اصلاح طلبان، وفاداری و میهن
رویداد۲۴-یکی از انتقادهای چپ نو در دهه ٦٠ میلادی به احزاب سیاسی، بوروکراتیزهشدن احزاب، ازدستدادن پتانسیل نقد و ذوب در وضعیت موجود سیاستگذاریها بود؛ بنابراین، جریانهای اصلاحطلب در تمامی نظامهای سیاسی دنیا، اولویت سیاست حزبی خود را بر پایه نقد سیاستهای اقتصادی و اجتماعی دولتها قرار میدهند؛ بنابراین نیرویی پیشرو و آوانگارد هستند، نه جریانی مریدپرور و دنبالهرو.در بدنه حزبی کشور، جریان اصلاحات که رسما از سال ١٣٧٦ به عرصه سیاسی کشور ورود کرد دچار جزر و مدی در سیاستهای خود بوده؛ بهطوریکه نمود آن را میتوان فقر در سیاستگذاری حزبی در سال ٨٤ و ائتلاف با برخی جریانها در انتخابات سال ٨٨ دانست که این جریان با تقلیل نگاه خود، نقشی عقیم را برای کنشگران تکنوکراتمآب کارگزارانی، فراهم کرد. این نقش پارازیتی در انتخابات ٩٢ نیز ادامه یافت، گرچه تاکتیکی برای اهداف کلانتر، مانند انتخابات ٩٦ بود ولی با گذشت زمان، بسیاری از نیروهای اصلاحطلب با گلهمندی از وضعیت موجود و کنش افراد فرصتطلب سیاسی، به نوعی رسما جدایی خود را از دولت تلفیقی اعتدال اعلام کردند. در انتخابات مجلس دهم و شورای شهر اخیر نیز سران اصلاحات، مرتکب اشتباه دیگری شدند و با تأیید فهرستی متعارض، عقبه تقنینی مجلس و دولت اعتدال را دچار اخلال کردند.
مضاف بر این موارد، جریان اپوزیسیون سیرت اصلاحات، هماینک در مدار کارگزاری دولت قرار گرفته و از این منظر با تأیید کاربست سیاستهای اقتصادی دولت و نتایج حاصل از آن از کنه نقادانه، فاصله گرفته که این خطمشی، باعث استیصال و سرخوردگی بسیاری از سمپاتهای جریان اصلاحات بهخصوص در سطوح میانی آن شده؛ بهطوریکه جبهه اصلاحات درحالحاضر، نه حرکتی قائم به ذات، بلکه به جریانی قائم به غیر تبدیل شده که متأسفانه از چاشنی دولت، باردار میشود». از سویی یک فراز حزبی مهم اشعار میدارد که «احزاب، سیاستها را قالببندی میکنند تا در انتخابات پیروز شوند، نه اینکه در انتخابات پیروز شوند تا سیاستها را قالببندی کنند». متأسفانه جریان اصلاحات گزاره تالی را در دستور کار خود قرار داد نه گزاره مقدم را. به علاوه گرچه خاستگاه طبقاتی اصلاحات و کارگزاران، نخبهگراست ولی از لحاظ گروه هدف و شعارهای اجتماعی، کاملا تناقضنما هستند. دولت اعتدال گرچه از انسانهای فنسالار تشکیل شده، ولی فاقد پایگاه تودهای است.
احزاب در ایران علیالقاعده نباید نخبهگرا باشند، بلکه احزاب ایرانی برای آنکه مؤثر باشند، باید نقشهای اجتماعی را نیز بر عهده گیرند و این موضوعی است که سران جریان اعتدال به صورت سنتی با آن بیگانه بودهاند.
این مورد بهدرستی در ساختار حزبی احزاب ایرانی، مانند کارگزاران سازندگی به عنوان مادر حزب جریان اعتدال، ملموس و مشهود است؛ چراکه علاوه بر ساختار الیگارشیک، جغرافیای هیئتمؤسس آنها نیز از مناطقی خاص، یک ساختار متصلب را از نقطه نظر محل جغرافیایی به ذهن متبادر میکند؛ اما تناقضنمای این ائتلاف، حضور چتربازان سیاسی در دولت اعتدال و نبود توجه به منافع استراتژیک و رجحان منافع اشخاص بر منافع بلندمدت ملی است. از منظر گفتمانی، جنبش اصلاحات در سالهای اخیر و بهدرستی، گفتمان و پادگفتمانی را شروع کرده است. وجه استعاری و اسطورهای این گفتمان، یعنی نضج جامعه مدنی و پلورالیسم در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، گرچه باعث تقویت آن، بهخصوص در نواحی شهری شده، ولی این گفتمان میتواند باعث و منبع ضعف اصلاحات نیز باشد. وقتی یک گفتمان مسلط میشود، بهاجبار از شکل استعاری خود فاصله میگیرد و به محتواهای عینی روی میآورد. دراینصورت، فقط بخشی از تقاضاها و بی قراریها را سامان خواهد داد؛ بنابراین تعداد زیادی از تقاضاها و بیقراریها خارج میشوند و قدرت استعاری گفتمان کاهش مییابد؛ پس ضعفها و آسیبهایش آشکار میشود و دیگر نمایانگر آرمانی بینقص نخواهد بود؛ بنابراین باید گفت گفتمان اعتدال و گفتمان پوششی آن در ذیل سیاست حزبی سران اصلاحات، درحالحاضر تقاضاهای مسلط در جامعه را مانند عبور از بیکاری، رکود و تورم در داخل و تعامل هوشمند در خارج را نتوانسته پوشش دهد. در پایان باید عنوان کرد، جبهه اصلاحات اگر خواهان ادامه حیات سیاسی خود به عنوان یک جریان منتقد است، ضرورت دارد با خوانشی جدید از وضعیت موجود و راهبرد، تحلیل مشخص از اوضاع مشخص آینده سیاسی خود را نه ذوب در دولت اعتدال، بلکه بر تأکید و نقد بر حوزههای قفلشده صنعتی - سیاسی – اقتصادی آن بگمارد. اقدامی که پیشروترین حزب حیات سیاسی ایران یعنی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و ارگان آن یعنی عصر ما، انجام داد که منجر به دوم خرداد ٧٦ شد.