صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۰۲ آذر ۱۴۰۴ - 2025 November 23
کد خبر: ۴۳۶۰۴۱
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۷ - ۰۱ آذر ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۲ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

این عوضی ها را بیرون کنید! | آیا جیمی کارتر، رئیس‌جمهور حقوق بشر، آغازگر بزرگترین فشار علیه دانشجویان ایرانی بود؟

این گزارش داستان بیش از پنجاه هزار دانشجوی ایرانی در آمریکاست که پس از اشغال سفارت آمریکا یک‌شبه از «میهمان» به «دشمن» بدل شدند. روایتی از لگدمال شدن حقوق بشر زیر پای افکار عمومی خشمگین؛ داستانی که به الگویی تکراری در تاریخ معاصر دو کشور بدل شد.

رویداد۲۴| تصور کنید رئیس‌جمهوری که تمام دوران سیاسی خود را بر پایۀ گفتمان حقوق بشر بنا کرده، همان کسی که در مراسم تحلیفش اعلام کرده بود: «از آنجا که ما آزادیم، هرگز نمی‌توانیم نسبت به سرنوشت آزادی در جای دیگری بی‌تفاوت باشیم»، یک‌شبه تغییر موضع دهد و بگوید: «ما باید این عوضی‌ها را از کشورمان بیرون کنیم.»

تاریخ آمریکا با چنین لفاظی‌هایی بیگانه نیست؛ از جان آدامز علیه فرانسوی‌ها و اندرو جکسون علیه بومیان آمریکا گرفته تا فرانکلین روزولت علیه ژاپنی‌ها و دونالد ترامپ علیه تقریبا همگان. اما این جمله از دهان جیمی کارتر بیرون آمد. جیمی کارتر داستانی متفاوت داشت.

مهمانانی که میزبان را خوش نیامدند

دهۀ ۱۹۵۰ بود و دولت آمریکا طرحی در سر داشت: نسل جوان ایران را به غرب بیاورند تا طعم دموکراسی را بچشند و با آموخته‌های خود به کشورشان بازگردند. ایران در سال ۱۹۴۹، به عنوان اولین کشور خاورمیانه، به برنامۀ مبادلۀ فولبرایت پیوست. اندکی بعد، در سال ۱۹۵۲، فرایند صدور ویزای دانشجویی تسهیل شد و به این ترتیب، جوانان ایرانی به دانشگاه‌های آمریکا سرازیر شدند. تا اواخر دهۀ ۱۹۷۰، بیش از ۵۶ هزار دانشجوی ایرانی در سراسر آمریکا، از کالج‌های کوچک محلی تا دانشگاه‌های معتبر «لیگ آیوی»، مشغول به تحصیل بودند.

اما طرح خوش‌خیالانۀ واشنگتن نتیجۀ معکوس داد. این دانشجویان نه‌تنها شیفتۀ دموکراسی آمریکایی نشدند، بلکه آموختند چگونه از سازوکار‌های همان دموکراسی برای مبارزه علیه سیاست‌های آمریکا استفاده کنند. دلیل این چرخش روشن بود: کودتای ۲۸ مرداد. دانشجویان ایرانی ساکن آمریکا، تاریخ معاصر خود و نقش آمریکا در آن را به‌خوبی می‌دانستند.

سلاح حقوق بشر

در اوایل دهۀ ۱۹۶۰، با رشد جمعیت ایران و ناتوانی دانشگاه‌های داخلی در جذب همۀ متقاضیان، موج جدیدی از دانشجویان راهی آمریکا شدند. اما این‌بار، آنها با پدیده‌ای مواجه شدند که انتظارش را نداشتند: جنبش حقوق مدنی آمریکا.

درست در سال‌هایی که مارتین لوتر کینگ برای حقوق سیاه‌پوستان در خیابان‌ها می‌جنگید، دانشجویان ایرانی در کلاس‌های درس می‌آموختند که چگونه از «زبان حقوق» به عنوان سلاحی برای مبارزه استفاده کنند. آنها به‌سرعت دریافتند که حمایت بی‌قیدوشرط آمریکا از شاه، نه یک مسئلۀ سیاسی صِرف، که یک بحران حقوق بشری است.

این آگاهی به شکلی از سازمان‌دهی انجامید. در سال ۱۹۷۲، انجمن دانشجویان ایرانی (بزرگترین سازمان دانشجویی خارجی در آمریکا) نشریۀ رسمی خود، «مقاومت»، را راه‌اندازی کرد. هدف این نشریه، آن‌طور که خود اعلام می‌کرد، این بود که «صدای مردم ایران باشد که علیه استبداد و ستم مبارزه می‌کنند» و «فریاد زندانیان سیاسی را که شجاعانه در برابر شکنجۀ جلادان شاه ایستادگی می‌کنند، بازتاب دهد.»

چهار سال بعد، گروهی با گرایش‌های اسلامی از این انجمن جدا شد و نشریۀ «خیزش» را منتشر کرد. هر دو گروه، قاطعانه ضدشاه بودند. تفاوت اصلی در فردای پس از شاه بود: یکی جمهوری سکولار می‌خواست و دیگری جمهوری اسلامی. اما هر دو گروه در یک اصل اساسی اتفاق‌نظر داشتند: آمریکا مسئول مستقیم وضعیت اسفبار ایران است.

کارتر و «اشک تمساح»

وقتی جیمی کارتر در ژانویۀ ۱۹۷۷ به ریاست‌جمهوری رسید، کورسوی امیدی در دل دانشجویان ایرانی روشن شد. کارتر در سخنرانی تحلیف خود، قول داده بود که حقوق بشر را در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دهد.

اما این امید، دیری نپایید. کمتر از چهار ماه بعد، سازمان عفو بین‌الملل گزارشی تکان‌دهنده دربارۀ ایران منتشر کرد. تنها در نُه صفحۀ این گزارش، واژۀ «شکنجه» سی و دو بار تکرار شده بود.

نشریۀ «مقاومت» بلافاصله واکنش نشان داد: «دولت کارتر به حمایت از حقوق بشر در سطح جهانی فخر می‌فروشد، اما وحشیانه‌ترین اشکال شکنجه که بشریت تاکنون شناخته را نادیده می‌گیرد». دانشجویان، سخنان کارتر را «اشک تمساح» خواندند و او را به ریاکاری متهم کردند.

تابستان ۱۹۷۷، فرح دیبا به آمریکا سفر کرد؛ سفری که دانشجویان آن را تلاشی برای نرم کردن تصویر رژیم پیش از دیدار رسمی شاه از کاخ سفید می‌دانستند. پاییز همان سال، هنگامی که شاه وارد واشنگتن شد، چهار هزار دانشجوی ایرانی در خیابان‌ها به تظاهرات پرداختند؛ و سپس، آن اتفاق نمادین رخ داد: بادی مساعد، گاز اشک‌آوری را که پلیس به سمت معترضان شلیک کرده بود، به سمت باغ رز کاخ سفید، جایی که مراسم رسمی برگزار می‌شد، بازگرداند. کارتر و شاه مجبور به فرار شدند. دانشجویان، این پیروزی کوچک، اما پرمعنا را جشن گرفتند.

نبردی پیش از طوفان


بیشتر بخوانید:

 وقتی جیمی کارتر هم به حکومت پهلوی پشت کرد| چرا آمریکا هم‌پیمان خوبی نبود؟

جیمی کارتر کیست؟| فرشته یا شیطان در تاریخ انقلاب ایران

تصویری از اعتراضات ضدایرانی در ایالات متحده پس از بحران گروگانگیری

وضعیت سفارت ایران در آمریکا پیش از انقلاب چگونه بود؟

وضعیت سفارت ایران در آمریکا پیش از انقلاب چگونه بود؟


نبرد واقعی، اما هنوز در راه بود. در سال ۱۹۷۶، شاه در مصاحبه‌ای تلویزیونی با مایک والاس، رسماً اعتراف کرد که مأموران ساواک در آمریکا فعال هستند و دانشجویان مخالف را زیر نظر دارند. این اعتراف، هراس را در دل دانشجویان دوچندان کرد؛ آنها می‌دانستند که اخراج از آمریکا و بازگشت به ایران، به معنای شکنجه و اعدام است.

فضای عمومی در برخی مناطق آمریکا نیز مسموم بود. در پی دستگیری ۹۲ دانشجوی ایرانی در هیوستون پس از تظاهراتی در سال ۱۹۷۶، خطر اخراج جدی شد. در تگزاس و کنتاکی، برخی از مردم محلی با سوزاندن صلیب در حیاط خانه‌هایی که دانشجویان ایرانی اجاره کرده بودند، به آنها هشدار دادند.

