نقد رویداد۲۴ بر تازهترین ساخته کاوه صباغزاده
ایتالیا ایتالیا؛ کوششی جذاب ولی ناکام در سینمای ایران
کاوه صباغزاده در اولین تجربه کارگردانیاش تلاش کرده فیلم متفاوتی بسازد. فیلمی که شبیه فیلمهای روزمره سینمای ایران نباشد. این جسارت قابل تحسین است. از آن جهت که سینمای ایران به فیلمهایی این چنینی نیاز دارد تا برای مخاطب تنوع بیشتری در اکران ایجاد کند.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: کاوه صباغزاده در اولین تجربه کارگردانیاش تلاش کرده فیلم متفاوتی بسازد. فیلمی که شبیه فیلمهای روزمره سینمای ایران نباشد. این جسارت قابل تحسین است. از آن جهت که سینمای ایران به فیلمهایی این چنینی نیاز دارد تا برای مخاطب تنوع بیشتری در اکران ایجاد کند.
ایتالیا ایتالیا یک فیلم عاشقانه است. یک درام رمانتیک که ریشه در سینمای آمریکا دارد و هالیوود فیلمهای بسیار موفقی را در این زیر ژانر تولید کرده. صباغزاده با رفتن سراغ چنین موضوعی مسیر سختی را برای رسیدن به مقصد نهایی انتخاب کرده است. عشق در سینمای ایران همچنان یک تابو به حساب میآید حتی اگر تمام مسئولان فرهنگی کشور این موضوع را تکذیب کنند. در سینمای ایران کارگردان یک فیلم باید جوری عشق را نشان دهد که عناصر جنسیتی در آن پررنگ نباشد. به همین خاطر کارگردان باید فیلمش را پر از ارجاعها و نشانههایی کند که جایگزین ابراز عشق به سبک فیلمهای اروپایی/آمریکایی باشد.
صباغزاده اما یک گام جلوتر رفته و سرراستتر به مسئله عشق نگاه کرده. این مسئله را میتوان جزء نکات مثبت ایتالیا ایتالیا تلقی کرد. فیلم شروع خوبی دارد. با ریتمی مناسب و در قالب نریشنهایی که از زبان نادر بیان میشود پرده از مشکل نادر و بَرفا برمیدارد. فلاشبکهای ابتدایی فیلم هم که به معرفی نادر اختصاص دارد به خوبی او را به بیننده معرفی می کند. خصوصاً که تصاویر آرشیوی هم کمک میکند تا حال و هوای نادر و عشق دیوانهوارش به ایتالیا به خوبی به تماشاگر منتقل شود. شوخیهای ساده و بامزهای هم در این فلاشبک وجود دارد، مثل اشاره نادر به عشق و علاقهاش به ماشین آلفا رومئو و آرزویش برای سوار شدن این ماشین. اما چون نادر هیچگاه پول خرید چنین ماشینی را نداشته به یک محصول دیگر کشور ایتالیا اکتفا کرده و وسپا خریده.
داستان آشنایی نادر و بَرفا هم به سرعت اتفاق میافتد. همایون ارشادی نادر را اتفاقی میبیند و از نادر برای بازی در یک سکانس از فیلمتازهاش دعوت میکند و این سرآغاز آشنایی نادر با بَرفا است. بَرفا دستیار کارگردان فیلمی است که ارشادی در آن بازی میکند. در انتخاب این شغل توسط کاوه صباغزاده عمدی در کار بوده، او میخواسته فیلمش پر باشد از ارجاعات سینمایی. همچنین نگاه متفاوتی داشته باشد به پشت صحنه سینمای ایران. ایده جالبی که به دلیل استفاده زیاد توسط کارگردان در طول فیلم کارکرد خودش را از دست میدهد. صباغزاده به این ارجاعها ادامه میدهد. به عنوان یک هامونباز(که نگارنده هیچوقت دلیل هامونباز شدن علاقهمندان این فیلم را نفهمیده) دو سه صحنه هامون را عیناً در فیلم بازسازی میکند. اما این تنها ارجاع ایتالیا ایتالیا به هامون نیست شکل روایت داستان این فیلم هم از روی هامون برداشته شده. روایتی مبتنی بر نریشن و فلاشبکهای تو در تو که تماشاگر را گیج میکند و حوصلهاش را سر میبرد.
