تاریخ انتشار: ۰۸:۲۷ - ۱۵ فروردين ۱۳۹۷

آیا می‌توان شریعتی را «متفکر سیاسی» تلقی کرد؟

واقعیت این است که اندیشه سیاسی، صرفا فلسفه سیاسی نیست؛ یعنی ادب سیاسی، کلام سیاسی، ایدئولوژی‌های سیاسی و... اینها انواع تفکر سیاسی هستند. حال این پرسش مطرح می‌شود که وجه ممیز «فلسفه سیاسی» و «اندیشه سیاسی» چیست؟

رویداد۲۴-واقعیت این است که اندیشه سیاسی، صرفا فلسفه سیاسی نیست؛ یعنی ادب سیاسی، کلام سیاسی، ایدئولوژی‌های سیاسی و... اینها انواع تفکر سیاسی هستند. حال این پرسش مطرح می‌شود که وجه ممیز «فلسفه سیاسی» و «اندیشه سیاسی» چیست؟

ما هیچگاه مدعی نشده‌ایم که شریعتی یک «فیلسوف سیاسی» به معنای آکادمیک است. او یک متفکر سیاسی است چراکه به دنبال امکان یک زندگی خوب است و خیر و خوبی را برای زندگی خوب تعریف می‌کند. موضوع تفکر سیاسی او بر یک مفهوم مدنی از سیاست استوار شده است؛ با این تعبیر، امر سیاسی برای شریعتی «امر مدنی» است. یعنی به زندگی خوب مدنی باور دارد. از این رو، بحث «عرفان، برابری و آزادی» را هم با توجه به اهمیت بحث دوستی بیان می‌کند.

نشست «اندیشه شریعتی در دو روایت» بهانه‌ای برای نقد و بررسی دو اثر تازه نشر به زبان انگلیسی درباره اندیشه‌های دکتر علی شریعتی شد. این نشست با حضور دکتر احسان شریعتی، فرزند دکتر شریعتی و پژوهشگر فلسفه سیاسی، دکتر عباس منوچهری استاد علوم‌سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، دکتر حسین مصباحیان، استاد فلسفه دانشگاه تهران و مترجم این دو اثر، علی خالندی، در محل پژوهشکده روایت برگزار شد.

کتاب‌های «فراسوی شریعتی: مدرنیته، جهان وطنی و اسلام در اندیشه سیاسی ایرانی» تألیف سیاوش صفاری و کتاب «علی شریعتی؛ ملاقاتی اینبار متفاوت» تألیف عباس منوچهری، هر دو پیشتر به زبان انگلیسی تألیف شده‌اند و به تازگی علی خالندی به همت انتشارات «نگارستان اندیشه» این دو اثر را به فارسی بازگردانده و روانه بازار نشر کرده است. صفاری در کتاب خود به کاربست اندیشه شریعتی در ایران معاصر می‌پردازد و دکتر منوچهری نیز مجموعه مقالاتی را که در خصوص اندیشه شریعتی و تأثیراتی که خود از اندیشه شریعتی پذیرفته را گردآوری و در این کتاب منتشر کرده است.

در این نشست، دکتر حسین مصباحیان، سخنرانی خود را صرفا به معرفی کتاب سیاوش صفاری معطوف کرد. دکتر احسان شریعتی نیز بر اهمیت نگاه نوشریعتی پرداخت و دکتر منوچهری ضمن معرفی اجمالی کتاب خود کوشید به این پرسش پاسخ دهد که آیا می‌توان شریعتی را یک متفکر سیاسی دانست؟

در ادامه گزارشی از سخنرانی استاد مصباحیان و احسان شریعتی به همراه متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر منوچهری ارائه می‌شود:

*آیا با شریعتی می‌توان به «مدرنیته ‌دورن‌زا» رسید؟

به زعم مصباحیان، سیاوش صفاری دانشجویی جوان بوده که در سال 2001 وارد یکی از دانشگاه‌های ون کوور می‌شود. آن زمان بلافاصله حادثه 11 سپتامبر اتفاق می‌افتد و پرسش‌هایی از این دست مطرح می‌شود که آیا اسلام به صورت ذاتی با مدرنیته مغایرت و دشمنی دارد؟ آیا اسلام به عنوان یک دین با غرب به عنوان یک تمدن در ستیز است؟ بنابراین، رویکرد صفاری در این کتاب، «اگزیستانسیال» به معنای سیاسی کلمه است و از دغدغه شخصی او برمی‌خیزد.

مصباحیان همچنین تأکید کرد که رساله کارشناسی ارشد سیاوش صفاری، در مورد «مسیحیت اسکاتلندی_انگلیسی و نحوه مواجهه آنان با مدرنیته» بوده است و او در حین پژوهش برای رساله‌اش درمی‌یابد که مدرنیته غربی از رهگذر طرد و نفی دین (حداقل در سنت انگلیسی و اسکاتلندی) مستقر نشده است. از همین جا است که این پرسش برای صفاری مطرح می‌شود که در ایران و در سنت اسلامی، ورود مدرنیته چگونه بوده است؟ و پرسش او این بود که آیا از طریق بازخوانی آراء شریعتی، می‌توانیم به یک مدرنیته درون‌زا دست پیدا کنیم و در آن جهت حرکت کنیم؟ وی با این پرسش وارد پژوهش می‌شود و حاصل کار این پژوهش کتاب «فراسوی شریعتی: مدرنیته، جهان‌وطنی و اسلام در اندیشه سیاسی ایرانی» است.

