رویداد ۲۴| عباس عبدی در یادداشتی به انتقاد از اظهارات اخیر رئیس مجلس خبرگان که گفته بود «در خصوص مساله حجاب قوانینی تصویب کنیم که برای افراد محجبه امتیاز محسوب شود، از جمله تخفیف مالیاتی و بخشودگی جرایمی مانند جرایم رانندگی تعلق بگیرد. این امتیاز باعث میشود افراد به سمت حجاب تشویق شوند» پرداخت و نوشت: «اتفاقا دادن جایزه مادی یا اجرای مجازات در اموری که نباید چنین کرد، حکومت را از واقعیتهای زیر پوست جامعه غافل میکند. هنگامی که برای رعایت حجاب پول میدهید به نتیجه نادرستی میرسید و گمان میکنید که اغلب مردم مطابق تصویر شما محجبه و متشرع هستند در حالی که حجاب یک جز کوچک از مجموعه رفتارهایی است که یک فرد متشرع انجام میدهد و این موجب انحراف تحلیل شما از واقعیت میشود.»
این تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب افزود: «مساله حجاب موضوعی ارزشی و عقیدتی است بیش از آنکه مستقیما به نظم اجتماعی مربوط باشد. فراموش نکنیم که مسلمان برای عقیده خود شهید میشود. آیا اکنون کار بهجایی رسیده که برای حفظ آن باید پول و امتیاز بگیرد؟ این رویکرد بنیان دین را از محتوا خالی کرده است. ریشه این تغییر رویکرد وجود منابع مالی در دست متولیان دین یعنی روحانیت رسمی است. آنان پیش از انقلاب برای اقناع مردم به این رفتارها و ارزشها، نه قدرت اجبار داشتند و نه منابع فراوان مالی، پس بهناچار باید از قدرت اخلاقی و منطقی و گفتاری خود سود میجستند و اینها اتفاقا کارساز بود. ولی پس از انقلاب دو ابزار قدرت (برای تنبیه و تشویق) و پول (برای تشویق) را کامل به دست آوردند و به مرور از عوامل اصلی اثرگذار اخلاقی و فکری غافل شدند و سعی کردند همه مسائل را با اتکای به این دو عامل حل کنند در حالی که اصل انقلاب بدون اتکا و حضور این دو عامل شکل گرفته بود. نتیجه چه شد؟ خالی شدن همه ارزشها از محتوا و تبدیل آن به ترس از مجازات یا کسب منفعت.»
عبدی همچنین نوشت: «» سیاستهای رسمی در مقابله با فقدان حجاب دو مشکل مهمتری هم دارد که ظاهرا قابل حل نیست. اول اینکه مطلقا شفاف نیستند. برای نمونه همان مصوبه کذایی را هم بر خلاف روال طبیعی و صرفا برای پنهان نگهداشتن از افکار عمومی، بر اساس اصل ۸۵ به وسیله یک گروه محدود نهایی کردند در حالی که اگر موضوع حجاب را جزو تکالیف مردم بدانیم حتما باید شفاف باشد و در عرصه عمومی، قابل دفاع باشد. مصوبه پنهانی هیچ مشکلی را حل نمیکند که بدتر میکند. مساله دوم که متاثر از مورد اول است بیثباتی سیاستها است. در واقع مردم نمیدانند که کجا توقف کنند، تا حکومت هم توقف کند؟ هیچ حد یقفی ندارند. در هر جا متوقف شوی، باز هم جلو میآیند نتیجه این رفتار این است که این طرف هم میگوید هر چه بیشتر برویم جلو بهتر است. یکی از علل نامتعارف شدن وضع پوشش همین رویکرد تاکتیکی حکومت است که هیچ خط قرمز مورد توافقی را از خلال گفتوگو و تفاهم تعیین نمیکنند و همه تصمیمات آنان یکسویه است. فلسفه روشنی ندارند تا هر جا که بتوانند جلو میروند و نمیخواهند در جایی متوقف شوند، لذا مردم هم جایی متوقف نمیشوند. نتیجه هم پیشاپیش معلوم و آن شکست سیاست رسمی است. نتیجه سوم انجام کارهای غیرقانونی است. دو مورد قبلی منجر به نتیجه سوم میشود. هنوز یک نفر نیامده توضیح بدهد که چرا و بر اساس چه منطق و قانونی چنین رفتارهایی را انجام میدهند؟»
افتاد ؟