اما در میان این خصومت، شگفتی‌هایی نیز رخ داد. برخی از آمریکایی‌ها به دفاع از دانشجویان برخاستند. در کنتاکی، قاضی پل گادگل، در حالی که جلیقۀ ضدگلوله پوشیده و محافظان مسلح در کنار خود داشت، برای هر دانشجو وثیقۀ سنگین پانزده هزار دلاری، آن هم «نقدی و کامل»، تعیین کرد.

زوجی به نام جان و لوئیز اسمایلی، اهل همان منطقه، وقتی از ماجرا باخبر شدند، دست به کار شدند. آنها این رفتار قاضی را نه فقط غیرقانونی، بلکه «متعصبانه» می‌دانستند. اسمایلی‌ها نگران بودند که اگر دانشجویان در زندان بمانند، به‌سرعت به ایران اخراج و در آنجا اعدام شوند. آنها تمام دارایی خود را جمع کردند و موفق شدند صد و بیست هزار دلار نقد فراهم کنند و وثیقۀ تمام دانشجویان را بپردازند.

نشریۀ «خیزش» در ستایش این اقدام نوشت که این حرکت نشان می‌دهد «مردم عادی آمریکا» در کنار دانشجویان ایرانی هستند و دستگیری‌ها در کنتاکی را شبیه به رفتار پلیس با معترضان جنگ ویتنام دانست.

نقطه عطف: بورلی هیلز

فاجعه در ژانویۀ ۱۹۷۹ کلید خورد. در دوم ژانویه، هم‌زمان با برگزاری کنفرانس سالانۀ انجمن دانشجویان ایرانی در لس‌آنجلس، هزاران دانشجو تصمیم گرفتند به سمت خانۀ خانوادۀ شاه در بورلی هیلز، جایی که مادر و خواهر شاه در آن اقامت داشتند، تظاهرات کنند.

اعتراض به‌سرعت به خشونت کشیده شد. دانشجویان خشمگین، سنگ و بطری پرتاب کردند، شیشه‌های خانه شکست و با پلیس درگیر شدند. فریاد «مرگ بر شاه!» فضا را پر کرده بود.

واکنش، سریع و خشمگین بود. شورای شهر لس‌آنجلس و شهردار بورلی هیلز از کارتر خواستند ویزای تمام دانشجویان ایرانی درگیر در شورش را لغو کند. نامه‌های سرشار از نفرت از سراسر کشور به دفتر دادستان کل سرازیر شد. مردی از میشیگان نوشته بود: «این عوضی‌ها را اخراج کنید». سناتور‌ها و نمایندگان کنگره نیز به این موج پیوستند.

اداره مهاجرت آمریکا (INS) تحقیقات گسترده‌ای را آغاز کرد. دانشجویان، اخراج خود را قطعی می‌دانستند. اما در نهایت، به نظر نمی‌رسد کسی اخراج شده باشد. چرا؟ زیرا دقیقا در همان روزها، تاریخ ایران ورق خورد. در بهمن ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی پیروز شد. شاه برای همیشه ایران را ترک کرد و آیت‌الله خمینی پس از سال‌ها تبعید به تهران بازگشت. کارتر، در یک اقدام انسان‌دوستانه، به دانشجویان ایرانی اجازه داد که اگر از بازگشت به کشور در بحبوحۀ انقلاب می‌ترسند، حتی بدون ویزای فعال در آمریکا بمانند.

اعتراضات پراکنده در دانشگاه‌ها ادامه یافت، اما آبان ۱۳۵۸ آرامشی نسبی برقرار بود.

روزی که همه‌چیز فروریخت

در سیزدهم آبان ماه سال ۱۳۵۸ سفارت آمریکا در تهران تصرف شد. پنجاه و دو دیپلمات آمریکایی به گروگان گرفته شدند. دلیل؟ کارتر اجازه داده بود شاه، که سال‌ها سرطان خود را مخفی نگه داشته بود، برای درمان وارد آمریکا شود.

بیشتر ایرانیان باور نداشتند که شاه واقعاً بیمار است. آنها گمان می‌کردند این بهانه‌ای است برای تکرار کودتای ۱۹۵۳ و بازگرداندن شاه به قدرت. هم‌زمان، دانشجویان ایرانی در آمریکا، از نیویورک تا کالیفرنیا، در حمایت از تسخیر سفارت به خیابان‌ها ریختند.