فیلم تا زمانی که نادر و بَرفا با هم عروسی میکنند خوب پیش میرود، اما بعد از مراسم عروسی است که مشکلات فیلم آغاز میشود. فیلم سعی دارد بعد از نمایش عاشقانههای نادر و بَرفا به آن روی سکه زندگی این دو نفر هم بپردازد و ایام تلخ زندگی آنها را هم نشان دهد. بچه نادر و بَرفا هنگام زایمان میمیرد و این سرآغازی میشود برای انحطاط رابطه این دو نفر. از اینجا به بعد داستان مسیری را پیش میگیرد که به سقوط فیلم میانجامد. الگوی روایی ایتالیا ایتالیا بر ضد خودش عمل میکند. مهرجویی اگر چنین شکلی از روایت را برای بیان داستان فیلم هامون برگزید دلایل محکمی داشت. داستان فیلم هامون داستان مصائب یک فیلسوف آسمانجُل تنهاست که دچار مشکلات فلسفی عمیقی شده است. یک داستان ذهنی و پیچیده که لازم است به همان پیچیدگی تعریف شود. اما ایتالیا ایتالیا که داستانی عاشقانه و ساده دارد چرا باید از چنین الگویی برای روایت داستانش استفاده کند؟ استفاده از این الگو روایی فقط باعث آشفتگی فیلم شده و درک آن را برای تماشاگر سخت کرده است. از طرف دیگر هامون یک فیلم اول شخص تمام عیار است. فیلم مهرجویی داستان مصائب حمید هامون است. فیلم، فیلم شخص هامون است و باقی شخصیتها مکمل او به حساب میآیند به همین خاطر ما نیاز داریم که در طول فیلم ذهن هامون را واکاوی کنیم و از زندگی و مشکلات او سر در بیاوریم. در حالی که در ایتالیا ایتالیا ما با داستانی یکسر متفاوت طرف هستیم. داستانی عاشقانه که احتیاجی به این همه پیچیدگی ندارد.
صباغزاده برای رفع این نقیصه بزرگ سراغ جزئیات رفته و فیلمش را از جزئیات زیادی انباشته کرده است. درباره هر کاراکترش مسائل زیادی را طرح کرده و سعی کرده از این مسائل برای جذابتر کردن فیلم استفاده کند. مثل علاقه بَرفا به گربه و تشابه شخصیتی او با این حیوان و یا علاقه حامد به سبک زندگی ایتالیایی که با جزئیات فراوانی به تصویر کشیده است. اما این جزئیات زمانی ارزشمند هستند و به جذابتر شدن فیلم کمک میکنند که کلیت منسجمی را بسازند.
مشکل اصلی ایتالیا ایتالیا هم همین است که جزئیات فراوانی که فیلمساز در فیلمش استفاده کرده به کل منسجمی ختم نشده. همه ارجاعاتی که فیلمساز به هامون، پشت صحنه سینمای ایران و فرهنگ ایتالیایی میدهد زمانی معنا پیدا میکرد که با فیلم منسجمی طرف باشیم. در شکل فعلی ایتالیا ایتالیا از نبود یک نخ تسبیح داستانی برای حفظ و منسجم کردن این حجم از جزئیات ضربه خورده است. ماجرای عاشقانه حامد و بَرفا خیلی سادهتر از آن است که کارگردان فکر میکند. این داستان دو خطی ظرفیت این حجم از جزئیات و این شکل از روایت پیچیده را نداشته و به همین خاطر است که میشود فیلم را چندین دقیقه کوتاه کرد بدون اینکه اصل ماجرا لطمه ببیند. تماشاگران هنگام تماشای فیلم خیلی زود حوصلهشان سر رفت و به بازی با گوشی و گپ و گفت با همراهان خود مشغول شدند. دلیل بیحوصلگی تماشاگران جدای از آشفتگی روایی فیلم این بود که از جهان فیلم سردرنیاوردند. نه ارجاعات سینمایی کار را فهمیده بودند نه علاقهای به ایتالیا و پشت صحنه سینمای ایران داشتند و نه حتی از شباهت نام فیلم با یک سریال قدیمی خاطرهای در ذهنشان زنده میشد.
ایتالیا ایتالیا کوششی جذاب ولی ناکام در سینمای ایران است. صباغزاده تلاش کرده فیلم متفاوتی بسازد اما نتوانسته. جدای از اینکه بسیاری از عناصر این زیر ژانر جذاب با تلقی عمومی ایرانیان از عشق متفاوت است، خود کارگردان هم با هرچه آشفتهتر کردن فیلمش رمق تماشاگر را گرفته و او را خسته کرده است. ایتالیا ایتالیا فیلم خوبی میشد اگر به داستان رمانتیک و سادهاش به درستی نگاه میکرد و آن را به دور از این پیچیدگیهای نالازم تعریف میکرد. در آنصورت شاید با فیلم کوچکتری طرف بودیم اما فیلم جذابتر میشد و حوصله تماشاگران هنگام تماشای آن سر نمیرفت.