نقد رویداد۲۴ بر اولین فیلم محمد حمزهای
آذر؛ غلبه مضمون بر داستان
آذر بیشتر از آنکه فیلم محمد حمزهای باشد فیلم نیکی کریمی است. کریمی به عنوان تهیهکننده تاثیر مستقیم و مشخصی بر این پروژه داشته است.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: آذر بیشتر از آنکه فیلم محمد حمزهای باشد فیلم نیکی کریمی است. کریمی به عنوان تهیهکننده تاثیر مستقیم و مشخصی بر این پروژه داشته است.
انتخاب قصه، مضمون اصلی و نحوه روایت داستان کاملاً بیانگر کنترل و نظارت مستقیم نیکی کریمی بر تمام اجزای فیلم آذر است. داستان زنانه فیلم با رگههای مشخصی از فیمینیسم که در بستر یک ملودرام شهری روایت میشود همگی جزء دلبستگیهای نیکی کریمی است. آذر داستان زنی است که قرار است با شوهرش امیر یک مغازه راه اندازی کنند. آنها برای جبران کمبود بودجه خرید مغازه از پسرعموی امیر صابر کمک میگیرند که با پدرش مشکل دارد. پدری که آذر را دوست ندارد و اعتقاد دارد سر و گوش آذر میجنبد. عمو حاضر میشود پول را به صابر بدهد. اما صابر به جای آنکه پول را صرف شراکت با امیر کند آن را خرج میکند تا پیش نامزدش یگانه برود که در خارج سکونت دارد. این قضیه موجب درگیری امیر و صابر میشود و صابر در این درگیری کشته میشود.
داستان، داستان آشنایی است. انگار یک خط قصه از فیلمهای فرهادی را برداری و با ملودرامهای ضعیف دهه هفتاد ادغام کنی و با مقداری فیمینیسم آن را تزئین کنی و همین را به عنوان فیلم به تماشاگر تحویل بدهی. قسمت بد ماجرا درک سطحی کارگردان و تهیه کننده از مقوله سینما است.
در آذر کریمی/حمزهای داستان را فدای مضمون کردهاند و حواسشان نبوده برای ساخت یک فیلم به داستانی قدرتمند احتیاج داریم که تماشاگر را درگیر کند. مشخص است که عوامل فیلم آذر برای بیان مضمونی که به نظرشان مهم میآمده دست به ساخت این فیلم زدهاند. اینکه مصائب و مشکلات یک زن را نشان دهند و بگویند یک زن در جامعه امروز ایران چقدر تنها و بیپناه است.
بحث بر سر این نیست که این حرف چقدر درست یا غلط است. بحث بر سر این است که برای ساخت یک فیلم از مضمون به داستان نمیرسند. این رابطه معکوس است. برای نوشتن یک فیلمنامه خوب باید ابتدا سراغ داستان رفت. داستانی که هم میخکوب کننده باشد هم درگیرکننده. زمان نوشتن فیلمنامه بر مبنای یک داستان درست و حسابی است که بر اساس تفکرات نویسنده خودبهخود برخی مضامین در دل داستان پررنگ میشوند. مشکل فیلم آذر(و سایر نمونههای مشابه) دوختن کت برای یک دکمه است.
در حالی که عاقلانه آن است که برای کت مناسب دنبال دکمههای زیبا بگردیم. کاملاً مشخص است که نویسنده آذر براساس یک مضمون فیلمنامه را نوشته است. همین امر باعث شده تمام گرهافکنیها و نقطههای عطف داستان مکانیکی، طراحی شده و قابل پیشبینی از کار در بیایند. شخصیتهای مکمل رفتار منطقی نداشته باشند و روند حوادث کاملاً قابل پیشبینی شود. مرکز ثقل فیلم شخصیت آذر است. زنی فعال،زیبا،اجتماعی و منطقی که بعد از اتفاقی که برای شوهرش میاُفتد همه تلاشش را میکند تا زندگی خانوادگیاش را سرپا نگه دارد. برای اینکه شخصیت آذر جلوه کند نویسنده همه آدمهای دور و بر آذر را یا پست و رذل طراحی کرده یا خنثی و بیاثر. امیر، عمو و صابر همگی شخصیتهای پست و رذل فیلم هستند. امیر حاضر میشود برای نجات جان خودش به آذر تهمت بزند. عمو با نگه متصلب و سنتی خودش آذر را آزار میدهد و صابر با دروغهایی که میگوید باعث و بانی فجایع بعدی میشود.
باقی شخصیتها هم خنثی هستند تاثیری در سرنوشت آذر ندارند. تمام آدمهای آزاردهنده فیلم مرد هستند. این به دلیل همان نگاه مضمون گرایانه سازندگان فیلم است. نشان دادن مظلومیت آذر اولویت اصلی سازندگان است. آنها همه چیز را فدای این اولویت خودساخته کردهاند. مردها باید بد و پست باشند تا مظلومیت آذر بیشتر جلوه کند و این آذر باشد که به چشم میآید. نویسنده سعی کرده با این ترفند آذر و رفتارهایش برای تماشاگر منطقی به نظر برسد. این همان آفتی است که با فیلمهای میلانی به جان سینمای ایران اُفتاد. میلانی با استفاده از فضای باز بعد از دوم خرداد که اجازه طرح مضامین جدید را میداد سعی کرد انگارهها فیمینیستی را در فیلمهایش فریاد بزند.
کریمی هم به عنوان پای ثابت فیلمهای میلانی در آن سالها همان دیدگاه را با خودش به اواسط دهه نود آورده و آذر را تهیه کرده است. فیلمی که ردپای میلانی را میتوان در جایجای آن دید. شخصیت مرکزی فیلم که زنی فرشته صفت و مقتدر است و مردانی که همگی پست و رذل هستند از فیلمهای میلانی میآید. اما سازندگان آذر حواسشان نبوده که آن حرفها همان زمان خریدار داشت. آن حرفها بیست سال پیش حرفهای تازهای بودند که با صراحت مطرح میشدند. اما همان حرفها بعد از بیست سال کهنه شدهاند. میلانی میتوانست بد بودن فیلمهایش را پشت مضمونی نو پنهان کند. اما در سال نود و شش مضمون آذر به قدری کهنه است که توانایی پوشاندن ضعفهای فیلم را ندارد.
خوانندگان دقت کنند وقتی از کهنگی حرف میزنیم منظورمان فقط کهنگی مضمون و داستان نیست. سلیقه پشت فیلم آذر هم کهنه است. بزرگترین عامل جذابیت فیلم از نظر سازندگان موتورسواری نیکی کریمی است. تصویر سوار بر موتور نیکی کریمی تمام پوسترهای تبلیغاتی فیلم را پوشانده. این درک سازندگان فیلم است از مقوله جذابیت. با چنین درک کهنهای نمیتوان فیلم خوب است. به همین خاطر است که آذر به جای آنکه جنجالی و جذاب باشد معمولی و خنثی از کار درآمده. فیلم حتی توانایی برانگیختن حس همدردی تماشاگر را ندارد چه برسد به انتقال مضمون به ظاهر مهم فیلم. حتی مهمترین نقطه اوج فیلم (مرگ صابر) که قرار است پایه و اساس اتفاقات بعدی باشد انقدر سردستی و نازل اجرا شده که تماشاگر را به خنده میاندازد.
مشکل آذر اساسیتر از آن است که بتوان آن را پشت مضمونی به ظاهر مهم پنهان کرد. فیلم ناتوان از تعریف داستان روی مسائلی تاکید میکند که در بهترین حالت میتوانند مکملهای خوبی برای قصهای جذاب باشند. داستان آذر انقدر کهنه و مضمونزده است که نمیتوان با مکملهای مثلاً جذاب آن را بزک کرد. برای کهنه بودن این داستان و مضمون فقط کافیست نگاه کنید به صحنه دورهمی اول فیلم که همه چیزش از روی درباره الی فرهادی کُپی شده. نویسنده فیلم انقدر خلاقیت نداشته که لااقل برای شروع داستان صحنه متفاوتی تدارک ببیند.
این گونه فیلم ساختن حاصلش میشود فیلمی بنام آذر که نه داستان جالبی برای تعریف کردن دارد نه حرف مهمی برای بیان کردن. هر چه هست یک مضمون کهنه و از مد افتاده است که برایش داستان ضعیفی تدارک دیدهاند. این تلقی از فیلم خوب سالهاست گریبان سینمای ایران را گرفته است. زدن حرفهای به ظاهر مهم در یک فیلم. انگار تعریف یک داستان جذاب رذیلتی بزرگ است. در حالی که بیان تصویری یک داستان جذاب بزرگترین وظیفه سینما است.