رویداد۲۴ | مازیار وکیلی- بعد از حوادث سال ۱۴۰۱، که یکی از تکان دهندهترین اتفاقات سیاسی-اجتماعی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود همه _از مسئولان و نهادهای امنیتی و سیاسی بگیر تا مردم عادی_ متوجه نسلی شدند که تا آن روز هیچ کس به آنها توجهی نمیکرد. آنها بومیان اینترنت بودند؛ نسلی که خیلی زود و قبل از این که وارد اجتماع شود، کار با اینترنت و دستگاههای الکترونیک را یاد گرفت، خیلی زود جهانی شد و متوجه شد سبکهای زندگی دیگری هم در جهان وجود دارد. نسلی که نه با فرهنگ بومی ایرانی، که با فرهنگ جهانی بزرگ شد. دسترسی به اینترنت آسان و نسبتاً ارزان از آنها کودکانی آگاه و مطلع ساخت که به طور کلی با نسلهای پیش از خود شکاف داشتند.
در ایران، اما مشکل بزرگی وجود داشت؛ مدیران سیاسی و فرهنگی از درک این نسل عاجز بودند و نمیتوانستند انگیزهها و دلیل کنشهای رفتاری و اجتماعی آنها را درک کنند. این نسل، نسلی است انزوا طلب که بدون تن دادن به تبلیغات تریبونهای رسمی، فرهنگ مخصوص به خود را در اینترنت بازتولید میکند. فرهنگی که محصول دنیای دیجیتال به شدت محصور و محدود است و با جهان بیرونی نسبت حداقلی دارد.
اما نکته تاسف بار در کشور ایران این است که این نسل تا پیش از حوادث سال ۱۴۰۱ در رسانههای رسمی کشور غایب است. ردپای این نسل در تولیدات فرهنگی و هنری کشور به چشم نمیخورد. این عدم شناخت باعث شده تا بچههای این نسل تصویر منطبق با واقعیتی از خودشان در رسانههای رسمی نبینند. آنها خودشان را نه در سریالهای تلویزیونی، نه در فیلمهای سینمایی نمیبینند. به همین خاطر هم احساس تعلقی به حاکمیت، کشور و نهادهای فرهنگی آن نمیکنند؛ این عدم تعلق در نهایت باعث به وجود آمدن گسلهای عمیق بین نسلی شده است. گسلها و شکافهایی که روزنهها را برای گفتوگو بین مدیران و سیاست گذاران فرهنگی و نسل جدید بسته و باعث شده نسل زد خود را بی پناهتر از هر زمان دیگری حس کند.
بیشتر بخوانید:
جزییات پرسشنامههای عقیدتی از دانشآموزان پایه دوازدهم/ آموزش و پرورش: میخواستیم دیتا جمع کنیم
کمبود محصولات فرهنگی برای نسل زد به قدری زیاد است و ایران در تولید محصولات مربوط به این نسل چنان در فقر به سر میبرد که یک اجرای چند دقیقهای در یک برنامه اینترنتی با حضور یکی از اهالی این نسل، تبدیل به اتفاقی بزرگ در فضای فرهنگی کشور میشود. همیشه بین منتقدان و کارشناسان هنری این بحث وجود داشته که آیا میتوان راهی پیدا کرد که نسل زد را با فرهنگ و تاریخ ایران پیوند داد یا خیر؟ بسیاری از منتقدان هنری به درستی اعتقاد دارند که برای پیوند میان نسل زد و تاریخ ایران نیاز به خلق فرمهای هنری تازهای است که در گام اول توجه این نسل را به لحاظ بصری به خود جلب کند و در گام دوم دارای محتوایی باشد که حرف دل این نسل تازه را بیان کند. رسیدن به چنین فرم منحصر به فردی پیش از هر چیز نیاز به شناختی عمیق از این نسل دارد.
در گام اول باید نیازها و علاقهمندیهای این نسل را شناخت و توجه داشت که چگونه بیان کردن یک موضوع در جلب کردن توجه این نسل تاثیر بسیار زیادی دارد. اجرای سینا ساعی در کارناوال نشان میدهد که این خواننده جوان، نسل زد را به خوبی میشناسد و متوجه شده درد اصلی آنها چیست. در اجرای سینا ساعی در برنامه کارناوال، او دست روی تلاشهای ناکام نسل زد برای دیده شدن گذاشته است. جایی که پسر نوجوان برنامه ساعی، در اجرای خود میگوید او پدر وکیل و وزیر ندارد تا شرایط را برای دیده شدن او مهیا کند، بیانگر احساس کلی این نسل است؛ احساس دیده نشدن. این دیده نشدن باعث شده تا آنها برای جلب نگاهها به خود دست به طغیان بزند. طغیانی که ما بخشی از آن را در اتفاقات سال ۱۴۰۱ مشاهده کردیم. ساعی در اجرای خود موفق شده حرف دل این نسل را بزند بدون این که به دام شعارزدگی بیاُفتد.
اما این اجرای درخشان بیش از هر چیز مدیون فرم منحصر به فردی است که ساعی به اجرای خود بخشیده بود. تلفیق موسیقی مدرن رپ با تاریخ ایران یکی از ابداعات نوآورانهای بود که تا پیش از این در ایران سابقه نداشت. این شکل از اجرا بسیار کار پرریسکی به حساب میآمد چرا که نتیجه آن میتوانست فاجعه بار از کار در بیاید. اما مشخص است که ساعی با یک تمرین و حوصله بسیار زیاد موفق شده این کار پر ریسک را به سر منزل مقصود برساند و ثابت کند نه تنها میتوان با نسل زد ارتباط برقرار کرد بلکه میتوان از آنها به شکل درخشانی در کارهای نمایشی استفاده کرد و بازی گرفت. اجرای متفاوت ساعی یک بار دیگر نشان داد نسلی که حاکمیت توجه چندانی به شناخت آنها ندارد چه پتانسیل عظیمی برای درخشش در عرصههای محتلف دارد.ای کاشان مسئولان هم مانند سینا ساعی به این نسل توجه میکردند، آن وقت متوجه میشدیم که نسل زد میتواند فضای کشور را به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عوض کند و به آن طراوت خاصی ببخشد.