندگي مي كنم غير از تهران/پياده رو معنايي ندارد بايد بگوييم :
من مدت ها در خيابان عباس آباد پياده روي مي كردم. نزديك ٣ سال پيش، وقتي چراغ عابر سبز شد، حركت كردم كه از خط عابر و خيابان رد شوم، يك موتوري با سرعت آمد و به من زد و انتهاي آهني موتورش به دستم خورد اما حتي به من نگاه هم نكرد و رفت. وقتي رفتم خانه، ديدم كه دستم باد كرده و مو برداشته و چندوقتي گرفتار بودم. همين شد كه من كلا پياده روي را كنار گذاشتم. در خيلي از شهرهاي بزرگ دنيا مثل نيويوك و لندن، خيلي ها پياده به مقصدشان مي روند. چون هم ورزش است هم به هواي شهر و كاهش ترافيك كمك مي كند. اما من از آن موقع كلا پياده روي را كنار گذاشتم هم به خاطر موتوري ها هم آلودگي هوا.

 ديگر در تهران پياده رو معنايي ندارد.بايد بگوييم :" موتور رو". بوق هم مي زند كه برو كنار من دارم مي آيم.

به نظرم تمام موتوري هايي كه كلاه كاسكت نمي گذارند بايد بازداشت شوند.

موتوري ديده ام كه ٢٠ قطعه فرش پشت موتورش مي برد. خب چرا وانت اجاره نمي كني؟ والا اين كار وانت است. بعد با همان ٢٠ قطعه فرش هم مي خواهد لايي بكشد و آينه هاي تمام ماشين ها را خراب مي كند.

نظرات شما
پیشخوان