مصباحیان به چهار محور اصلی این کتاب اینگونه اشاره کرد؛

نخست آنکه مؤلف می‌کوشد بیان کند که اندیشه شریعتی در فراسوی دوگانه کاذب «اسلام و مدرنیته» و «اسلام و غرب» قرار دارد. به زعم صفاری، در آثار شریعتی به بازگشت به منابع فرهنگی تأکید شده است؛ زیرا این منابع، امکانات گسترده‌ای برای رسیدن به یک مدرنیته درون‌زا فراهم می‌کند.

دوم، مخالفت صریح شریعتی با نگاه فقه‌محور است که خود امکاناتی را فراهم می‌کند برای نقد جریان اسلام‌گرایی حکومتی.

سوم، نقد سنت‌های بومی در جهت پیشبرد اهداف رهایی‌بخش که در حوزه سیاسی به «مردم‌سالاری» و در حوزه اقتصادی به نگاه «عدالت‌محور» می‌انجامد.

چهارم، «استعمارزدایی از دانش» به زعم مصباحیان، نوآوری اصلی صفاری همین «استعمارزدایی از دانش» است اگرچه عناصر و مؤلفه‌هایش قبلا طرح شده است اما او، صورت‌بندی بدیعی را در این خصوص ارائه می‌کند.

مصباحیان تأکید می‌کند که استعمار در دوره مدرن سه معنا پیدا کرده است؛ نخست، «استعمار سنتی» که از قرن 5 تا قرن 15 حاکم است و هدف از آن غصب منابع طبیعی یک سرزمین با حضور نیروی فیزیکی است. دوم، «استعمار نو» است که از بعد از جنگ جهانی دوم کلید می‌خورد، در این دوره، علیرغم اینکه همچنان، هدف، حمله به منابع طبیعی یک سرزمین است اما این امر از طریق مؤسسات بین‌المللی همچون بانک جهانی و... صورت می‌گیرد و در مرحله سوم، که به آن «استعمار فرانو» اطلاق می‌شود؛ هدف همچنان استثمار اقتصادی است که این امر به نام «دانش» صورت می‌گیرد.

وی در پایان با استناد به آراء سیاوش صفاری تأکید کرد: جریان نوشریعتی به دلیل تأکید بر مردم‌سالاری و اندیشه عدالت‌طلبانه از نمایندگان لیبرالیسم اسلامی متفاوت و متمایز می‌شود.

*با جهان وارد گفت‌وگوی جدی نشده‌ایم

دکتر احسان شریعتی معتقد است که هر دو کتاب در حوزه «گفتمان نو شریعتی» قرار می‌گیرد و چون به زبان انگلیسی نوشته شده‌اند، می‌توانند نسخه جهانی برای معرفی گفتمان نو شریعتی باشد. به زعم او، اقدام به «نوشتن آراء به زبان جهانی» یک پدیده نو است. اینکه بتوانیم، نظریات‌مان را به صورت گفت‌وگویی و آکادمیک در عرصه جهانی ارائه کنیم. این در حالی است که ما چندان حضوری به لحاظ فکری، در سطح جهانی نداریم و وارد گفت‌وگویی جدی نشده‌ایم.

شریعتی تأکید می‌کند که از دوره مشروطه علی‌رغم اینکه روشنفکرانی ظهور می‌کنند اما این روشنفکران در قد و قامت متفکران جهانی ظاهر نشدند و بیشتر بازگوکننده آراء متفکران غرب بودند. امروز هم روشنفکران ما حتی آنان که به زبان‌های جهانی می‌نویسند، در سطح جهانی بیشتر به عنوان ایران‌شناس و اسلام‌شناس، شناخته می‌شوند؛ یعنی، کسانی که متخصص مسائل خودشان هستند نه اینکه یک ایده تازه و جهانشمول داشته باشند. و معتقد است که ما مفاهیمی را درسطح جهانی عرضه نکرده‌ایم.

به زعم او، شریعتی، اغلب به عنوان «اتوپین» کسی که «اهل ناکجا آباد پردازی بوده» معرفی شده است. معمولا آغاز هر قرنی با «اتوپی» و «امید» شکل می‌گیرد اما امروز که در پایان قرن هستیم، امثال هابرماس بر مفهوم مسؤلیت تأکید دارند. بنابراین، اتوپین‌ها، در برابر رویاپردازی‌هایشان مسئول شناخته شدند. به همین دلیل است که ما گاهی می‌شنویم که شریعتی مقصر است؛ چراکه او آرمانی را مطرح کرد که منجر به تکاپوهایی شد اما هنوز نتایجی که باید از آن استخراج نشده است.

