نقد رویداد۲۴ بر فیلمی که کاندیدای سیزده رشته جشنواره فیلم فجر شده بود
تقلید ناشیانه در «تابستان داغ»
شاید اگر آن تمجید بیش از اندازه و اغراق آمیز هیئت داوران سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر نبود، تابستان داغ انقدر با جزئیات بررسی نمیشد و ضعفهای بیشمارش به این شکل مورد توجه قرار نمیگرفت.
رویداد۲۴،مازیار وکیلی: شاید اگر آن تمجید بیش از اندازه و اغراق آمیز هیئت داوران سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر نبود، تابستان داغ انقدر با جزئیات بررسی نمیشد و ضعفهای بیشمارش به این شکل مورد توجه قرار نمیگرفت.
با هیچ متر و معیاری تابستان داغ صلاحیت کاندیداتوری در سیزده رشته جشنواره فیلم فجر را نداشت. یک فیلم زمانی در این تعداد رشته کاندیدای دریافت جایزه میشود که از هر نظر بینقص باشد.
در سالی که هیئت داوران به ماجرای نیمروز و رگ خواب بیاعتنایی کردند و به راحتی از کنار قابلیتهای خارقالعاده این دو فیلم گذشتند تابستان داغ یکهتاز آرا هیئت داوران بود و همین امر باعث شد معیارهای هیئت داوران برای انتخاب بهترینهای جشنواره سی و پنجم فیلم فجر زیر سوال برود.
در واقع با آرا هیئت داوران سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر (که انگار اصرار داشتند تابستان داغ را ابد و یک روز سال نود و پنج بدانند) تابستان داغ در جایگاهی قرار گرفت که به هیچ وجه لیاقتش را نداشت.
تابستان داغ به کارگردانی ابراهیم ایرجزاد را باید یکی دیگر از تقلیدهای بیظرافت سینمای ایران از آثار اصغر فرهادی دانست. سینماگران جوان سینمای ایران برای فتح هرچه سریعتر جشنوارههای جهانی و پیمودن راههای میانبر برای رسیدن به موفقیت شروع به بازتولید بدون خلاقیت الگوهای اصغر فرهادی کردهاند.
این مسئله باعث شده ما با تعدادی فیلم شبیه هم در سینمای ایران مواجه باشیم که سایه فرهادی روی سرشان سنگینی میکند. فیلمهایی مثل شکاف، ملبورن و همین تابستان داغ نمونههایی از تقلید بیظرافت و بدون خلاقیت از آثار فرهادی هستند.
فیلمهایی که تقلید ناشیانهای از دنیای اصغر فرهادی هستند بدون اینکه خلاقیت آثار فرهادی در آنها به چشم بخورد. دنیای اصغر فرهادی منحصر به خود اوست. دنیایی است غیرقابل تقلید و منحصربه فرد که نمیتوان تقلیدش کرد.
مقلدان پرشمار اصغر فرهادی در این سالها صرفاً به کلیات آثار فرهادی اکتفا کردهاند و سعی کردهاند از همان کلیات برای ساخت آثارشان استفاده کنند. در حالی که جهان فرهادی انقدر منحصربه فرد، درجه یک و درخشان است که اصلاً تقلید آن ضرورتی ندارد.
ضرورت ندارد چون مقلدان هر چقدر هم تلاش کنند نمیتوانند به پای نسخه اُرجینال برسند و فقط در یک نقطه درجا میزنند. در میان تمام فیلمسازانی که فیلم اولشان را ساختهاند تنها محمدحسین مهدویان و سعید روستایی هستند که از اصغر فرهادی بودن گریختهاند و توانستهاند دنیای اُرژینال و منحصربه فرد خودشان را خلق کنند.
تابستان داغ هم چیزی نیست جز برداشت ناشیانهای از الگوهای اصغر فرهادی. فیلم مقدمهای بسیار طولانی دارد. چیزی حدود چهل دقیقه طول میکشد تا اتفاق اصلی (که قرار است محور کل فیلم باشد) بیافتد.
فرهادی در مصاحبههای مختلف بر این نکته تاکید کرده که به عمد مقدمه آثارش طولانی را میگیرد، چون از این مقدمهها استفاده میکند و نکات اصلی درام فیلمش را در همین قسمت میکارد تا بعداً از آن نکات در قسمتهای دیگر فیلم استفاده کند. اما در تابستان داغ که فیلمی هشتاد دقیقهای است مقدمه فیلم چهل دقیقه طول میکشد بدون اینکه نویسنده چیز خاصی را برای استفاده بیشتر در ادامه فیلم در مقدمه کار بگنجاند.
