نقد رویداد۲۴ بر آخرین ساخته سوفیا کوپولا
فریبخورده؛ فیلمی متوسط و فراموششدنی
فریبخورده سوفیا کاپولا داستان سرجوخهای از نیروهای شمالی است که پس از زخمی شدن و فرار از میدان جنگ توسط دختری که در یک مدرسه زنانه جنوبی درس میخواند پیدا میشود. سرجوخه که پایش به شدت آسیب دیده توسط این دختر به مدرسه برده میشود تا توسط مدیره مدرسه تحت درمان قرار گیرد.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: فریبخورده سوفیا کاپولا داستان سرجوخهای از نیروهای شمالی است که پس از زخمی شدن و فرار از میدان جنگ توسط دختری که در یک مدرسه زنانه جنوبی درس میخواند پیدا میشود. سرجوخه که پایش به شدت آسیب دیده توسط این دختر به مدرسه برده میشود تا توسط مدیره مدرسه تحت درمان قرار گیرد.
ساکنان مدرسه که همگی زن هستند از بدو ورود سرجوخه جان مکبورنی سعی در جلب توجه او دارند. از ماریا فارنزورث مدیره میانسال مدرسه تا ادوینا دابنی دستیار سرد و یخی او و یکی از دختران پر شر و شور مدرسه بنام آلیشیا در رقابتی پنهان همگی برای جلب نظر سرجوخه تلاش میکنند، تلاشی که در نهایت به یک فاجعه ختم میشود.
در شصت دقیقه اول فیلم کاپولا سعی در ساختن فضا و اتمسفر مخوف و سرد مدرسه دارد. مدرسهای بزرگ و به ظاهر منظم که با ورود یک غریبه دچار تلاطم میشود. در همان اوایل فیلم زمانی که ماریا دارد سرجوخه را تیمار میکند کاپولا با استفاده از نماهای درشت بدن سرجوخه سعی میکند مضمون فیلم را برای تماشاگر جا بیاندازد. حضور سرجوخه جان مک بورنی باعث تحریک عواطف و غلیان احساسات تمام زنان آن مدرسه میشود. زنانی که مدتهاست مردی را در کنار خود ندیدهاند با دیدن سرجوخه مکبورنی دچار تلاطم روحی میشوند و آنهایی که توان جلب نظر سرجوخه را دارند سعی میکنند او را به دست بیاورند.
مشکل نیمه اول اما همین ناتوانی کاپولا در ساختن فضای مخوف مدرسه است. کاپولا قصد داشته تا از یک ساعت اول فیلم برای فضاسازی استفاده کند تا به آن نیم ساعت پایانی و فاجعهای که رخ میدهد برسیم. یک ساعت اول فیلم زیادی تخت و بیروح است. به جای فضاسازی و القای حس نیاز زنان، کاپولا مدام در گوشه و کنار مدرسه پرسه میزند و صحبتهای سرجوخه با زنان و دختران مدرسه را به تماشاگر نشان میدهد. این مسئله باعث کندی ریتم فیلم شده بدون اینکه چیزی از احساسات واقعی زنان را به ما نشان دهد. ما متوجه رقابت پنهان سه زن اصلی فیلم میشویم اما از التهاب درونی و هیجانی که لازمه برانگیختن تماشاگر است خبری نیست. به نظر میرسد در سردی و کرختی فضای فیلم عمدی وجود داشته است.
کاپولا میخواسته با سرد نشان دادن محیط مدرسه اشارهای داشته باشد به روح بیماری که در آن خانه ارواح وجود دارد. آن مدرسه بیشتر از آنکه شبیه جایی برای آموزش و تحصیل باشد شبیه یک تیمارستان دور و جدا اُفتاده از جامعه است. این نگاه سرد و مینیمال در تضاد با حال و هوای درونی فیلم قرار میگیرد و باعث میشود هر یک از این عناصر دیگری را خنثی نماید. در چنین فضایی است که بار کنشهای فیلم بر دوش سرجوخه مکدورنی میاُفتد. در واقع اوست که با عکسالعملهایش اتفاقات بعدی را رقم میزند. اوست که به ادوینا ابراز عشق میکند و گوشه چشمی هم به آلیشیا نشان میدهد. اوست که ماریا را با رفتارش برای بریدن پایش ترغیب میکند. زنان فیلم کمی بیهویت هستند و این یکی دیگر از مشکلات فیلم است. به خاطر همین بیهویت بودن هم هست که بار تمام کنشهای فیلم به دوش سرجوخه مکبورنی میاُفتد. جدای از آنکه بازی کالین فارل از تمام زنان فیلم بهتر است، وزنی که کاپولا برای او قائل شده باعث شده بازی او بیشتر هم به چشم بیاید.
