نگاه انتقادی به میزان آمادگی نیروهای نظامی در آغاز جنگ تحمیلی
رویداد۲۴-اشغال هزاران کیلومتر ازخاک کشورمان در هفتههای اول جنگ و دراوج آن سقوط خرمشهر در چهارم آبان 1359پس از یک ماه مقاومت، سؤالی تاریخی را پیش روی ایرانیان مینهد که چرا دشمن توانست به این وسعت و با این سرعت شهرها و مناطق مرزی کشورمان رابه اشغال خود درآورد. آیا ایران در برابر این حمله غافلگیر شد یا دلایل دیگری را میتوان برای آن برشمرد تا پاسخگوی این پرسش باشد؟ محمد درودیان پژوهشگر تاریخ جنگ دیرسالی است که حول این محوربه مطالعه و تحقیق مشغول است و تلاش دارد تا این پرسش را از طریق تبیین تاریخی – راهبردی پاسخ دهد. وی فرضیاتی را برپایه نظرات سردار غلامعلی رشید یکی از فرماندهان عالیرتبه جنگ مطرح و براساس آن ساختار نظامی کشور در ماههای قبل از وقوع جنگ را به چالش میگیرد و آن را فاقد آمادگی دفاعی لازم میشناساند. این موضوع مورد مناقشه چندیست در محافل علمی - تخصصی مطرح و پرسش و پاسخهایی نیز در این ارتباط ردوبدل شده است. در مناسبت سالگرد سقوط خرمشهربار دیگر این سؤال به شکلی عام از سوی نگارنده مطرح شده که نظر به اهمیت موضوع و ضرورت یافتن پاسخ این سؤال تاریخی «ایران» اقدام به انتشار آن میکند. بدیهی است پس از انتشار این مقاله حق پاسخگویی برای سایر صاحب نظران ایجاد شده و در صورت تمایل میتوانند از طریق صفحه پایداری به انعکاس دیدگاههای خود بپردازند.
تجاوز نظامی عراق به ایران و اشغال نزدیک به 20 هزار کیلومتر از مناطق و شهرهای مرزی ایران در غرب کشور، بهمدت 20 ماه، یکی از مهمترین مسائل اساسی و تاریخی جنگ ایران و عراق و جامعه ایران است. این واقعه تاریخی به اعتبار واکنش دفاعی جامعه ایران به تجاوز دشمن، نه تنها فراموش نخواهد شد، بلکه بهدلیل نتایج و پیامدهای سیاسی- اجتماعی و نظامی- امنیتی، همواره مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار خواهد گرفت. در هسته مرکزی واقعیت تاریخی یاد شده، این موضوع قرار دارد که قدرت دفاعی - تهاجمی ملت ایران، در برابر آزمون تجاوز عراق، با وجود دفاع و جلوگیری از شکست قطعی، از مشخصههای لازم برای بازدارندگی عراق از حمله یا جلوگیری از اشغال سرزمین برخوردار نبوده است. برای شناخت عوامل مؤثر در پیدایش وضعیت حاصل از حمله نظامی عراق و اشغال، چند پرسش و مسأله اساسی وجود دارد. بدون تردید نقش ارتش و جامعه ایران در دفاع در برابر تجاوز نظامی ارتش عراق، تعیینکننده و قابل ستایش است. به این معنا که آنچه در حمله عراق به ایران واقع شد، بدون مشارکت فعال جامعه ایران، بویژه نیروها و سازمان ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرانجام دیگری پیدا میکرد. بنابراین شکست ارتش عراق در تأمین اهداف خود، وامدار «مقاومت ملی و همه جانبه مردم» و بویژه نیروهای نظامی- امنیتی از جمله ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای انتظامی است. بنابراین، هر نوع بحثی درباره مسأله غافلگیری و ناتوانی در بازدارندگی ، نه تنها به معنای نادیده گرفتن نقش تاریخی جامعه ایران و نیروهای نظامی- امنیتی در برابر حمله عراق نیست، بلکه به منزله تجلیل از دفاع و مقاومت ملی- مردمی، از طریق تبیین تاریخی - راهبردی برای پاسخگویی به نیازهای دفاعی - امنیتی حال و آینده است.
