صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۴ - 2025 November 05
کد خبر: ۴۲۸۷۱۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۰ - ۱۰ مهر ۱۴۰۴
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

افشای راز‌های مگو یک انجمن جهانی | شبکه مخفی فراماسونری؛ افسانه یا اسم رمز تئوی توطئه؟

درباره هیچ گروه دیگری به اندازه فراماسونری مزخرفات نگفته‌اند. در واقع فراماسونری اسم رمزی برای تئوری توطئه است. در این گزارش به سراغ تاریخ واقعی آن می‌رویم.

رویداد۲۴| در سال ۱۸۸۵، کلیسای کاتولیک فرانسه یکی از بزرگ‌ترین پیروزی‌های رسانه‌ای خود را جشن گرفت؛ پیروزی‌ای که هرچند در آن زمان واقعی به نظر می‌رسید، اما خیلی زود به یکی از بزرگ‌ترین شوخی‌های تاریخ بدل شد. ماجرا از این قرار بود که یکی از سرسخت‌ترین منتقدان کلیسا، نویسنده‌ای ضدروحانی به نام «لئو تاکسیل»، به ناگاه دچار تحولی روحی شد و تصمیم گرفت این دگرگونی را با تمام دنیا در میان بگذارد.

او ادعا می‌کرد «نور حقیقت» را دیده است، با شور و هیجانی وصف‌ناپذیر و کمر به افشای دنیایی مخفی و شیطانی بست: دنیای فراماسونری. به گفته‌ی تاکسیل، «معمار بزرگ» ماسون‌ها، خودِ شیطان بود و لژهایشان آکنده از مجسمه‌هایی با سرِ بز. او مراسم‌شان را آمیزه‌ای از اعمال شهوانی وقیحانه توصیف کرد که نمونه‌اش تنها در بابل باستان یافت می‌شد. تاکسیل این شبکه پیچیده و شیطانی را به جهانیان معرفی کرد و مدعی شد که فراماسون‌ها در بالاترین سطوح قدرت در سراسر اروپا، شبکه‌ای اهریمنی را شکل داده‌اند.

شاهکار افشاگری او، رونمایی از فرقه‌ای مخفی به نام «پالادیان‌های اصلاح‌شده» بود که یک زن همجنس‌گرای شیطان‌پرست به نام «سوفیا سافو» آن را رهبری می‌کرد. این زن در ظاهر بانویی موقر بود، اما در خفا، بر نان مقدس تف می‌انداخت و اعضای تازه‌وارد را به اعمال وقیحانه‌ی جنسی وامی‌داشت. این داستان‌ها که در قالب کتاب‌های پرفروش منتشر شدند، طوفانی در جامعه فرانسه به پا کردند. تاکسیل حتی به حضور پاپ لئوی سیزدهم دعوت شد و پاپ به او گفت که تمام نوشته‌هایش را کلمه به کلمه خوانده است.

دوازده سال بعد، زمانی که این قصه‌ها همچنان در صدر اخبار بودند، تاکسیل در یک نشست عمومی در انجمن جغرافیایی پاریس، حقیقت را فاش کرد: همه‌ی اینها یک شوخی بزرگ بوده است. او اعلام کرد که تمام افشاگری‌هایش صرفا فریبی عظیم برای دست انداختن کلیسا بوده است.

فراماسونری واقعا چیست؟

این حقه‌بازی عظیم، که ملت فرانسه را بیش از یک دهه سر کار گذاشته بود، بیش از هر چیز پارانویای عمیق و ریشه‌دار کلیسا نسبت به فراماسونری را برملا کرد. اما پرسش اصلی همچنان باقی است: اگر فراماسونری آن چیزی نیست که تاکسیل می‌گفت، پس واقعا چیست؟ آیا یک فرقه‌ی شیطان‌پرست است که دولت‌ها را کنترل می‌کند؟ یا آن‌طور که خودشان می‌گویند، انجمنی از مردان نیکوکار که در سکوت به خیریه و رشد اخلاقی مشغول‌اند؟ حقیقت، مثل همیشه، پیچیده‌تر و بسیار جذاب‌تر از تئوری‌های توطئه است. این داستان، بخشی از سرگذشت تولد دنیای مدرن است.

