تاریخ انتشار: ۱۲:۰۵ - ۰۱ مهر ۱۳۹۶

جای خالی نویسندگی در فهرست مشاغل

نیم قرن پیش را در نظر بگیرید؛سالهایی که ایران در بسیاری از شاخصها، توسعه نیافته بود و کم کم داشت به عنوان کشوری توسعه یافته جای خود را در بین کشورهای خاورمیانه باز میکرد. در آن سالهای دور نویسندگی از بسیاری از حوزه های دیگر جلو بود؛ زمانی که این حرفه شغل به حساب میآمد و دوره درخشانی را تجربه میکرد.

رویداد۲۴-نیم قرن پیش را در نظر بگیرید؛سالهایی که ایران در بسیاری از شاخصها، توسعه نیافته بود و کم کم داشت به عنوان کشوری توسعه یافته جای خود را در بین کشورهای خاورمیانه باز میکرد. در آن سالهای دور نویسندگی از بسیاری از حوزه های دیگر جلو بود؛ زمانی که این حرفه شغل به حساب میآمد و دوره درخشانی را تجربه میکرد. جایگاهی که تصور میشد پس از نیم قرن باید ارتقا مییافت، امروز در بدترین شرایط خود قرار گرفته است، اما چه شد که اینگونه شد؟چه شد که نویسندگی پنجاه سال بعد از آن روزها هنوز هم شغل به حساب نمیآید؟ عوامل مختلفی در این موضوع دخیل هستند. عواملی که نویسندگی را بهعنوان یک شغل در نظر نمیگیرد و مزایایی که مورد نیاز است و به اکثر مشاغل اختصاص داده میشود به آن تعلق نمیگیرد. در یک نگاه کلی تأثیر نبود فضای مناسب برای تبلیغ و عرضه آثار، سیاستهای کنترلی بر محتوای کتابها و عضویت نداشتن ایران در قانون کپی رایت از مهمترین این عوامل است و همچنین میزان تأثیرگذاری فاکتورهایی چون کاهش مخاطب و به فراخور آن کاهش شمارگان کتابها که باعث پایین آمدن حق الزحمه نویسنده و تنگنای مالی وی میشود هم بر حال این روزهای نویسندگی مؤثر است.

نویسندگی در ایران حرفه ای نیست
احمد پوری معتقد است نویسندگی در ایران شغل نیست و برای این سخن دلایل مستدلی دارد: «نویسندگی در ایران شغل نیست برای اینکه نوشتن و انتشار کتاب روال منطقی ای ندارد زیرا شما وقتی کتاب مینویسید با موانع مختلفی مواجه اید.» وی موانع بر سر راه انتشار کتاب را سانسورهای سلیقهای، نبود بازار مطلوب و پایین بودن شمارگان کتابها میداند و میافزاید: «شما نمیتوانید چند سال از عمر خود را صرف نوشتن یک رمان کنید، بعد از چند سال که برای انتشار آن اقدام کردید و با وجود موانع بسیار آن اثر چاپ شد تازه شش ماه پس از عرضه کتاب حقالزحمه خود را دریافت کنید.»
وی اظهار میکند: «نویسندگی در ایران حرفهای نیست اما موارد استثنایی هم وجود دارد که شاید پنج درصد نویسندگان را شامل شود و آن هم نویسندگان کتابهای زرد و عامهپسندند که کتابهایشان در شمارگان بالا منتشر میشوند و تکیه گاه مادی دارند. اما معمولاً اکثر نویسندهها از روی علاقه به نوشتن میپردازند و وقتی که میتوانند برای پول درآوردن خرج کنند به نویسندگی اختصاص میدهند.» این موضوع به باور «پوری» از جمله دلایلی است که نویسندگان آثار فاخر اما کمشمارگان را از فهرست پرفروشها حذف و طبعاً او را از مزایای «شغل» بودن نویسندگی محروم میکند.

  حمایت از رمانهای خارجی بیشتر از رمانهای داخلی است
محمد حسن شهسواری اما از زاویه دیگری به این موضوع نگاه میکند، او با اشاره به قانون کپی رایت و آسیبهای رعایت نکردن این قانون به بدنه نویسندگی در کشور اینگونه میگوید: «شاید تا دهه قبل این قانون خیلی برای نویسندگان تأثیر نداشت اما در دهه جدید با ورود تعداد زیادی از ناشرین و مترجمان جوان بیشتر تمرکز و حتی یارانه دولت بر ترجمه رمانهای خارجی معطوف است و طبق آمار رسمی خانه کتاب بخش زیادی از بودجه دولتی به رمانهای خارجی اختصاص داده میشود.»شهسواری با ذکر این نکته که برای انتشار آثار سینمایی خارجی در ایران مجوز صادر نمیشود اما این موضوع در رابطه با کتاب برعکس است و حتی از آن حمایت نیز میشود میگوید:«تصور کنید فیلمهای بالیوود و هالیوود در سینماهای ایران اکران شوند و بهای بلیت آنها با یارانه دولتی به صورت نیمبها محاسبه شود، در این حالت سینمای ایران به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟ اوضاع در حوزه نویسندگی بر این منوال است.»شهسواری معتقد است عامل مهم تراز کپی رایت، سیاست کنترل محتوای کتاب یا ممیزی است که آسیبهای جدی ای به نویسندگی وارد میکند. او اظهار میدارد که ممیزی به نوعی خارج کردن اوضاع از شرایط واقعی است و تا وقتی ممیزی وجود دارد نویسندگان با مشکل بزرگی مواجهند؛ شاید اگر ممیزی نباشد عامل مهمی به حساب نیاید اما تا وقتی هست یکی از مهمترین عوامل در لطمه زدن به نویسندگی است.

ممیزی خلاقیت را از بین میبرد
شهرام اقبالزاده که نویسندگی را در جایگاه یک شغل، پر از آسیب میداند درباره ممیزی میگوید: «ممیزی از دو منظر آسیب زاست؛یکی به خود اثر از نظر ساختار ادبی ودیگری به محتوای اثر که آن را از اساس دگرگون میکند.یک ماشین را با چهار چرخ در نظر بگیرید، اگر یکی از چرخهایش دربیاید دیگر قادر به حرکت نخواهد بود، یا یک موتور که پیچ و مهرههایش باز شود دیگر کار نمیکند.»
اقبالزاده معتقد است با وجود ممیزی نخستین چیزی که به آفریننده اثر ضربه میزند این است که کلیت اثر از شکل واقعی خود خارج میشود وآن اثر دیگر اثر اصلی نیست. وی  در ادامه با اشاره به اینکه از بین رفتن اعتماد و خلاقیت آزادانه نویسنده از دیگر تبعات سانسور است میافزاید:«آفریننده، پس از انتشار یک کتاب بهصورت سانسور شده برای اثر بعدی خود بیشتر از آنکه به فکر محتوایی جدید و خلاقانه باشد به فکر این است که چه طور بنویسد تا این بار اثرش سانسور نشود! این اتفاق باعث بیاعتمادی اجتماعی و فرهنگی مخاطب میشود و گمان میکند جنس بدل و نامرغوبی خریداری کرده است، درست مثل کالاهای صنعتی که مخاطب میل به خرید کالای خارجی دارد چون کالای داخلی را نامرغوب یافته است.»اقبالزاده با بیان اینکه سانسور هم به ترجمه و هم به تألیف آسیب میزند و روحشان را خدشه دار میکند میافزاید: «ما در دنیای ارتباطات زندگی میکنیم و در این دنیا نمیشود جلوی تفکر را گرفت.سانسور تنها باعث بیاعتمادی مخاطب به نویسندگان، به آثار و به نهادهای فرهنگی میشود و از جمله دلایل پایین آمدن شمارگان کتاب  بعد از انقلاب تا امروز نیز همین موضوع است.»

آیندهای که گره خورده است
مهدی افروزمنش نویسنده جوانی که نخستین کتاب او «تاول» مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت از اینکه روزی نویسندگی بهعنوان شغل در ایران پذیرفته شود ناامید است و میگوید: «نمیشود به پذیرش نویسندگی بهعنوان شغل امیدوار بود. ما در ایران قانون کپیرایت نداریم، شمارگان کتابها بسیار پایین است و نویسندگی درآمد زا نیست و کسانی که به سمت نوشتن میآیند یا از روی عشق و علاقه است یا بهعنوان شغل دوم یا سوم آن را انتخاب میکنند.»او معتقد است هرکس وقتی نتواند از راهی که در آن علاقه و استعداد دارد کسب درآمد کند پس از مدتی مجبور به کنار گذاشتن آن میشود و شاید یکی از دلایل تعدد نویسندگانی که پس از یکی دو اثر خوب نوشتن را کنار میگذارند همین باشد. وی این نکته را هم ذکر میکند که نویسنده خوب شدن نیاز به ممارست دارد و کار سادهای نیست. از نظر افروز منش حمایتهای دولتی، افزایش فرهنگ و ترویج کتابخوانی، جهانی شدن و عضویت ایران در قانون کپی رایت و همچنین افزایش درآمد نویسندگان راهکارهایی هستند که میتوانند به بهبود وضع موجود کمک کنند.

باید به فکر نجات بود
اگر در کشور ما نویسندگی بهعنوان یک شغل رسمی پذیرفته میشد و حمایتهای دولتی جای محدودیتها را در حوزه نوشتن میگرفتند، اوضاع کلی ادبیات این روزها بهتر بود و راهکارهای درست برای ارتقای سطح دانش نوشتاری عملیاتی میشد. شاید در این صورت اعتماد سلب شده مردم از آثار ایرانی برمیگشت و نویسندگی نیز بهعنوان یک شغل تلقی میشد و همچنین راه برای تربیت نویسندههای جدید هموار میشد.کمرنگ شدن کتابخوانی در میان مردم میتواند دلایل مختلفی از جمله کاهش توان مالی، بیاعتمادی به آثار و سانسورهای بیش از حد کتابهای ایرانی داشته باشد. این نبودتمایل به مطالعه باعث کاهش شمارگان کتابها و همچنین نداشتن امنیت مالی نویسندهها شده است. باید بهدنبال راهکارهایی برای احیای این چرخه بود تا نویسندگی در مسند یک شغل قرار بگیرد. همچنین این امیدواری وجود دارد که انجمن صنفی نویسندگان که پس از تلاشهای بسیار بالاخره تأسیس شد بتواند قدمهای مؤثری در این زمینه بردارد و به احیای حقوق نویسندگان بپردازد.
اوضاع نویسندگی در ایران وخیم  است اما این به معنی پایان همه چیز و توقف تلاشها برای بهبود اوضاع نیست.گرچه امکان حل تمام مشکلات وجود ندارد اما اصلاح برخی سیاستها میتواند زمینهساز حل بسیاری از مشکلات باشد و قلمهای خاموش شدهای که تعدادشان کم هم نیست را دوباره به حرکت بیندازد. 

 

نظرات شما
پیشخوان