فیلمساز چهل دقیقه تمام در مهدکودک، بیمارستان و خانه نسرین پرسه میزند تا مثلاً بحران میان ایمان و سارا را نشانمان دهد و برای اتفاق اصلی فیلم زمینهسازی کند. غافل از اینکه با این مقدمه طولانی و بیخاصیت که هیچ کاربردی در ادامه فیلم ندارد فقط وقتش را تلف میکند.
فیلم انقدر پرسه میزند و داستانکهای فرعی زائد به داستان اصلی الصاق میکند که مجبور میشود فیلم را در جایی که تازه دارد شروع میشود به اتمام برساند. مقدمه طولانی فیلم کلی صحنه، شخصیت و سکانس دورریز دارد که علاوه بر زائد بودنشان احمقانه هم به نظر میرسند.
فرض کنید فرهاد شوهر نسرین اصلاً وجود خارجی نداشت، چه اتفاقی میاُفتاد؟ اگر نسرین شوهر نداشت و مطلقه یا بیوه بود اتفاقاً سیر و روند ماجراهای فیلم صورت منطقیتری به خود میگرفت. چون در شکل فعلی و با توجه به اینکه وضع فرهاد نسبتاً خوب شده ضرورتی ندارد نسرین تن به خواسته سارا بدهد و پرستاری از فرزند او را قبول کند.
مسئله به ظاهر مهمی که در مقدمه کار مطرح میشود مسئله پیدا کردن پرستار برای پرهام (پسر سارا و ایمان) است که بحرانهای بعدی را شکل میدهد. آیا پیدا کردن پرستار در دوره و زمانه فعلی انقدر کار سختی است که زمینهساز بحران میان یک زوج نسبتاً مرفه و تحصیلکرده شود؟ یا مثلاً هیچوقت به درستی مشخص نمیشود ایمان چرا قصد مهاجرت به همدان را دارد؟ به خاطر آن مردی که شیشه ماشین آنها را شکسته میخواهد مهاجرت کند؟ اگر به این خاطر است که خیلی راحت میشد این مشکل را حل کرد و احتیاجی به مهاجرت نیست.
از این مسائل غیرمنطقی در طول فیلم خیلی به چشم میخورد. اما بدترین قسمت این مقدمه زائد آنجایی است که با تاکید بیدلیل روی پرهام فاجعهای را که تمام داشته فیلم است را به راحتی لو میدهد و فاجعه اصلی را هم از تاثیرگذاری میاندازد و آن را بدل به اتفاقی بیهوده میکند که خیلی قبلتر از وقوع لو رفته است.
از همه بدتر استراتژی به کل غلط نویسنده و کارگردان بعد از رخداد اصلی(مرگ پرهام) است. آنها به جای اینکه روی هانیه به عنوان عامل اصلی وقوع فاجعه تاکید کنند و تاثیر دروغی را که او میگوید بررسی کنند(مثل کاری که مدز میکلسن در شکار میکند) به بیراهه میروند و با سرعتی باورنکردنی فیلم را جمع و جور میکنند تا صرفاً تمام شود. از همه بدتر همین پایان سرهم بندی شده فیلم است.
درست از جایی که ایمان سراغ پلیس میرود تا به خاطر اعتراف(ابلهانه) نسرین مجدداً شکایت کند و فیلم میرود تا وارد فضای جدیدی شود به پایان میرسد. پایانی غیرمنطقی و ناگهانی که اسمش پایان باز نیست. بلکه پایانی است رها، یله و بیمنطق که نشانگر عدم وجود یک استراتژی درست از سوی نویسنده و کارگردان برای چگونگی طی شدن روند داستان بعد از به وقوع پیوستن فاجعه اصلی است.
تابستان داغ تقلید ناشیانهای از فیلمهای فرهادی است. آن سیزده نامزدی در جشنواره فیلم فجر هم بیشتر یک شوخی است. تابستان داغ انقدر ضعفهای آشکاری دارد که میشود به راحتی آن را یک فیلم زیر متوسط قلمداد کرد. فیلمی است تقلیدی و ضعیف که به خاطر ضعفهای متعددش خیلی راحت فراموش میشود بدون آنکه تاثیر خاصی روی تماشاگر بگذارد.