نخستین پرسش اساسی که در این زمینه وجود دارد، این است که آیا ایران در برابر حمله عراق، غافلگیر شد؟ پاسخ به پرسش یاد شده دو وجه دارد؛ در صورت پاسخ مثبت و پذیرش غافلگیر شدن در برابر حمله عراق، پیامدهای آن مبنی بر ناتوانی در دفاع و اشغال، توجیه منطقی دارد، زیرا وقتی کشوری در برابر حمله نظامی دشمن غافلگیر میشود، یکی از نتایج و پیامدهای خسارت بار آن، تلفات انسانی و ضایعات مادی بر اثر جنگ و اشغال است. در صورت پاسخ منفی درباره غافلگیری و تأکید بر هوشیاری در برابر حمله عراق، صورت مسأله تغییر خواهد کرد. به این معنا که؛ در شرایطی که دامنه تهدیدات روبه گسترش بود و ارتش دچار بحران هویتی و سازمانی بود، سازوکار جمعآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات، چگونه شکل گرفته بود که ارتش از توانایی ارزیابی و پیشبینی تهدیدات برخوردار شده بود؟ ایران چگونه و از چه تاریخی درباره احتمال حمله نظامی عراق به ایران، به نتیجه قطعی رسید؟ آیا آنچه واقع شد، برابر اسناد موجود، همان بود که پیشبینی شده بود؟ همچنین با فرض هوشیاری پرسش دیگر این است که چرا با وجود هوشیاری در برابر حمله عراق و پیشبینی آن، از حمله دشمن پیشگیری و از اشغال سرزمین ایران جلوگیری نشد؟ در واقع با فرض هوشیاری از حمله عراق، نبود آمادگی برای جنگ و ناتوانی در دفاع برای جلوگیری از حمله و اشغال، برای بحث موضوعیت دارد و با فرض غافلگیری، علت آن مورد پرسش است.
در صورت تأکید بر هوشیاری و پیشبینی حمله عراق، دو پرسش دیگر به میان خواهد آمد. نخست اینکه؛ با فرض هوشیاری و پیشبینی حمله عراق، علت ناتوانی ایران برای دستیابی به بازدارندگی چه بود؟ پرسش از بازدارندگی به معنای بررسی علت ناتوانی ایران برای تأثیرگذاری بر نیات و اقدام عراق، به منظور خودداری از حمله به ایران است. پرسش از ناتوانی در بازدارندگی در واقع بهدلیل تأکید ارتش بر هوشیاری و پیشبینی حمله عراق مطرح میشود. در غیر اینصورت، طرح آن موضوعیت ندارد. مهمتر از آن؛ در صورت تأکید بر هوشیاری ارتش در برابر حمله عراق، پرسش دیگری به میان میآید مبنی بر اینکه علت ناتوانی ارتش برای شکست ارتش متجاوز عراق در نقطه صفر مرزی و جلوگیری از اشغال نزدیک به 20هزار کیلومتر از مناطق و شهرهای مرزی و غرب کشور، چه بود؟ آیا ناتوانی در دفاع بهدلیل ناتوانی در ایجاد بازدارندگی بود؟
تحزیه و تحلیل مسأله
درباره مفهوم غافلگیری نظرات مختلفی وجود دارد. چارچوب مفهومی- روشی یادداشت حاضر، براساس نظرات سردار رشید از فرماندهان جنگ قرار گرفته است. ایشان بر این نظر است که؛ «غافلگیری در جنگ یکی از اساسیترین اصول جنگ است که به دو شاخه عمده قابل تقسیم است: نخست؛ غافلگیر نشدن نیروهای خودی در برابر تهاجم دشمن و دوم؛ غافلگیر کردن دشمن در عملیاتهای آفندی و تهاجمی