کارتر، خشمگین و تحقیرشده بود. او در نطقی گفت: «اگر رئیس‌جمهور نبودم، خودم به خیابان‌ها می‌رفتم و احتمالاً به هر معترض خمینی‌ای مشت می‌زدم».

این بار، کارتر تصمیم گرفت دست به اقدام بزند. در دهم نوامبر، او تمام الطاف پیشین خود را پس گرفت. او دستور داد که ادارۀ مهاجرت، وضعیت همۀ پنجاه و شش هزار دانشجوی ایرانی را برای احتمال اخراج، بازبینی کند. وضعیت ویزای ویژه‌ای که ماه‌ها پیش به آنها اعطا کرده بود، لغو شد. واکنش افکار عمومی آمریکا وحشتناک بود.

دو هزار دانشجو در دانشگاه واشنگتن با شعار «اخراج، اخراج، اخراج» و تابلو‌هایی با نوشتۀ «ایرانیان برگردید خانه» از دستور کارتر استقبال کردند. در دانشگاه آرکانزاس، دانشجویان پرچم‌های ایران را سوزاندند، تماس‌های تلفنی تهدیدآمیز برقرار کردند و مجسمه‌هایی از ایرانیان را به دار آویختند.

در کالیفرنیا و تگزاس، معترضان به دانشجویان ایرانی فحش‌های نژادپرستانه مانند «شترسوار» می‌دادند. یک بار در نزدیکی دانشگاه نورث تگزاس تابلویی نصب کرد که روی آن نوشته بود: «ورود سگ‌ها یا ایرانیان ممنوع است.»

دانشجویان ایرانی، برای حفظ جان خود، به زندگی مخفی روی آوردند. برخی مو‌های خود را رنگ کردند. برخی نام‌های جعلی برای خود برگزیدند یا دروغ گفتند که اهل کشور دیگری هستند. برخی حتی پذیرفتند که در کلاس‌های جداگانه، فقط با دیگر ایرانیان، بنشینند.

مقاومت شکننده

در میان این هیاهو، اتحادیۀ آزادی‌های مدنی آمریکا (ACLU) دستور کارتر را «شکار جادوگر» نامید و دو دعوای گروهی علیه دولت فدرال اقامه کرد. استدلال آنها این بود که رئیس‌جمهور اختیار قانونی برای هدف قرار دادن یک ملیت خاص را ندارد.

در ابتدا، قاضی فدرال، جویس گرین، که اتفاقا توسط خود کارتر منصوب شده بود، به نفع دانشجویان رای داد و اعلام کرد که این دستور، اصل حمایت برابر در قانون اساسی را نقض می‌کند. اما در دادگاه تجدیدنظر، این رأی نقض شد و دیوان عالی در نهایت اجازه داد که دستور کارتر اجرا شود. تا پایان نوامبر، بیست هزار مصاحبه انجام شده بود و هزاران دانشجو در آستانۀ اخراج قرار گرفتند. تبعیض، دیگر پنهان نبود؛ قانونی شده بود.

در بهار ۱۹۸۰، ایالت میسی‌سیپی شهریۀ دانشجویان کشور‌هایی که با آمریکا رابطۀ دیپلماتیک نداشتند (اشارۀ مستقیم به ایران) را ۴۸۰ درصد افزایش داد. لوئیزیانا، آرکانزاس و دانشگاه نیومکزیکو تلاش کردند ثبت‌نام دانشجویان ایرانی را به‌کلی ممنوع کنند؛ و سپس، اتفاق عجیب‌تری رخ داد. دولت کارتر، تحت فشار گروه‌های یهودی، قانونی را تصویب کرد که همۀ دانشجویان ایرانی «غیرشیعه» را از دستور اخراج معاف می‌کرد. این به معنای افزودن یک «آزمون مذهبی» به سیاست مهاجرتی آمریکا بود: اگر شیعه بودی، در خطر اخراج قرار می‌گرفتی؛ اگر نبودی، در امان بودی.

پایان بحران، امتداد میراث

در ژوئیۀ ۱۹۸۰، آخرین اعتراض بزرگ دانشجویان در واشنگتن، با درگیری شدید میان گروه‌های موافق و مخالف خمینی، به خشونت کشیده شد و ۱۹۳ نفر دستگیر شدند. برخی از دستگیرشدگان در زندان اعتصاب غذا کردند.

