رویداد۲۴ | سیما صابری: فیلم «خوش شانسترین مرد آمریکا» (The Luckiest Man in America) ساخته سمیر اولیوروس، در نگاه اول ممکن است روایت یک داستان ساده از تقلب در یک برنامه تلویزیونی دهه ۱۹۸۰ باشد، اما در واقع اثری عمیق و روانشناسانه درباره جامعه، اخلاق و انسان است. این فیلم با بازی خیرهکننده پل والتر هاوسر در نقش مایکل لارسن، موفق شده است در ۹۰ دقیقه، پرترهای تاثیرگذار از مردی بسازد که به کمک هوش و مشاهدهگریاش، سیستم سرگرمی آمریکا را دور زد و در نهایت، شاید خودش را هم! با این بخش از معرفی فیلم همراه باشید.
در سال ۱۹۸۴، مایکل لارسن، راننده کامیون بستنیفروشی و کلاهبردار خردهپا، در برنامه تلویزیونی با عنوان «Press Your Luck» شرکت کرد؛ برنامهای که بر مبنای شانس و توقف تصادفی چراغهای چشمکزن طراحی شده بود. اما لارسن با ساعتها تماشای نوارهای ضبطشده متوجه شد که تصادفی بودن فقط یک توهم است: تنها پنج الگو در چرخش وجود داشت. او با حفظ این الگوها توانست سیستم را شکست دهد و بیش از ۱۱۰ هزار دلار که معادل ۳۰۰ هزار دلار امروز است، برنده شود.
فیلم «خوش شانسترین مرد آمریکا» با نگاهی جدیتر از سطح ماجرا، این روایت را از زاویهای شخصی و اخلاقی بازگو میکند. آیا لارسن متقلب بود یا نابغهای که از نقطهضعف سیستمی فاسد استفاده کرد؟ این سؤالی است که فیلم از ابتدا تا پایان بیپاسخ میگذارد و در همین تردید، جذابیتش را پیدا میکند.
پل والتر هاوسر، که پیشتر با فیلمهایی، چون «ریچارد جول» و «I, Tonya» شناخته شده بود، بار دیگر ثابت میکند که استاد بازی در نقشهای خاکستری است؛ شخصیتهایی که نه بهراحتی میشود آنها را قضاوت کرد و نه میتوان دوستشان نداشت. در این فیلم، او ترکیبی از اضطراب، امید، فریب و حتی پشیمانی را با کمترین دیالوگها، تنها با حالت چهره و زبان بدن منتقل میکند.
بازی دیوید استراترن در نقش تهیهکننده برنامه (بیل کارادرز) نیز برجسته است: مردی که از روی عطش برای جذابیت بیشتر برنامه، از اخلاق میگذرد. والتون گوگینز با اجرای دقیق و با جزئیاتش از مجری برنامه، حتی فراتر از آن چیزی عمل میکند که برای باورپذیری لازم بود.
سمیر اولیوروس، فیلمساز و نویسنده، بهوضوح الهام گرفته از فیلمسازان مستقل آمریکایی مانند پل توماس اندرسون و دارن آرنوفسکی است. او با استفاده از تدوین خاص، فیلمبرداری شلوغ، اما هدفمند، و موسیقی سینثسایزر جان کرول کیربی، فضایی پر از استرس، اضطراب و بیثباتی خلق میکند؛ احساسی که بهخوبی با روان ناآرام شخصیت اصلی همخوانی دارد.
فیلم عمدتاً در فضاهای بسته مانند استودیو، اتاق کنترل و راهروهای شبکه CBS میگذرد و تنها یک صحنه در فضای باز دارد. اما همین فضای بسته کمک میکند تا تمرکز فیلم بر ذهنیت و کشمکشهای درونی شخصیتها باقی بماند.
وب سایت نقد فیلم آمریکایی راجر ایبرت(rogerebert) میگوید: تنها نقطهضعف مهم فیلم این است که پس از افشای ترفند لارسن، داستان کمی افت میکند. از آن لحظه به بعد، تعلیق کاهش مییابد و فیلم بیشتر به بررسی واکنشهای اطرافیان و بازتاب اخلاقی ماجرا میپردازد. این مسیر اگرچه اندیشمندانه است، اما ممکن است برای برخی مخاطبان کسلکننده شود.
با این حال، پرداخت دقیق به جزئیات دوره زمانی، بازیهای قوی، و نگاه عمیق به نقش رسانه و سرمایهداری در فساد اخلاقی، باعث میشود این نقص چندان جدی تلقی نشود.
به گفته این وبسایت؛ فیلم نهتنها یک روایت شخصی از مردی است که خواست باهوشتر از سیستم باشد، بلکه بازتابی از جامعهای است که در آن «موفقیت» به هر قیمتی پذیرفته میشود—حتی اگر به قیمت حقیقت یا وجدان باشد. این مضمون، بهشکل قابلتوجهی با حالوهوای امروز جهان، و بهویژه آمریکا در سال ۲۰۲۵ همخوان است؛ زمانی که افراد در مواجهه با هر بحران، ناخودآگاه میپرسند: «آیا میتوانم از این سودی ببرم؟»
«خوش شانسترین مرد آمریکا» از آن دسته فیلمهاییست که ممکن است در نگاه اول یک داستان ساده و شاید حتی کماهمیت تاریخی به نظر برسد، اما با پرداخت هوشمندانه، بازیهای دقیق، و نگاه چندلایه به شخصیتها و جامعه، تبدیل به اثری درخشان و ماندگار میشود.