رویداد۲۴ | فیلم «کتاب تابستان» (The Summer Book) ساختهی «چارلی مکداول» و محصول مشترک فنلاند و آمریکا در سال ۲۰۲۴، تجربهای سینمایی متفاوت، لطیف و سرشار از تأمل است که بیش از آنکه داستانگو باشد، روحنواز و احساسبرانگیز است. این فیلم ۸۹ دقیقهای بر اساس رمان مشهور نویسنده فنلاندی، «تووه یانسون» ساخته شده و روایتی شاعرانه از گذران یک تابستان در جزیرهای دورافتاده را به تصویر میکشد؛ جایی که سه نسل از اعضای یک خانواده، پس از سوگ مادر، میکوشند در سکوت طبیعت، اندوه را تاب بیاورند.
در قلب داستان، «سوفیا» نهساله (با بازی درخشان newcomer امیلی متیوز) قرار دارد که به همراه مادربزرگ پیرش (گلن کلوز) و پدر سوگوارش (آندرس دانیلسن لای) برای گذراندن تابستان، به کلبهای کوچک در یکی از جزایر کوچک فنلاند میروند. فیلم، ماجرای تلاش این دختر نوجوان برای درک فقدان، ارتباط با طبیعت و یافتن معنایی تازه از زندگی را دنبال میکند. در ظاهر، اتفاق خاصی نمیافتد، اما در پس این سکون، امواجی از احساسات، تأملات و پیوندهای انسانی به حرکت درمیآیند.
شاید بزرگترین نقطه قوت «کتاب تابستان» را بتوان در حضور بازیگر بزرگ، «گلن کلوز» در نقش مادربزرگ دانست. او با نگاهی آرام، قامتی خمیده، اما پرصلابت، و چهرهای نقشخورده از تجربه، نقشی ماندگار خلق کرده است. او نه فقط نگهبان خاطرات، بلکه راهنمایی خردمند برای سوفیاست؛ زنی که از جهان فاصله گرفته و با خزهها، باد، آب، و گیاهان همسخن شده است. با کمترین کلمات، اما عمیقترین تأثیر را بر جای میگذارد.
کلوز با ظرافت، شکاف میان استقلال و تعلق را میکاود؛ و فیلم، بهواسطه او تبدیل به بازتابی آرام از مفهوم زمان، پیری، فقدان، و ارتباطی بیننسلی میشود.
فیلم، تقریباً خالی از روایت کلاسیک است: نه نقطه اوجی دارد، نه تعلیق، نه درگیری و نه گرهگشایی. حتی خود سوفیا در جایی از فیلم با بیحوصلگی دعا میکند که «خدایا، حوصلهام سر رفته، لطفاً یک طوفان بفرست!» و مخاطب نیز شاید در لحظاتی، خواهان همین طوفان باشد. اما قدرت فیلم در همین آرامش گاه خستهکننده نهفته است: در قابهایی از نور آفتاب بر سطح آب، خزههایی که به سنگها چسبیدهاند، صدای باد میان نیها، و لحظاتی که سکوت از هزار کلمه گویاتر است.
فیلمبرداری اثر بهشدت زیبا و مینیمال است. جزیره نه فقط لوکیشن، بلکه کاراکتری مستقل است که با ریتم خاص خود، ذهن و روح شخصیتها را در آغوش میگیرد. موسیقی متن اثر که توسط هانیا رانی ساخته شده، ملایم، حسی و در خدمت فضای وهمآلود و آرام فیلم است؛ موسیقیای که گویی برای سکون و تنهایی نوشته شده است.
پدر، با چهرهای عبوس و رفتاری سرد، نمایانگر اندوه سرکوبشدهای است که پس از مرگ همسرش، هیچگاه بیان نشده است. دختر احساس میکند که دیگر دوستداشتنی نیست و مادربزرگ، پلی میشود میان آن دو؛ پلی از جنس تجربه، مهربانی و پذیرش. رابطه میان سوفیا و پدرش، گرچه پر از فاصله است، اما در جریان فیلم، با نگاهها و سکوتها، نشانههایی از بهبودی پیدا میکند.
یکی از صحنههای خاص فیلم، لحظهایست که مادربزرگ، برهنه میان نیزارها قدم میزند. حرکتی جسورانه که نه بهدنبال برانگیختن احساسات که نشانهایست از پیوند تام با طبیعت، رهایی از قیدها، و پذیرش بدن و زمان.
شاید برخی مخاطبان از نبود کشمکش، نبود اتفاقات هیجانانگیز، و ریتم کند فیلم خسته شوند. در حقیقت، فیلم «کتاب تابستان» نه خاطرهنگاری است، نه درام بلوغ، نه مستند طبیعت، و نه داستانسرایی سنتی. اما شاید همین هم نقطه قوت آن باشد: فیلمی حسی، غریزی و شاعرانه که تلاش نمیکند مخاطب را سرگرم کند، بلکه او را به فکر، سکوت و درنگ دعوت میکند.
فیلمهای کمی مانند Spring, Summer, Autumn, Winter… and Spring یا The Red Turtle توانستهاند میان سکوت و معنا تعادل برقرار کنند، و گرچه کتاب تابستان به آن سطح نمیرسد، اما با صداقت و احترام، به تجربهای آرام و درونی وفادار میماند.
کتاب تابستان فیلمی است درباره ریشه دواندن در خاک اندوه، درباره گذران زمان، پذیرش مرگ، و یافتن دوباره عشق، ولو از نوعی خاموش و غیرکلامی. اگرچه کند، تأملبرانگیز و شاید برای برخی بیحادثه باشد، اما برای آنان که در پی لمس روح طبیعت و آرامش زندگی پس از فقداناند، تکهای لطیف از سینمای انسانی به شمار میرود.