نقد رویداد۲۴بر اولین ساخته حسین نمازی
آپاندیس؛ روایتی پیچیده از داستانی به ظاهر ساده
آپاندیس فیلم خوبی است. مشکلاتی دارد اما میتوان به آینده سازندهاش امیدوار بود. در میان فیلمهای مشابه، آپاندیس داستان بهتری دارد.
رویداد۲۴،مازیار وکیلی: آپاندیس فیلم خوبی است. مشکلاتی دارد اما میتوان به آینده سازندهاش امیدوار بود. در میان فیلمهای مشابه، آپاندیس داستان بهتری دارد.
حسین نمازی از بسیاری از فیلم اولیها (منهای روستایی و مهدویان) کارش را بهتر انجام داده است. داستان آپاندیس آنقدر ساده و معمولی به نظر میرسد که اگر نمازی حوضله به خرج نمیداد و آن را به این دقت تعریف نمیکرد آپاندیس خیلی راحت فراموش میشد؛ اما مشخص است که نمازی سر صبر و با حوصله فیلمنامه را نوشته. با دقت موقعیتها را طراحی کرده و توانسته از دل این موقعیتها چند سکانس واقعاً تماشایی خلق کند.
لیلا برای گرفتن جواب آزمایش خود به بیمارستانی میآید که شوهر دومش محسن در آن کار میکند. او درحالی که منتظر گرفتن جواب آزمایش است به زری و رضا دو آشنای قدیمی برخورد میکند. زری از شدت درد آپاندیس به خود میپیچد.
موعد دفترچه زری سرآمده و رضا چون پول ندارد تا زری را آزاد درمان کند از لیلا میخواهد تا دفترچه خودش را در اختیار او بگذارد. این کار غیر قانونی مشکلاتی را به وجود میآورد که سرآغاز ماجراهای بعدی است.
نمازی به خوبی میدانسته چنین داستانهایی احتیاج به نقاط عطف درست و تکان دهنده دارد. از طرفی برای رسیدن به هر یک از نقاط عطف باید داستان سیر و روندی جذاب داشته باشد تا آن نقاط عطف تاثیر خودش را روی مخاطب بگذارد. فیلم از الگوی باب شده سینمای ایران در دوران بعد از اصغر فرهادی به خوبی استفاده میکند.
از دروغ کوچک و به ظاهر سادهای شروع میکند تا به فاجعهای بزرگ برسد. تفاوتش با نمونههای تقلیدی فراوان این سالها از سینمای فرهادی در این است که به اندازه یک فیلم سینمایی نود دقیقهای داستان برای تعریف کردن دارد. ملبورن، شکاف، تابستان داغ و... همگی فیلمهای کوتاه بیدلیل کش آمدهای بودند که به اندازه یک فیلم سینمایی کامل داستان نداشتند. در بهترین حالت داستانهایشان به درد یک فیلم کوتاه ده دقیقهای میخورد نه یک فیلم بلند نود یا صد دقیقهای؛ اما آپاندیس به اندازه یک فیلم بلند متریال داستانی دارد.
تماشاگر هنگام تماشای فیلم به هیچ وجه احساس نمیکند داستان فیلم دچار افت شده است. نمازی از دروغ کوچک شروع میکند تا به فاجعه بزرگ پایانی برسد. در این بین به خوبی موقعیتها و خرده داستانهای فرعی را به قصه اصلی متصل میکند جوری که این موقعیتها و خرده داستانها باعث غنای داستان اصلی میشوند.
موقعیتها هم به شدت درگیرکننده هستند. همین دو نکته به نمازی کمک میکند تا داستانش را راحت تعریف کند. داستانکهای فرعی آپاندیس اضافی و تحمیلی نیستند. همگی حول محور داستان اصلی اتفاق میافتند. ماجرای سقط جنین لیلا، اساماس هایی که زری به صاحب کار سابق رضا داده است، قول و قرار محسن با گلی مامور بیمه که به هم خورده و... همگی داستانکهای فرعی هستند که به جذابتر شدن فیلم کمک میکنند بدون اینکه مزاحمتی برای خط قصه اصلی فیلم ایجاد کنند. فیلم چند نقطه اوج جذاب و آزاردهنده هم دارد که تماشاگر را به شدت درگیر وضعیت شخصیتها میکند.