اینجا بود که وزارت خارجه آمریکا وحشت کرد. اگر دانشجویان ایرانی در زندان‌های آمریکا می‌مردند، چه سرنوشتی در انتظار گروگان‌های آمریکایی در تهران بود؟ گری سیک، از اعضای شورای امنیت ملی، در یادداشتی نوشت: «دانشجویان در حال تبدیل شدن به قهرمان هستند... و ممکن است تأثیر بیشتری بر سرنوشت گروگان‌ها داشته باشند تا همۀ ملاحظات ژئوپلیتیک.»

بحران گروگان‌گیری سرانجام در ۱۹ ژانویۀ ۱۹۸۱ با توافقنامۀ الجزایر پایان یافت. روز بعد، تنها چند دقیقه پس از سوگند ریاست‌جمهوری رونالد ریگان، گروگان‌ها آزاد شدند.

آمار نهایی این «شکار دانشجویان» تکان‌دهنده است: ادارۀ مهاجرت با ۵۶،۶۹۴ دانشجو مصاحبه کرد. برای ۷،۱۷۷ نفر جلسۀ اخراج برگزار شد. ۳،۰۸۸ نفر رسماً دستور خروج از کشور را دریافت کردند. اما در نهایت، تنها تأیید شد که ۴۴۵ نفر واقعا خاک آمریکا را ترک کرده‌اند؛ و حتی دلیل دقیق خروج آنها نیز مشخص نیست. شاید وضعیت دانشجویی خود را از دست داده بودند، شاید در تظاهراتی دستگیر شده بودند، و یا شاید داوطلبانه برای پیوستن به انقلاب به ایران بازگشته بودند.

اما مهم این نیست که چند نفر واقعاً اخراج شدند. مهم این است که همۀ آنها هدف قرار گرفتند. همۀ آنها به خاطر ملیتشان متهم شدند و همۀ آنها برای جرمی که مرتکب نشده بودند، مجازات شدند.

تاریخی که تکرار می‌شود

چند روز پس از دستور کارتر، دان ادواردز، نمایندۀ کنگره از حوزه انتخابیه کالیفرنیا، نامه‌ای به رئیس‌جمهور نوشت: «آنچه آشکار است این است که این اقدام، اجرای گزینشی قانون علیه یک ملیت خاص است که عمدتا برای پاسخگویی به احساسات عمومی محاسبه شده است. واکنش این ملت در جنگ جهانی دوم نسبت به ژاپنی-آمریکایی‌ها از همین نوع ترس‌ها متولد شد. آن واکنش اکنون یک واکنش بیش از حد متعصبانه و غیردمکراتیک در نظر گرفته می‌شود. من می‌ترسم که تاریخ، همان قضاوت را دربارۀ دستور شما داشته باشد.»

ادواردز حق داشت. اما تاریخ، بار‌ها و بار‌ها تکرار شد. پس از یازده سپتامبر، مسلمانان آمریکا هدف قرار گرفتند. در دوران ترامپ، مکزیکی‌ها و بار دیگر مسلمانان هدف بودند؛ و این الگو همچنان ادامه دارد.

داستان دانشجویان ایرانی در سال ۱۹۷۹، یادآور تلخی است از اینکه حقوق بشر، زمانی که افکار عمومی خشمگین است و سیاست‌مداران به دنبال قربانی می‌گردند، چقدر سریع فراموش می‌شود. حتی توسط کسانی که ادعای دفاع از آن را دارند.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
۰۳:۴۵ - ۱۴۰۴/۰۹/۰۲
آیا آمریکایی ها در آن دوران در ایران آزاد بودند؟
ناشناس
۱۸:۵۸ - ۱۴۰۴/۰۹/۰۱
مى توان به جرئت گفت کنفدراسيون دانشجويان که تحت نفوذ حزب خائن توده بود در بسيج و تهييج دانش جويان عليه حکومت شاه بسيار تلاش مى کردند در حاليکه اکثرا از دلار بسيار ارزان ٦٥ ريالى براى تحصيل استفاده مى کردند. در تهران کم و بيش همان وضع حاکم بود چلوکباب ده ريالى کوفت مى کردند و با اعلاميه هاى حزب توده شيشه هاى دانشگاه را مى شکستند.
نظرات شما