خودی. غافلگیری ارتش در برابر تهاجم ارتش متجاوز رژیم بعث عراق، غافلگیری از نوع اول است. مسأله اساسی و اصلی در غافلگیر نشدن یک ارتش، غفلت نداشتن از لحاظ فکری و تحلیل مناسب و ادراک قوی از قدرت دفاعی و مؤلفههای آن و همچنین نبود غفلت از لحاظ مدیریتی و فرماندهی، دکترینی و ساختاری است. هوشیاریهای تاکتیکی و حتی عملیاتی و راهبردی در چند روز مانده به جنگ، کافی نیست و الزاماً موجب جلوگیری از غافلگیری نخواهد شد. ارتش برای جلوگیری از غافلگیری حداقل باید از یکسال قبل از حمله عراق، نیروهای خود را به لحاظ رزمی، آماده و نقشه تهاجمی دشمن را کشف و در قالب سناریوپردازی، تصویری از طرحهای تهاجمی احتمالی دشمن ارائه میکرد، چنانکه هماکنون در نیروهای مسلح، در برابر تهدید نظامی احتمالی دشمن انجام میشود. در غیر این صورت موجب غافلگیری در برابر تهاجم دشمن و منجر به شکست نظامی خواهد شد.»
1- مسأله غافلگیری یا هوشیاری و پیشبینی حمله عراق به ایران، هماکنون بیشتر در سطح ساختار نظامی مورد بحث است. ضمن اینکه روش استدلال درباره غافلگیری، همچنین استنادات آن طی سالهای گذشته، تغییر کرده است. به نظر میرسد علت این تغییرات، صرفاً ارائه اسناد جدید نیست، چراکه سند قابل توجهی ازجمله اسناد عراق، با وجود سقوط صدام تاکنون ارائه نشده است، به همین دلیل به نظر میرسد، روش بحث و استدلال ها، بیشتر تحت تأثیر ملاحظات سیاسی- اجتماعی قرار دارد. علاوه بر این، تداوم تهدید نظامی و خطر جنگ مجدد، در بازبینی مسأله وقوع جنگ و چگونگی غافلگیری در برابر حمله عراق، بیتأثیر نبوده است.
2- تاکنون نیز گزارههای موجود درباره غافلگیری، در امتداد مناقشات تاریخی، شامل موارد سه گانه زیر است، بدون آنکه درباره آن تحقیق مستقل و کاملی صورت گرفته باشد:
الف) ارتش، حمله عراق را پیشبینی و به مسئولان سیاسی ازجمله رئیس جمهوری و امام اطلاع داده بود.
ب) بنی صدر با وجود تذکر سپاه و گزارش ارتش، نسبت به خطر احتمال وقوع جنگ، بیتوجه بود.
3- پیش از حمله سراسری عراق، با توجه به افزایش تجاوزات و تجمع ارتش عراق در نزدیکی مرزهای غربی کشور، در برخی جلسات رسمی و موضع گیریهای مسئولان سیاسی و نظامی، از احتمال وقوع جنگ سخن گفته شده است، در عین حال تا قبل از شهریور سال 59، نتیجهای دال بر قطعیت حمله عراق به ایران، طرح نشده است و اگر هم چنین بوده باشد، اسناد آن تاکنون منتشر نشده است. ارتش نیز با وجود اینکه تاکنون هیچگونه سندی مبنی بر اینکه قبل از شهریور 59، قطعیت وقوع جنگ و ابعاد آن را، همانند آنچه واقع شد، پیشبینی کرده باشد، منتشر نکرده است، در عین حال بر گزاره اول مبنی بر «هوشیاری ارتش و قدرت پیشبینی وقوع جنگ» تأکید میکند. همچنین درباره ناتوانی در تأمین بازدارندگی و جلوگیری از اشغال، بر نابسامانی و فروپاشی ارتش تأکید میشود.