فیلم در نیم ساعت پایانی جان میگیرد. درست بعد از افشای رابطه سرجوخه و آلیشیا و واکنش خشونتبار ادوینا که منجر به پرت شدن سرجوخه از پلهها و خونریزی مجدد پایش میشود فیلم بهتر میشود. اما در این قسمت هم اشکالاتی به چشم میخورد که قابل چشمپوشی نیست. سرجوخه پس از دیدن پای خود که بریده شده دچار جنون و خشم میشود، این جنون و خشم به حدی است که ماریا مدیره مدرسه مجبور میشود در اُتاق را قفل کند و او را حبس نماید. اما در اقدامی عجیب کلید را همانطور روی در رها میکند تا دختران مدرسه بتوانند به راحتی به داخل اُتاق سرجوخه رفت و آمد کنند. این اقدام سهلانگارانه هیچ توجیهی ندارد. آن تقاضای سرجوخه هم که با تهدید و التماس از یکی از دختران مدرسه میخواهد کلید دوم را برای او بیاورد توجیهی ندارد. چرا که سرجوخه میتوانست با گروگان گرفتن او به راحتی همان کلید روی در را تصاحب کند و از مدرسه خارج شود.
مسئله بعدی تفنگی است که ماریا در مدرسه برای دفاع از خود نگه میدارد. او تفنگ را دقیقاً در اُتاق استراحت سرجوخه و در دسترس او میگذارد تا سرجوخه با برداشتن آن به راحتی زنان مدرسه را تهدید کند. این اشتباهات فاحش باعث میشود پایانبندی تکاندهنده فیلم هم تاثیری را که باید نداشته باشد. صحنه مرگ سرجوخه مکبورنی بسیار ترسناک و جذاب از کار درآمده و بیانگر این موضوع است که هر انسانی، حتی دخترانی کوچک و به ظاهر معصوم هم میتوانند هیولاهای ترسناک و متوحشی باشند که با خونسردی تمام نقشه قتل یک انسان دیگر را میکشند. فریبخورده در نهایت فیلم متوسطی است. ظرافتهای اجرایی و بازی خوب بازیگران نتوانسته فیلم را نجات دهد. مشکل اساسی فیلم در بیحسی نیمه اول و بیمنطقی نیمه دوم است.
فیلم جایگاه رفیعی در کارنامه خود کاپولا هم ندارد و میشود برای لذت بردن تماشاگران گمشده در ترجمه را پیشنهاد کرد. فریبخورده زمینه لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم خوب را داشت. مضمون و حال و هوای فیلم به شدت شبیه یک بمب ساعتی است که به انفجاری عظیم ختم میشود. اما کاپولا با اشتباهاتش بمب را خنثی کرده و فریبخورده را بدل به فیلمی متوسط و فراموششدنی کرده است. فیلمی که قبل از اکران بخت و شانس زیادی برای آن در فصل جوایز متصور بودند. اما کیفیت فیلم به شکلی نیست که بتواند شانسی در مقابل رقبای قدرتمند امسال داشته باشد.
ضربهای که کاپولا در فیلمنامه به فریبخورده وارد کرده است غیرقابل جبران است و همین ضربات غیرقابل جبران باعث شده اجرای نسبتاً خوب کاپولا هم به چشم نیاید. فیلم قاببندی خوبی دارد. کاپولا در اجرا از فضای کل مدرسه به خوبی استفاده کرده اما مشکل فیلم نه در اجرا که در فیلمنامه است. جایی که خبری از آن هیجان و سوسپانس لازم نیست و یک ساعت زائد و کشدار ابتدایی باعث شده تاثیر نیم ساعت پایانی فیلم هم از بین برود. با این توضیحات به نظر نمیرسد فریبخورده در فصل جوایز مورد توجه قرار بگیرد. اما همیشه باید درصدی شانس را هم برای غافلگیر شدن قائل بود. غافلگیریهایی از جنس آرگو که در نهایت جایزه اسکار بهترین فیلم سال ساختش را به دست آورد.