پرده‌ی اول در اواخر قرن شانزدهم در اسکاتلند بالا می‌رود. در آن زمان، اصناف سنگ‌تراشان اسطوره‌های شغلی خود را داشتند. مردی بانفوذ به نام ویلیام شاو، که معمار ارشد پادشاه بود، این اصناف را با ایده‌های فلسفی رنسانس، به‌خصوص «هنر حافظه»، پیوند زد. هنر حافظه، تکنیکی برای تقویت ذهن بود؛ چیزی شبیه ساختن یک «کاخ ذهنی» که در آن اطلاعات به اجزای یک بنای خیالی گره می‌خوردند. این ایده در مکتب هرمسی (شاخه‌ای از عرفان رنسانس که به دنبال کشف اسرار کیهانی در دل طبیعت و نماد‌ها بود) معنایی عمیق‌تر یافت و به ابزاری برای درک کائنات تبدیل شد. لژ‌ها یا محل گردهمایی سنگ‌تراشان، به صحنه‌ی تئاتر این نماد‌ها تبدیل شدند. کفپوش شطرنجی، ستون‌ها و گوی‌هایی که امروز در لژ‌های ماسونی می‌بینید، بقایای همان «کاخ حافظه» هستند که حالا هر نمادش، حامل یک پیام اخلاقی و فلسفی است. این ترکیب اسرارآمیز، پای اشراف‌زادگان و روشنفکران را به لژ‌ها باز کرد.


بیشتر بخوانید: حسین شریعتمداری: میرحسین موسوی عضو تشکیلات مخوف فراماسونری است


پرده‌ی دوم در سال ۱۷۱۷ در لندن به نمایش درآمد. چهار لژ محلی در میخانه‌ای به نام «غاز و سه‌پایه آهنی» جمع شدند و اولین «گراند لژ» جهان را تأسیس کردند. این لحظه، تولد فراماسونری مدرن بود. از این نقطه، انجمن کاملاً از ریشه‌های واقعی سنگ‌تراشی جدا شد. پیش‌بند، گونیا و پرگار دیگر ابزار کار نبودند، بلکه به نماد‌هایی برای آموزش مفاهیم اخلاقی تبدیل شدند. این گردهمایی بیشتر شبیه تأسیس یک کانون فرهنگی-اجتماعی بود؛ جایی برای معاشرت، نوشیدنی و برادری، نه طراحی یک توطئه‌ی جهانی.

فرزند روشنگری: آزادی، برادری و رواداری

تاسیس گراند لژ لندن با یک کودتای سیاسی درون‌سازمانی همراه بود. حزب ویگ، که حزب حاکم و لیبرال آن زمان بود، کنترل فراماسونری را از دست حزب محافظه‌کار توری خارج کرد. این تسلط ویگ‌ها، فراماسونری را با اصول روشنگری مانند آزادی، رواداری و تفکر آزاد پیوند زد.

این پیوند در واقع کلید موفقیت جهانی فراماسونری بود. در قرن هجدهم نوعی «انگلو-مانیا» یا شیفتگی به فرهنگ انگلستان در سراسر اروپا وجود داشت و روشنفکرانی، چون ولتر، انگلستان را مهد آزادی می‌دانستند. فراماسونری به وسیله‌ای برای صدور این ارزش‌های روشنگری تبدیل شد و لژ‌های ماسونی به‌سرعت در سراسر اروپا به عنوان نمادی از مدرنیته تاسیس شدند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فراماسونری در این دوره، تاکید بر رواداری دینی بود. در عصری که اروپا هنوز از زخم جنگ‌های مذهبی رنج می‌برد، لژ‌های ماسونی فضایی فراهم می‌کردند که در آن پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها می‌توانستند اختلافات فرقه‌ای خود را کنار بگذارند. راه حل هوشمندانه‌ی آنها، مفهوم «معمار بزرگ کائنات» بود؛ خدایی بی‌نام و فرادینی که هرکس می‌توانست مطابق با باور خود به آن معتقد باشد. این ایده، که نوعی خداشناسی طبیعی یا دئیسم (باور به خالقی که در جهان دخالت نمی‌کند) بود، روح زمانه را تسخیر کرد.

لژ‌ها همچنین آزمایشگاه کوچکی برای برابری بودند. در آنجا، یک دوک قدرتمند و یک مغازه‌دار ساده، هر دو «برادر» بودند و با پوشیدن دستکش‌های سفید یکسان، به‌طور نمادین فاصله‌ی طبقاتی (دست‌های زمخت کارگر در برابر دست‌های ظریف اشراف‌زاده) را از میان برمی‌داشتند. شعار «آزادی، برابری، برادری»، که بعد‌ها با انقلاب فرانسه گره خورد، پیش از آن در قلب فلسفه‌ی ماسونی می‌تپید.

راز بزرگ فراماسونری چه بود؟ ابتذال‌هایی باشکوه!

پس آن همه سوگند‌های ترسناک برای حفظ اسرار و تهدید به بریده شدن گلو برای چه بود؟ حقیقت این است که بزرگ‌ترین راز فراماسونری، این بود که هیچ راز تکان‌دهنده‌ای در کار نبود! «راز» صرفا یک ابزار بازاریابی هوشمندانه برای جذب افراد کنجکاو بود.

یک عضو تازه‌وارد، پس از طی کردن مراسمی نمایشی و پرتعلیق، سرانجام به «اسرار» دست می‌یافت. این راز‌های بزرگ در سه سطح اصلی عبارت بودند از:

یکم، انسان خوبی باش.

دوم، جهان را بشناس و بیاموز.

سوم، به فانی بودن خود و معنای مرگ بیندیش.

همین! اینها «ابتذال‌هایی باشکوه» بودند؛ مفاهیمی چنان ساده و جهان‌شمول که هیچ‌کس نمی‌توانست با آنها مخالف باشد. همین خالی بودن از محتوای جنجالی سیاسی یا دینی، به فراماسونری اجازه می‌داد هم مروج رواداری باشد و هم بدون درگیری مستقیم با کلیسا، هاله‌ای از تقدس و رمز و راز را حفظ کند.

دنیای جدید، جمهوری جدید: فراماسونری و تاسیس آمریکا

در دوران جنگ استقلال آمریکا، فراماسون‌ها در هر دو جبهه حضور داشتند. اما این انجمن پس از پایان جنگ نقشی کلیدی در شکل‌دهی به هویت جمهوری نوپای آمریکا ایفا کرد. جورج واشنگتن، که خود فراماسون بود، می‌دانست که جمهوری‌ها نهاد‌هایی شکننده هستند. آمریکا، برخلاف کشور‌های اروپایی، کلیسای دولتی نداشت که مشروعیت خود را از آن بگیرد. جورج واشنگتن فراماسونری را ابزاری کامل برای ایجاد این حس تقدس و مشروعیت، بدون درگیر شدن در اختلافات مذهبی، یافت.

او در مراسم کلنگ‌زنی ساختمان کاپیتول، از یک آیین کاملاً ماسونی استفاده کرد. این اقدام باعث محبوبیت فراماسونری در سراسر آمریکا شد و لژ‌های ماسونی به «مدرسه‌ی سیاست مدرن» تبدیل شدند که شهروندان در آن مهارت‌های مشارکت دموکراتیک را می‌آموختند.


بیشتر بخوانید: فیاض: فراماسونری در صداوسیما حاکم است!


اما ماجرای اسکناس یک دلاری چیست؟ تئوری‌های توطئه اغلب به نماد هرم با چشم جهان‌بین به عنوان مدرک کنترل ماسون‌ها بر دولت آمریکا اشاره می‌کنند. حقیقت این است که در زمان طراحی این نماد در دهه‌ی ۱۷۸۰، این یک نماد ماسونی نبود و هیچ‌یک از طراحانش فراماسون نبودند. این نماد تنها در دهه‌ی ۱۹۳۰ در دوران ریاست‌جمهوری فرانکلین روزولت (که خود یک فراماسون بود) بر روی اسکناس دلار قرار گرفت. تا آن زمان، ماسون‌ها که به جمع‌آوری نماد‌های باستانی علاقه داشتند، این نماد را نیز به مجموعه‌ی خود اضافه کرده بودند.