4- در آثار منتشر شده از سوی ارتش، دوگانگی موجود اینگونه تبیین شده است که درباره پیشبینی وقوع جنگ بر «توانمندی درون سازمانی ارتش» تأکید میشود، در حالی که علت ناتوانی ارتش در بازدارندگی و جلوگیری از اشغال سرزمین (20 هزار کیلومتر بهمدت 20 ماه)، به عوامل «برون سازمانی»، شامل تضعیف ارتش بر اثر پیروزی انقلاب و رواج یافتن شعار انحلال سازمان ارتش، همچنین ناتوانی بنی صدر بهعنوان رئیس جمهوری نسبت داده میشود. تناقض یاد شده در حالی صورت میگیرد که در تعریف مؤلفههای قدرت نظامی، مسائلی مانند هوشیاری و پیشبینی وقوع جنگ، قدرت بازدارندگی و دفاع در برابر حمله نظامی دشمن، بهم پیوستگی است. تفکیک مؤلفههای اساسی قدرت و ارجاع آن به درون و برون سازمانی، در عمل موجب تجزیه قدرت میشود. چنین تعریفی از قدرت نظامی از سوی پژوهشگران و صاحبنظران ارتش، که بخشی از آن در پاسخ امیر گلفام و سایر کتاب های منتشر شده قابل مشاهده است، با واقعیات تاریخی و نظریههای رایج درباره مؤلفههای قدرت نظامی، همخوانی ندارد. به نظر میرسد این نوع نگرش به قدرت نظامی، در تبیین جنگ ایران و عراق، بیشتر تحت تأثیر ملاحظات سیاسی- تبلیغاتی شکل گرفته و با آموزهها و نظام آموزشی ارتش، نسبتی ندارد.
نقد و بررسی نظریه ارتش
نظر به مباحثی که درباره پیوستگی مسأله غافلگیری با قدرت دفاعی- بازدارندگی، مورد بحث قرار گرفت، این پرسش وجود دارد که؛ نظریه ارتش درباره حمله عراق و اشغال، ناظر بر چه مفاهیم و تحلیلی است؟ بهعبارت دیگر پس از گذشت بیش از سه دهه از زمان حمله عراق و اشغال بخشهای مهمی از مناطق و شهرهای مرزی ایران، در آثار ارتش چه توضیح و تحلیلی درباره مسأله غافلگیری و اشغال ارائه میشود و چه درسهایی برای جلوگیری از موارد مشابه در آینده، حاصل میشود؟
1- نظر به اینکه ستون فقرات قدرت دفاعی کشور پس از پیروزی انقلاب و مسئولیت آن متکی بر قدرت نظامی و برعهده ارتش بوده است، بنابراین گزارشهای توصیفی- تحلیلی و تبیین نظری در منابع منتشر شده از سوی ارتش، در مقایسه با آنچه سپاه یا محققین و تحلیلگران خارجی بیان میکنند، از اهمیت و سندیت بیشتری برخوردار است. زیرا ارتش بهدلیل مسئولیت دفاع از تمامیت ارضی کشور، در مقابل تهدید خارجی، همچنان درگیر بحث درباره مسأله وقوع جنگ و اشغال، بهعنوان یک مسأله اساسی دفاعی- راهبردی است و خود را در این زمینه پاسخگو میداند. در حالی که سایر نهادها و محققین، موضوع را بیشتر بهعنوان یک مسأله تاریخی- راهبردی، مورد بررسی قرار داده و مواضع و نظرات خود را بیان میکنند. گزارههای تحلیلی- نظری آنچه در آثار و گفتار فرماندهان، مسئولان و محققین ارتش جمهوری اسلامی بیان میشود، در چهار محور کلی قابل دستهبندی است:
یکم؛ با پیروزی انقلاب، قدرت نظامی ایران دستخوش تغییر و فروپاشی شد. اخراج مستشاران امریکایی از ایران، قطع حمایت نظامی همپیمانان فرامنطقهای، لغو یکجانبه خریدهای نظامی، سردادن شعار انحلال ارتش از بیرون و درون ارتش، ایجاد تغییر در نظام آموزشی و مدت سربازی و کودتای نقاب(نوژه)، تنها بخشی از عوامل ویرانگر قدرت نظامی ارتش در برابر عراق و در نتیجه تضعیف شدید قدرت بازدارندگی ایران بود.