لحظاتی مثل تقاضای دکتر برای حرکت دادن بیمار تازه عمل شده. دکتر از محسن میخواهد که او را تکان دهد چون فکر میکند شوهر اوست؛ اما محسن شوهر واقعی زری نیست و فقط برای خلاصی از شر ماجرای دفترچه مجبور شده به دروغ بگوید شوهر زری است.
این در حالی است که رضا شوهر واقعی زری، لیلا همسر محسن و افشین برادر زری در آنجا حضور دارند و دکتر که از همه جا بیخبر است با تاکید بیش از حدش باعث بدتر شدن اوضاع میشود و در نهایت کار را به جایی میرساند که افشین برادر زری اعتراض کند و این موقعیت پیچیده به پایانی ناراحت کننده برسد؛ اما چیزی که باعث میشود این موقعیتهای آزاردهنده بیشترین تاثیر را بگذارد برآمدن این موقعیتها از دل داستان اصلی است؛ یعنی ماجرای جابهجایی دفترچهها باعث این موقعیتهای پیچیده شده است و همین امر باعث میشود داستان فیلم انقدر یکپارچه روایت شود؛ اما فیلم از اجرای فقیرانه و سادهاش ضربه خورده. فیلم احتیاج به بازیگران بهتری داشت تا بتوانند با بازیهای درست خود سنگینی این موقعیتها را به تماشاگر منتقل کنند.
امیرعلی دانایی و آنا نعمتی نتوانستهاند چنین کاری را انجام دهند. این دو نفر هم انتخابهای غلطی هستند هم نمیتوانند به درستی از پس نقشهایشان برآیند. پذیرش امیرعلی دانایی به عنوان شوهر آنا نعمتی کار سختی است. مشخص است که این دو نفر نمیتوانند زن و شوهر یکدیگر باشند. حتی با قبول این فرض که محسن شوهر دوم لیلا است باز هم این زوج ناهمگون هستند. جدای ازاین مسئله در جایی که باید این بازیگران با بازی خود تاثیر عاطفی هر صحنه را به نقطه اوج برسانند نمیتوانند و کم میآورند.
بهترین مثال برای اثبات این موضوع صحنهای است که لیلا قضیه سقط جنین کردن خودش را به محسن میگوید. در این صحنه واکنش امیرعلی دانایی انقدر معمولی و ساده است که صحنه را از تاثرگذاری میاندازد. تنها بازی واقعا خوب فیلم متعلق به رضا اکبرپور است که رندی و بیپناهی را توامان دارد.
اکبرپور این رندی و بیپناهی را به خوبی در بازیاش به نمایش میگذارد. چه آنجا که با عوامل بیمارستان برای رسیدگی بهتر به همسرش کلکل میکند چه آنجا که با درماندگی بعد از به کما رفتن زری لیلا را نگاه میکند و حرف پایانیاش را میزند. اکبرپور در تمام لحظات آپاندیس وظیفهاش را به خوبی انجام میدهد و دلیل اصلی جذابیت فیلم است.
فیلم اجرای فقیرانهای دارد و در اجرا از هوشمندیهای متن خبری نیست. مشخص است که نمازی نخواسته در اولین فیلمش ریسک کند و برای همین به حداقلها در اجرا رضایت داده. فیلم چند نمادپردازی بیربط هم در پایان دارد که کلیت کار را دچار خدشه میکند، هرچند باعث نابودی کامل داستان نمیشود؛ اما بزرگترین ضعف فیلم در پایان رمانتیک و بیخاصیت فیلم است. این تنها قسمت داستان است که در جایی خارج از جهان فیلم میایستد. اینکه لیلا در آن بلبشو یادش میافتد سرانجام عکس بک گراند موبایلش را عوض کند و عکس محسن را بگذارد زیادی سانتیمانتال و رویایی است؛ اما این ضعفها و مشکلات باعث نمیشود تماشای آپاندیس بدل به حسرت شود.
نمازی انقدر داستان خوبی داشته که با تکیه بر آن بتواند فیلم نسبتاً موفقی بسازد. فیلمی که ضعفهای اجراییاش هم نتواند آن را از بین ببرد. آپاندیس به شدت مستعد آن است که در اکران شلوغ امسال گم شود؛ اما این حقش نیست و فیلم شایسته آن است که به خوبی دیده و تحلیل شود؛ اما به نظر میرسد که آپاندیس در هیاهوی اکران گم شود و به حقش نرسد و این بدترین اتفاق ممکن برای این فیلم خوب و شریف خواهد بود.