دشمن بزرگ: کلیسای کاتولیک و تولد تئوری توطئه

تقریباً از همان ابتدای ظهور فراماسونری مدرن، کلیسای کاتولیک آن را یک تهدید بزرگ دانست. اولین تکفیر رسمی ماسون‌ها توسط پاپ در سال ۱۷۳۸ صادر شد. از دیدگاه کلیسا، فراماسونری به سه دلیل خطرناک بود: اول، رازداری‌اش که آن را مشکوک می‌کرد. دوم، سوگند‌های اعضایش که آنها را از اطاعت محض از کلیسا خارج می‌کرد؛ و سوم و مهم‌تر از همه، نسبی‌گرایی دینی‌اش. این ایده که همه ادیان می‌توانند زیر چتر یک «معمار بزرگ» برابر باشند، برای کلیسایی که خود را تنها راه رستگاری می‌دانست، کفر محض بود.

اما انقلاب فرانسه بود که این بدبینی را به یک تئوری توطئه‌ی تمام‌عیار تبدیل کرد. برای بسیاری از محافظه‌کاران، سرنگونی ناگهانی «تاج و تخت و محراب» در فرانسه، رویدادی چنان تکان‌دهنده بود که نمی‌توانست تصادفی باشد. در سال ۱۷۹۷، یک کشیش یسوعی به نام آبه باروئل، در کتابی ادعا کرد که انقلاب فرانسه محصول توطئه‌ی طولانی‌مدت فراماسون‌ها و ایلومیناتی برای نابودی مسیحیت و تمام حکومت‌های اروپایی است.

این کتاب سنگ بنای تئوری توطئه‌ی مدرن شد: ایده‌ی یک انجمن مخفی که در پشت صحنه همه‌چیز را کنترل می‌کند. فراماسونری هدف کاملی برای این تئوری بود. رازداری‌شان به راحتی به عنوان پوششی برای فعالیت‌های شوم تفسیر می‌شد و همخوانی اصول‌شان با شعار‌های انقلاب (آزادی، برابری، برادری)، این تصور را تقویت می‌کرد.

طنز ماجرا اینجا بود که تئوریسین‌های توطئه، تاریخ‌سازی خود ماسون‌ها درباره‌ی قدمت باستانی‌شان را کاملا باور کردند و از آن به عنوان مدرکی بر ماهیت اهریمنی‌شان استفاده کردند. این نفرت عمیق، زمینه‌ای را فراهم کرد که فریبکاری مانند لئو تاکسیل بتواند از آن سوءاستفاده کند.

ابزار امپراتوری و مقاومت

درحالی‌که در اروپای کاتولیک فراماسونری یک نیروی انقلابی دیده می‌شد، در امپراتوری بریتانیا نقشی دوگانه ایفا می‌کرد. از یک سو، به ستون فقرات اجتماعی امپراتوری تبدیل شد. برای یک کارمند یا تاجر بریتانیایی در نقطه‌ای دورافتاده مانند هند، لژ ماسونی یک «خانه دور از خانه» و یک شبکه‌ی حمایتی بود.

از سوی دیگر، فراماسونری فضایی برای تعامل کنترل‌شده میان حاکمان بریتانیایی و نخبگان بومی فراهم می‌کرد. اصل برادری ماسونی، نژاد و مذهب را نادیده می‌گرفت. بنابراین، لژ‌های هند به مکانی تبدیل شدند که مهاراجه‌ها و روشنفکران هندی می‌توانستند «در یک سطح» با همتایان بریتانیایی خود ملاقات کنند. این امر ابزاری برای جذب و وفادار کردن نخبگان محلی بود. اما همین ایدئولوژی برابری‌خواهانه، پتانسیل براندازی نیز داشت.

فراماسونری سیاه‌پوستان و جنبش حقوق مدنی

در‌های برادری به روی همه باز نبود. در اواخر قرن هجدهم، وقتی یک مرد سیاه‌پوست به نام «پرینس هال» و یارانش به دلیل رنگ پوستشان از ورود به لژ‌های سفیدپوستان آمریکا منع شدند، تصمیم گرفتند شاخه‌ی خود را تأسیس کنند. این سرآغاز «فراماسونری پرینس هال» بود؛ انجمنی که به سنگر مبارزه برای حقوق سیاه‌پوستان تبدیل شد.

لژ‌های پرینس هال، مراکز سازماندهی جنبش ضد برده‌داری بودند و در قرن بیستم، نقشی حیاتی در جنبش حقوق مدنی ایفا کردند. بسیاری از رهبران این جنبش، از جمله «تورگود مارشال» (اولین قاضی سیاه‌پوست دیوان عالی) عضو این انجمن بودند. برای جامعه‌ای که از تمام نهاد‌های رسمی طرد شده بود، لژ ماسونی به یک مدرسه‌ی رهبری، شبکه‌ی حمایتی و پناهگاهی امن تبدیل شد.

روی تاریک ماجرا: وقتی توطئه واقعی می‌شود

با تمام اینها، تاریخ فراماسونری فصلی هولناک نیز دارد که نشان می‌دهد چگونه رازداری و برادری می‌تواند به پوششی برای جنایت تبدیل شود. اینجا دیگر پای شوخی و افسانه در میان نیست؛ اینجا داستان به تاریک‌ترین شکل ممکن واقعی می‌شود.

در ایتالیای دهه‌ی ۱۹۷۰، مردی فاشیست به نام «لیچو جلی»، با استفاده از یک لژ به نام «P۲»، یک دولت در سایه‌ی تمام‌عیار ساخت. او شبکه‌ای اختاپوسی از قدرتمندترین چهره‌های ایتالیا، از ژنرال‌ها و رؤسای سرویس‌های اطلاعاتی گرفته تا بانکداران واتیکان و اصحاب رسانه، را گرد هم آورد و در مجموعه‌ای از بزرگ‌ترین رسوایی‌های مالی و سیاسی کشور، از جمله ورشکستگی بانک واتیکان و مرگ‌های مشکوک، دست داشت. ماجرای لژ P۲ نشان داد که چگونه ترسناک‌ترین تئوری‌های توطئه می‌توانند به واقعیت بپیوندند.

سازندگان جهان مدرن

فراماسونری یکی از مهم‌ترین و در عین حال ناشناخته‌ترین نیرو‌هایی است که به شکل‌گیری جهان مدرن ما کمک کرده است. لیست اعضای مشهور آن شگفت‌انگیز است: موتسارت، گوته، وینستون چرچیل، اسکار وایلد، والت دیزنی، چهارده رئیس‌جمهور آمریکا و بسیاری دیگر. این انجمن پدیده‌ای چندوجهی و پر از تناقض است: باشگاهی برای معاشرت و مکتبی فلسفی برای تامل در باب مرگ؛ نیرویی برای ترویج ارزش‌های روشنگری و ابزاری برای تحکیم امپراتوری؛ شبکه‌ای حمایتی برای پیشرفت اجتماعی و پوششی برای توطئه‌های جنایتکارانه.

در واقع بزرگ‌ترین راز فراماسونری این است که در آن هیچ راز بزرگی در کار نیست. قدرت آن نه در یک توطئه‌ی مخفی و اسرار ناگفته، بلکه در قالب سازمانی آن نهفته است: ایده‌ی یک انجمن برادری که با آیین‌ها و اسطوره‌های مشترک به هم پیوند خورده‌اند. این الگو چنان قدرتمند بوده که توسط سازمان‌های بی‌شماری، از مافیا گرفته تا کلیسای مورمون‌ها، کپی‌برداری شده است.

نظرات شما