دوم؛ ارتش با وجود بحرانهای هویتی- سازمانی پس از پیروزی انقلاب، بهعنوان تنها سازمان قدرتمند نظامی، با حمایتهای حضرت امام(ره)، در برابر تهدیدات امنیتی در مناطق مختلف، بویژه شمالغرب، حضور مؤثر داشت. این وضعیت موجب استقرار بخش عمده یگانهای نظامی در کردستان و در نتیجه تجزیه نیروها و ناتوانی برای کسب آمادگی دفاعی در برابر حمله نظامی عراق شد.
سوم؛ ارتش بهدلیل استقرار در مرزها، بهطور جدی از فروردین ماه 1359 با تجاوزهای مرزی عراق درگیر بود و پس از اعلام هشدار درباره شواهد و قرائن حمله عراق، در 19 شهریور 1359، لشکر 92 زرهی حمله عراق را به صورت قطعی پیشبینی کرد. نیروی هوایی نیز حمله عراق را پیشبینی کرده بود، اما بهدلیل وقوع کودتای نقاب، مسئولان با حملات «پیشدستانه» به عراق موافقت نکردند و لذا راهبرد این نیرو؛ «واکنش انتقامی» بود که پس از حمله عراق، با عملیات «کمان 99» اجرا شد.
چهارم؛ ارتش با وجود کاهش آمادگی قدرت رزمی، بهعنوان تنها نیروی منسجم و منظم، با برخورداری از تجهیزات نظامی، در چارچوب راهبرد توقف ماشین جنگی عراق، دشمن را تثبیت و مانع از تأمین اهداف این کشور، از حمله به ایران شد.
2- گزارههای تحلیلی و نظری چهارگانه ارتش درباره ناتوانی در بازدارندگی و اشغال که در گفتار و نوشتار فرماندهان و مراکز تحقیقاتی ارتش وجود دارد، به شرح زیر قابل جمعبندی است:
فروپاشی قدرت ارتش با انقلاب و از دست دادن قدرت بازدارندگی.
مشارکت ارتش در مقابله با تهدیدات تجزیه طلبانه در شمالغرب و تأثیر آن در تجزیه نیروهای ارتش و حضور نداشتن قدرتمند در برابر حمله عراق.
پیشبینی حمله عراق از سوی نیروی هوایی و زمینی.
مقابله با حمله همه جانبه دشمن و توقف آن.
برپایه آنچه متکی بر منابع موجود و منتشر شده از سوی ارتش بیان شده است، در نقد و بررسی روایت ارتش، نظر به اهمیت مسأله مورد بررسی، این پرسش وجود دارد که؛ آیا تحلیل ارتش درباره ناتوانی در بازدارندگی از حمله و جلوگیری از اشغال، یک رویکرد منسجم است که لایههای مختلف این نهاد نظامی بر آن اجماع نظر دارند؟ به علاوه این رویکرد بجز تبیین گذشته تا چه حد به نیازهای دفاعی- راهبردی حال و آینده کشور پاسخ میدهد؟
3- پرسش یاد شده در نقد تحلیل ارتش، درباره بخش مهمی از مسائل اساسی جنگ است که، به لحاظ معرفت شناسی و روش شناختی، به آزمون گذاشته شده است. معیار اصلی در نقد تحلیل ارتش، نبود «اجماع» و «انسجام» در تبیین گذشته و «قدرت پاسخگویی به نیازهای حال و آینده» است. از سوی دیگر ارزیابی دیدگاه ارتش، از حیث قابلیت آن برای پاسخگویی به نیازهای آینده، دشوار است، زیرا تاکنون تنها بهصورت بسیار کلی و بیشتر در قالب مصاحبه یا سخنرانی های مقامات مختلف این نهاد به این مسأله اشاره شده است و اسناد و گزارش های مستند و معتبر، در این زمینه وجود ندارد. بنابراین با نظر به ملاحظات یاد شده نمیتوان در این یادداشت، به بحث مستند درباره حال و آینده پرداخت. لذا در این بخش تنها این پرسش را میتوان مورد بررسی قرار داد که آیا تبیین نظری ارتش از واقعیات تاریخی در گذشته، کامل و منسجم است یا دچار کاستی و تناقض است؟
4- معیار و شاخص برای ارزیابی «انسجام نظریه ارتش» درباره علت ناتوانی از بازدارندگی و جلوگیری از اشغال که در گزارههای چهارگانه مورد اشاره قرار گرفت، «قدرت اقناعکنندگی» آن، از طریق پاسخگویی به پرسشهای چهارگانه است که در ابتدای بحث به آن اشاره شد. منظور از «تناقض و کاستی»، صرفاً اشاره به اظهارات و نوشتههای متفاوت یا استدلالهای ضعیف و بدون ارائه اسناد معتبر نیست، بلکه در این بحث، استفاده از نظریههای متعارض و ناهمگون، برای پاسخ به پرسشهای اساسی، مورد نظر است. تمرکز بر انسجام تحلیل ارتش، در تبیین واقعیات تاریخی- راهبردی، بیشتر به این دلیل اهمیت دارد و بهعنوان معیار ارزیابی مورد توجه قرار گرفته است که از این طریق علاوه بر تبیین تاریخی از مسائل اساسی و راهبردی جنگ ایران و عراق، امکان اصلاح تفکر دفاعی- تهاجمی ایران، در برابر تهدید و جنگ احتمالی در آینده، فراهم خواهد شد. در غیر اینصورت در بهترین وضعیت، تنها بخشی از واقعیات و رخدادهای تاریخی جنگ، توصیف و توجیه خواهد شد.
5- دوگانگی و تعارض موجود در تبیین نظری ارتش درباره بازدارندگی و اشغال به این شرح است که از یکسو بر هوشیاری در برابر حمله عراق و دفاع، همچنین برخورداری از قدرت نظامی برای شکست ارتش عراق تأکید میشود و از سوی دیگر بر ناتوانی نظامی برای ایجاد بازدارندگی و جلوگیری از اشغال، مورد تأکید قرار میگیرد. تعارض یاد شده، حتی با وجود انسجام لغوی و معنایی و ارائه شواهد تاریخی، به لحاظ مبانی و مؤلفههای قدرت نظامی، از قدرت اقناع کنندگی برخوردار نیست، زیرا هوشیاری و پیشبینی حمله نظامی دشمن در صورتی ضروری است و ارزش راهبردی دارد که موجب بازدارندگی و جلوگیری از اشغال شود. همچنین تأکید بر موفقیت در توقف و تثبیت دشمن در حالی ارزش راهبردی دارد که با تکیه بر قدرت نظامی انجام شود، در حالی که گفته و نوشته میشود که قدرت ارتش با انقلاب دچار فروپاشی شده بود و با تضعیف شدید بازدارندگی، توانایی جلوگیری از وقوع جنگ و اشغال وجود نداشت. جا دارد در صورت دسترسی به دیدگاههای کسانی که این گزاره را تأیید کردهاند به اصل نقل قول آنها ارجاع داده شود.
6- تعارض موجود چنان که اشاره شد به این شکل است که در تحلیل ارتش هرگونه ارتباط معنادار و بهم پیوسته میان مؤلفههای قدرت نظامی و کارکرد آن برای بازدارندگی و دفاع انکار میشود. بهعنوان مثال ارتباط میان هوشیاری که حاصل اشراف اطلاعاتی بر دشمن است و به معنای قدرت ارزیابی حمله نظامی احتمالی دشمن است، با توان نظامی برای بازدارندگی و جلوگیری از اشغال، فاقد هرگونه ارتباط پیوسته و معنادار است. در واقع چنین تصوری را بهعنوان تفکر دفاعی ترویج میکند که میتوان در برابر دشمن هوشیار بود و حمله را پیشبینی کرد، اما در عین حال این اقدام به معنای اطمینان از دستیابی به بازدارندگی از حمله نخواهد بود. در صورت پذیرش این نظریه متناقض، ضرورت اشراف اطلاعاتی و تلاش برای پیشبینی وقوع جنگ، بیحاصل خواهد شد، زیرا ارتباط معناداری با برخورداری از قدرت دفاعی و بازدارندگی از حمله دشمن ندارد. همچنین با وجود تأکید بر موفقیت ارتش در شکست عراق، بهدلیل تأکید بر فروپاشی قدرت نظامی ارتش، در واقع ارتباط میان قدرت دفاعی با کسب پیروزی انکار میشود. به این معنا که میتوان حتی در صورت فروپاشی قدرت و بدون برخورداری از آمادگی قدرت نظامی، در صورت حمله دشمن دفاع کرد و دشمن را شکست داد. در این صورت ضرورت آمادگی دفاعی، بهعنوان پیش شرط و لازمه پیروزی بر دشمن انکار میشود.
7- تعارض و دوگانگی موجود در تبیین نظری ارتش از ناتوانی در بازدارندگی و جلوگیری از اشغال، بهدلیل نادیده گرفتن ارتباط میان مؤلفههای قدرت برای بازدارندگی و دفاع، نه تنها با واقعیات راهبردی- تاریخی جنگ ایران و عراق همخوانی ندارد و فهم آنها را دشوار میکند، بلکه مانع از بهرهبرداری از تجربه جنگ گذشته برای پاسخ به نیازهای آینده خواهد شد. همچنین مانع از شکلگیری نظریه جامع و منسجم دفاعی- تهاجمی، برای ساماندهی قدرت نظامی ایران خواهد شد.
با نظر به تعارض موجود در تبیین نظری ارتش، از واقعیات تاریخی- راهبردی، درباره وقوع جنگ و اشغال، پرسش از علت وجود این تعارض اساسی موضوعیت پیدا میکند. به این معنا که چرا تبیین نظری ارتش، دچار تعارض و دوگانگی است؟ هرچند پاسخ به این پرسش، نیاز به بررسی دارد و عوامل متعددی در پیدایش آن نقش داشته است، اما اجمالاً به نظر میرسد مسأله اساسی در این تعارض و هسته مرکزی آن نقص مفهومی و دوگانگی در درک زیربنا و ساختار قدرت و روش بکارگیری آن در ارتش است که موجب پیدایش چنین تعارضی شده است.
8 - بحران هویتی ارتش با پیروزی انقلاب دینی و مردمی، دوگانه یا دو پایه بود. با توجه به بدنه مردمی ارتش و باورهای اعتقادی که در آن وجود داشت، ارتش با انقلاب، اصطکاک نداشت، در نتیجه پیوستگی ارتش با مردم و انقلاب از درون ارتش شکل گرفته بود و با هدایت امام خمینی، در ذیل شعار« ارتش برادر ماست»، قدرت رژیم شاه از درون تهی و موجب پیروزی انقلاب شد. در عین حال بهدلیل باورمندی ارتش به مفهوم قدرت و شاکله مفهومی- ساختاری آن در نظام آموزشی که بر تجهیزات مدرن و امریکا بهعنوان متحد استراتژیک اتکا و بحران هویتی همچنان ادامه داشت. در واقع تداوم حیات جریان ضد انقلابی در ارتش و طراحی کودتای نقاب، در همین بستر انجام گرفت. مواجهه ارتش با بحرانهای امنیتی در کردستان و سپس در جنگ، بحران هویتی ارتش را به صورت تدریجی برطرف کرد. ضمن اینکه نقش ارتش در ساختار سیاسی و دفاعی کشور، تعریف و نهادینه شد.