شریعتی معتقد است که آنچه این کتاب‌ها می‌کوشند بر آن تأکید بگذارند، مفهوم «نوشریعتی» است که در سی‌امین سال بزرگداشت شریعتی نخستین‌بار از سوی دکتر مقصود فراستخواه عنوان شد. اهمیت این گفتمان این است که می‌کوشد تا تصویر اصیلی از شریعتی ارائه کند چراکه از شریعتی روایت‌های ضد و نقیض بسیاری وجود دارد. همین حواشی بر متن مسلط شد تا آنجا که ما نمی‌دانیم با چه موضوعی مواجه‌ایم.

*آیا شریعتی «متفکر سیاسی» بود؟

دکتر عباس منوچهری، در سخنرانی خود تلاش کرد برای این پرسش پاسخ بیابد که «آیا شریعتی متفکر سیاسی است» و چنین پاسخ خود را تبیین کرد:

واقعیت این است که اندیشه سیاسی، صرفا فلسفه سیاسی نیست؛ یعنی ادب سیاسی، کلام سیاسی، ایدئولوژی‌های سیاسی و... اینها انواع تفکر سیاسی هستند. حال این پرسش مطرح می‌شود که وجه ممیز «فلسفه سیاسی» و «اندیشه سیاسی» چیست؟

واقعیت این است که «تفکر سیاسی» آن نوع تفکری است که همیشه در شرایطی که بحران یا مسأله‌ای در جامعه هست، ظهور و بروز پیدا می‌کند. از این رو، متفکر سیاسی متفاوت از بقیه متوجه بحران‌های موجود و یا حتی بحران‌های در راه می‌شود و بعد ریشه‌یابی می‌کند. آنچه «تفکر سیاسی» را از سایر دانش‌ها متفاوت می‌کند، به دست دادن تعریفی از هنجارها است؛ یعنی خیر و خوبی را برای زندگی خوب تعریف می‌کند.

موضوع «تفکر سیاسی» چند و چون و امکان زندگی خوب است. تعریف خوب در میان فلاسفه گوناگون به شکل‌های مختلفی عنوان شده است؛ افلاطون خوب را در «عدالت»، ارسطو در «اعتدال»، هابرماس در «همبستگی و گفت‌وگو» عنوان می‌کند.

وجه ممیز «فلسفه سیاسی» از دیگر انواع تفکر سیاسی این است که برای تمام بحث‌های خود «استدلال عقلانی» دارد. این شاخص فلسفه سیاسی است؛ افلاطون، ارسطو و حتی فارابی از نمایندگان فلسفه سیاسی هستند اما به عنوان مثال فردی همچون فردوسی، یکی از غنی‌ترین انواع ادب سیاسی را دارد، به همین ترتیب می‌توان از سعدی و سنایی هم سخن گفت.

کلام سیاسی هم به نوبه خود نمایندگانی را همچون خواجه نصیرالدین طوسی، آکویناس و... دارد. بنابراین، در این مجموعه، ما با انواع تفکر سیاسی مواجه هستیم. فارابی به جای علم سیاست، از علم مدنی استفاده می‌کند، دلیل او هم بخاطر نکته‌سنجی او است. ارسطو نیز همچنین خیر عالی را دوستی مدنی می‌داند. به این معنا که هر شهروند خیر «دیگری» را برای خود او بخواهد. حال، اگر همه خیر همدیگر را بخواهند، این به معنای خیر همه است و «خود»ها می‌شوند «دیگری» همدیگر.

در دنیای مدرن، موضوع سیاست «قدرت» است، در حالی که برای یونانیان معنای مدنی داشته است و مسأله آنان اساسا قدرت نبود بلکه زندگی مدنی خوب بود یا مثلا برای هابرماس زندگی خوب و عادلانه بود. اما ما امروزه سیاست را به معنای مدرن آن به کار می‌گیریم.

پرسشی که طی ده سال اخیر دنبال می‌کنیم این است که آیا می‌توانیم شریعتی را به عنوان یک متفکر سیاسی تلقی کنیم یا خیر؟ اگر هست، اولا چه نوع متفکر سیاسی‌ای است؟ در ثانی، به عنوان یک متفکر سیاسی، چه دیدگاهی دارد؟

واقعیت این است که ما هیچگاه مدعی نشده‌ایم که شریعتی یک «فیلسوف سیاسی» به معنای آکادمیک است. او یک متفکر سیاسی است چراکه به دنبال امکان یک زندگی خوب است و خیر و خوبی را برای زندگی خوب تعریف می‌کند. موضوع تفکر سیاسی او بر یک مفهوم مدنی از سیاست استوار شده است؛ با این تعبیر، امر سیاسی برای شریعتی «امر مدنی» است. یعنی به زندگی خوب مدنی باور دارد. از این رو، بحث «عرفان، برابری و آزادی» را هم با توجه به اهمیت بحث دوستی بیان می‌کند. این مفاهیم هم در آثار شریعتی و هم امروزه در سطح جهانی جاری و ساری است.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان