تاریخ انتشار: ۱۵:۵۱ - ۰۱ مهر ۱۳۹۶

پاییزِ عاشق

پاییز «بهاری است که عاشق شده است». روز اول مهر برای من روز شادی و زیبایی است. اول مهر سال 32 را به یاد می‌آورم؛ پس از روز تلخ 28 مرداد 32 که زنده یاد مصدق و حکومت ملی او در آن تابستان گرم سقوط کرده بود و پیرمرد به حبس افتاده بود... صبح زود اول مهر ما در قم بودیم، پدرم پزشک راه‌آهن بود و مدرسه «صنیع الدوله» نزدیک خانه ما. مادرم از زیر قرآن ردم کرد و با شوق به مدرسه‌ای رفتم که شنیده بودم مدیرش آقای عارفی است و معلم کلاس اول آقای محمود بروجردی.

رویداد۲۴-پاییز «بهاری است که عاشق شده است». روز اول مهر برای من روز شادی و زیبایی است. اول مهر سال 32 را به یاد می‌آورم؛ پس از روز تلخ 28 مرداد 32 که زنده یاد مصدق و حکومت ملی او در آن تابستان گرم سقوط کرده بود و پیرمرد به حبس افتاده بود... صبح زود اول مهر ما در قم بودیم، پدرم پزشک راه‌آهن بود و مدرسه «صنیع الدوله» نزدیک خانه ما. مادرم از زیر قرآن ردم کرد و با شوق به مدرسه‌ای رفتم که شنیده بودم مدیرش آقای عارفی است و معلم کلاس اول آقای محمود بروجردی.هنوز عکس روز اول دبستان را نگه‌داشته‌ام که آقای عارفی و محمود بروجردی و دیگر آموزگاران و ما شاگردان در کنار هم ایستاده‌ایم.محمود بروجردی دوست پدرم بود و او را از دور دیده بودم. به کلاس که وارد شدم او با موهایی پر پشت و چهره‌ای خندان سخن گفت و نخست از ما خواست که از تابستان بگوییم و اینکه آن روزهای گرم را چگونه گذرانده‌ایم. بعد‌ها دانستم که می‌خواست همه حرف بزنند و هیبت و دیوار معلمی و شاگردی بشکند. روی تخته سیاه حروفی را نوشت و از بچه‌ها خواست که تکرار کنند، نوشت «ب» و هر کدام از بچه‌ها چیزی گفتند. یکی گفت «ب» مثل بادام دیگری گفت ب مثل به؛ حروف را در هم و بر هم می‌گفت و بعد نوشت «پ» یکی گفت پ مثل پدر و محمود بروجردی گفت پ مثل پاکی و همین گونه حروف را او می‌نوشت و می‌گفت و بچه‌ها کلمه می‌ساختند، آخر سر بر تخته نوشت: «آ» یکی گفت «آ» مثل آب و من گفتم آ مثل آقا معلم...

بله، آقا معلم سال اول ما «محمود بروجرودی »آن روز و دکتر محمود بروجردی آن روزهای بعد بود...همان که زمزمه محبتش طفل گریزپا را حتی جمعه‌ها هم می‌خواست به مدرسه بکشاند. از بس که خوب بود، از بس که مهربان بود. ما بچه‌های سال اول او را چون برادری می‌دیدیم و از زندگی و از آرزو‌ها، غم‌ها و شادی هایمان با او سخن می‌گفتیم...بعد خانواده ما به مشهد رفت. به دبستان جعفری و تدین رفتم. معلم و مدیر مدرسه ما کاظم تدین بود، چه بزرگواری، چه نازنین مردی...سال اول دبیرستان را در دبیرستان فیوضات مشهد گذراندم و هنوز روز اول مهر را به یاد دارم. خانه ما نزدیک بازار سرشور بود و در راه با دوستی این مسیر را می‌پیمودیم و آن دوست «امیر پرویز پویان» بود. هرچند که بعدها راهمان از هم جدا شد. آخرین دبیرستانی را که به یاد دارم، دبیرستان علوی مشهد بود با مدیری فرزانه، جناب سیدی علوی و از میان هم مدرسه‌ای هایم دوستم «مسعود احمدزاده».

روز اول مهر که زنگ به صدا در می‌آمد برای من زنگ زیبای زندگی بود و هست. دلم می‌خواهد که در اول مهر همه بچه‌ها به مدرسه بروند، حتی بچه‌های بی‌پناه افغانستانی... حتی بچه‌هایی که کیفی در دست ندارند...دلم می‌خواهد همه معلم‌ها مثل محمود بروجردی باشند، مهربان، آزاده و آگاه که جمعه به مکتب آورند طفل گریز پا را.  

 

نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان