نقد رویداد۲۴ بر آخرین ساخته منوچهر هادی
آینه بغل؛ فیلمفارسی مدل ۹۶
آینه بغل یک فیلمفارسی تمام عیار است. یک فیلمفارسی به روز شده و امروزی که بدون شرمندگی فیلمفارسی بودن خودش را فریاد میزند.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: آینه بغل یک فیلمفارسی تمام عیار است. یک فیلمفارسی به روز شده و امروزی که بدون شرمندگی فیلمفارسی بودن خودش را فریاد میزند.
مرتضی که نگهبان یک گاراژ بزرگ است یک مازراتی گران قیمت را از گاراژ کش میرود تا با نامزدش بیرون برود. شب که میخواهد برگردد و ماشین را سر جایش بگذارد تصادف میکند و آینه بغل مازراتی آسیب میبیند. مرتضی و مهناز به خانه شاهرخ که در آستانه ازدواج با شهرزاد است میروند تا با او درباره میزان خسارت صحبت کنند. شاهرخ که نامزد سابقش یک دیوانه تمام عیار است و بچهای را دم در پنت هاوس شاهرخ گذاشته دو راه پیش پای مرتضی و مهناز میگذارد. یا اینکه آنها چند روزی نقش دوستان مرتضی را ایفا کنند و نقش پدر و مادر بچه را هم به عهده بگیرند و یا شاهرخ به پلیس خبر بدهد. مرتضی و مهناز راه حل اول را انتخاب میکنند و این سرآغاز ماجراهای دیگر فیلم است.
داستان فیلم آینه بغل دقیقاً مطابق با الگویهای فیلمفارسی طراحی شده است. گلزار همان مرحوم فردین است که لباسهای زیبا میپوشد و ماشینهای شیک سوار میشود و جواد عزتی مثل مرحوم ظهوری وردست بامزه و زبل اوست که وظیفه نمک ریختن و مزه پرانی را بر عهده دارد. زنان فیلم هم مثل زنان فیلمفارسی بیشتر دکور هستند تا شخصیت یا تیپ. آنها در فیلم حضور دارند تا مقداری شعار بدهند و اشک بریزند تا وجه عاطفی و ملودراماتیک فیلم تامین شود. این شخصیتها در داستانی که تابع نعل به نعل فیلمفارسیهای قدیم است قرار گرفتهاند.
فیلمفارسی بر پایه یک تضاد شکل میگیرد. از پول و مواهب آن استفاده کن اما در فیلم علیه همین مواهب شعار بده. این اصل بنیادین در آینه بغل به دقت رعایت شده. در یک طرف شاهرخ حضور دارد که لباسهای شیک میپوشد و ماشینهای زیبا سوار میشود. در پنت هاوس سکونت دارد و زنان برای به چنگ آوردنش سر و دست میشکنند. در طرف دیگر هم مرتضی را داریم که نه زیباست و نه پولدار. جوانی معمولی و فقیر است شبیه اکثر جوانهای جامعه. فیلم از اولی برای جذب مخاطب استفاده میکند ولی به نفع دومی شعار میدهد.
مخاطبان سینمای فارسی بیشتر از طبقات متوسط و محروم جامعه هستند. فیلمفارسی آرزوها و حسرتهای این طبقات را نشان میدهد. پول،ماشین، پنت هاوس آرزوی مخاطبان فیلمفارسی است. آرزوی محالی که هیچوقت به آن نمیرسند. پس به سینما میروند تا برای یکی دوساعت هم که شده این آرزوها را روی پرده تماشا کنند. اما سازندگان فیلمفارسی در طول فیلم مدام این آرزوها را تقبیح میکنند. این شعارها برای تماشاگر حکم مسکن را دارد. سازندگان چنین فیلمهایی به خوبی میدانند مخاطب فیلمشان توانایی دستیابی به چنین زندگی مرفهی را ندارد. پس طرف پولدار را بدبخت نشان میدهند و طرف فقیر را خوشبخت. شاهرخ با اینکه پول دارد زندگیاش مشکلات زیادی دارد. اما مرتضی تا قبل از آشنایی با شاهرخ مشکلی ندارد و خوشبخت است. در جایی از فیلم مرتضی به شاهرخ میگوید: «من با همه بدبختیهایم قبل از آشنایی با تو نمیدونستم افسردگی چیه اما تو این دو روز افسردگی گرفتم». این دقیقاً همان مسکنی است که سازندگان فیلمفارسی به مخاطبان خود تزریق میکنند. آنها به مخاطب میگویند از این لباسها و ماشینهای شیک لذت ببر اما از نداشتن آنها حسرت نخور، چرا که داشتن این چیزها نتیجهای جز بدبختی ندارد.
شعار پول خوشبختی نمیآورد اصل و اساس فیلمفارسیهای سینمای ایران از پنجاه سال گذشته تا به امروز است. شاید برخی از منتقدان و صاحب نظران سینمایی بر این عقیده باشند که چنین الگویی دیگر در سینمای ایران جواب نمیدهد. اما فروش خالتور و آینه بغل عکس این نظر را اثبات میکند. مخاطبان هنوز به این الگو دلبستهاند. آنها در حالی که عاشق آن ماشین، لباسها و پنت هاوس شیک هستند به شعارهای درون فیلم دل میبندند، چون چاره دیگری ندارند. آنها مجبورند به خود القا کنند که پول یعنی بدبختی تا بتوانند در آرامشی دروغین و کاذب به آن چیزهای زیبای روی پرده چشم بدوزند. آنها حرف فیلمفارسیها را باور میکنند و مشکلات خود را فراموش میکنند. آنها به چنین مسکنهایی احتیاج دارند. چون از طرفی میخواهند آرزوهایشان را روی پرده سینما ببینند و از طرفی نمیخواهند باور کنند چنین چیزهایی ضامن خوشبختی است. این تناقض پایه اصلی تمام فیلمفارسیهای سینمای ایران از جمله آینه بغل است.
لازم است یک تحقیق جامع و مفصل درباره مردم ایران صورت بگیرد. بعد از پنجاه سال هنوز حسرتها و آرزوهای مردم ایران تغییری نکرده است. هنوز همان ذهنیت نیم قرن گذشته بین مردم رواج دارد. هنوز از دیدن مواهب پول و ثروت لذت میبرند اما در دل به صاحبان این سبک زندگی فحش میدهند. تا زمانی که این ذهنیت تغییر نکند الگوی فیلمفارسی جواب میدهد. فیلمفارسی چون هنوز با ذهن توده مردم تطابق دارد میفروشد. آینه بغل فیلمفارسی است و همین تضمین فروش فیلم است. باقی چیزهای فیلم چندان جدی نیستند. نه آن شوخیهای سیاسی و نه آن شعارهای داخل فیلم فاقد ارزش تحلیلی هستند. شوخیها و شعارها بیشتر حکم چاشنی را دارند. کمی خندیدن و شعار برای خوشطعم کردن این غذای بیمزه لازم است. فیلم از عزتی به عنوان چاشنی استفاده میکند. تماشاگر برای تماشای گلزار به سینما میآید. اما حضور صرف گلزار فروش را تضمین نمیکند. فیلمفارسی احتیاج به چاشنی هم دارد. چاشنی فیلمفارسیهای قدیم تقی ظهوری بود. پیرمردی شوخ و شنگ و سرحال که با رفتارهایش تماشاگر را به خنده میانداخت.
بعد از انقلاب شاید رفتارهای وردست قهرمان تغییر کرد اما الگو ثابت باقی ماند. عزتی اینجا با بلاهت آمیخته با معرفتش حکم همان تقی ظهوری را دارد. نمک میریزد و مزه میپراند تا فیلم از لحظات شوخطبعانه خالی نباشد. آینه بغل از دنیای امروز و جامعه اطرافش فقط ظاهر شخصیتها را وام گرفته، وگرنه کل فیلم بر مبنای همان فیلمفارسیهای پنجاه سال پیش ساخته شده است. از همان تناقض ذهنی تماشاگر برای فروش استفاده میکند. پول را نشان میدهد و به آن فحش میدهد تا بفروشد. در واقع حسرت را با شعار بستهبندی میکند و به مخاطب میفروشد. مردم هم از این کالای نامرغوب استقبال میکنند چون به آن احتیاج دارند.
در جامعهای که همه آرزوی شاهرخ بودن دارند ولی مرتضی هستند آینه بغل خوب میفروشد. در واقع فیلمفارسی سازان روی حسرتهای تماشاگر ایرانی سرمایهگذاری میکنند و تجربه هم نشان داده اشتباه نمیکنند. آنها سالهاست که با همین الگوی قدیمی فیلم میسازند. سوال اصلی اما چیز دیگری است. مخاطب ایرانی چرا دوست دارد این دروغها را باورکند؟