9- نظر به اینکه ارتش قبل از انقلاب تأسیس و در فرآیند پیروزی انقلاب اسلامی درگیر چالشهای هویتی- سازمانی و در نتیجه تغییر و تحول شده است، در واقع «نظریه قدرت در ارتش»، بر اساس آموزههای تجربی قبل از انقلاب و پس از انقلاب شکل گرفته و از مبانی ادراکی- مفهومی دوگانه برخوردار است. این دوگانگی در منابع هویت ساز ارتش موجب تناقض ساختاری در تصمیمگیری و اعمال قدرت این نهاد در مقابله با خطر حمله عراق شده است. به این معنا که از یکسو این تصور وجود داشته که بهدلیل برخورداری از قدرت سازمانی- تجهیزاتی، متکی بر حمایت امریکا بهعنوان متحد استراتژیک آن در منطقه خاورمیانه، قدرت بازدارندگی و منطقهای خدشهناپذیری برای ایران حاصل میشود؛ چنانکه این تجربه در گذشته در برابر عراق حاصل شده است. از سوی دیگر؛ تجربه فعلی مقاومت در برابر ارتش عراق، گویای آن است که در صورت برخورداری از روحیه معنوی، حمایت و مشارکت نیروهای مردمی در دفاع، همچنین مقاومت همه جانبه در برابر دشمن متجاوز، پیروزی بردشمن حاصل خواهد شد. بنا براین در ارتش، دو تجربه متفاوت برآمده از دو وضعیت، شرایط و مبانی مختلف از قدرت، شکل گرفته که در عین حال قابل ترکیب و جمعبندی با هم نیستند. چرا که هریک از این دو برداشت برآمده و وفادار به منابع هویتی یکی از دو نظام پیش و پس از انقلاب هستند و ساختار نهاد ارتش را در چارچوب مناسبات متفاوت دو نظام به جهان و منطقه به تصویر میکشند. در نتیجه بدون اذعان و فاصله گرفتن از تعارض موجود و انطباق تحلیل با مناسبات جدید قدرت دفاعی - امنیتی کشور در منطقه و جهان، تناقض و دوگانگی در نظریه ارتش برطرف نخواهد شد.
نیم نگاه
ایران چگونه و از چه تاریخی درباره احتمال حمله نظامی عراق به ایران، به نتیجه قطعی رسید؟ آیا آنچه واقع شد، برابر اسناد موجود، همان بود که پیشبینی شده بود؟
تا قبل از شهریور سال 59، نتیجهای دال بر قطعیت حمله عراق به ایران، طرح نشده است و اگر هم چنین بوده باشد، اسناد آن تاکنون منتشر نشده است
در تحلیل ارتش هرگونه ارتباط معنادار و بهم پیوسته میان مؤلفههای قدرت نظامی و کارکرد آن برای بازدارندگی و دفاع انکار میشود
مواجهه ارتش با بحرانهای امنیتی در کردستان و سپس در جنگ، بحران هویتی ارتش را به صورت تدریجی برطرف کرد. ضمن اینکه نقش ارتش در ساختار سیاسی و دفاعی کشور، تعریف و نهادینه شد
مسأله غافلگیری یا هوشیاری و پیشبینی حمله عراق به ایران، هماکنون بیشتر در سطح ساختار نظامی مورد بحث است