رویداد۲۴| حاشیهسازی اخیر خداداد عزیزی در برنامه زنده قرعهکشی جام جهانی ۲۰۲۶ بار دیگر مسئلهای را به سطح رسانه آورده که سالهاست به شکلی خزنده در حال گسترش است؛ عادیسازی فحاشی در تریبونهایی که باید مرجع اخلاق عمومی باشند. آنچه بسیاری کوشیدند «لغزش زبانی» بخوانند، در واقع نشانه یک بحران ساختاری است؛ بحرانی که امروز بر صفحه تلویزیون ظاهر میشود، همزمان از منبرهای مذهبی و حتی از دهان نمایندگان مجلس نیز شنیده میشود. این اتفاقات نه تصادفیاند و نه شخصی؛ اینها محصول نهادینه شدن ادبیاتی است که توهین را ابزار مشروع قدرت میداند.
همزمان با واکنشها به فحاشی خداداد عزیزی، اتفاق دیگری نیز توجه افکار عمومی را جلب کرد: روحانی تندرو، محمدمهدی فاطمیصدر، مسابقه ماراتن کیش را «بالا بردن رسمی بیرق جنبش فواحش» توصیف کرد و در توییتی نوشته است: «ماراتن خرابها بالا بردن رسمی بیرق جنبش فواحش در جزیرهی لختیها بود». انتخاب چنین ادبیاتی از سوی یک روحانی که بخشی از جریان رسمی تبلیغ دینی محسوب میشود، نشان میدهد خشونت کلامی نه استثنا، بلکه بخشی از گفتمان تثبیتشده شده است. وقتی فردی در جایگاه او، ورزشکاران و شرکتکنندگان یک رقابت ورزشی را با واژههایی تحقیرآمیز و خطاب کرده و توهینها جنسیتی میکند و هیچ نهاد رسمی به او تذکر نمیدهد، پیام روشن و خطرناک است: فحاشی هزینه ندارد.
این روند تنها به حوزه ورزشی یا شبکههای اجتماعی محدود نمیشود. در روزهای اخیر، منبرهای مذهبی صحنه حملات تند و رکیک علیه مخالفان فکری بودهاند. نمونه بارز آن، فحاشی برخی مداحان به سلیمانی اردستانی پس از مناظرهاش با حامد کاشانی درباره شهادت حضرت زهراست؛ حملاتی که نه به قصد نقد، بلکه صرفاً برای تخریب و تحقیر شخصیتی او بیان شدند و بهسرعت در هیئتها و کانالهای رسمی بازنشر یافتند. این رویه البته تازه شروع نشده و پیش از این نیز بارها جنجال آفرین شده است. شاهد آنکه وقتی مداحی در اردبیل و در حضور آقای امام جمعه به اردوغان و الهام علیهاف فحاشی کرد، چنان حواشی ایجاد شد که رئیس جمهور آذربایجان در مصاحبهای خواستار عذرخواهی سیدحسن عاملی و مقامی که او را منصوب کرده، شد!
خلاصه اینکه جایگاهی که باید حامل آموزههای اخلاقی باشد، امروز میزبان فحاشیهایی است که در هیچ چارچوب دینی و اخلاقی قرار نمیگیرد.
در کنار منبرها، اما صداوسیما نیز بهطرزی نگرانکننده در تولید و بازتولید ادبیات خشونتبار نقش دارد. حمله ۶دقیقهای یکی از مجریان جنجالی تلویزیون به سعید کریمی و همسرش، بهخاطر ویدیوی عروسیشان که با تم فوتبالی ضبط شده بود، نمونه آشکار همین چرخه است. مجری صداوسیما در توهینآمیزترین شکل ممکن، زندگی خصوصی یک زوج را موضوع حمله قرار داد و از «همه نهادها» خواست با آنها برخورد کنند؛ گویی وظیفهاش نه اطلاعرسانی، که برپا کردن دادگاه در آنتن زنده است. این حجم از خشونت کلامی در رسانهای که هر روز توسط میلیونها خانواده دیده میشود، بدون کوچکترین واکنش از سوی مدیران، نشاندهنده سقوط استانداردهای حرفهای و اخلاقی در رسانه ملی بود. رویهای که ادامه آن کار را به اینجا رساند که خداداد عزیزی چشم در چشم دوربین از همان الفاظی استفاده کند که احتمالا کنار زمین فوتبال و داخل رختکن به کار میبرد.
در چنین فضایی تعجبآور نیست که یک مجتبی زارعی، نماینده مجلس هم نه تنها فحاشی خداداد عزیزی را سرزنش نکرده، بلکه از او بابت «تغییر نتیجه به سود ایران» تشکر کند! وقتی یک مقام رسمی، توهین در تلویزیون را «اقدامی در جنگ شناختی» مینامد، معلوم میشود نقطه سقوط اخلاقی تنها یک حادثه رسانهای نیست، بلکه تبدیل به یک الگوی مطلوب در میان برخی سیاستگذاران شده است.
این وضعیت زمانی جدیتر میشود که بدانیم فحاشی و توهین نه فقط از مجریان و مداحان، بلکه بارها از سوی برخی نمایندگان مجلس نیز شنیده شده است. از پرخاشهای تریبونی تا حملههای لفظی در شبکههای اجتماعی، بخشی از نمایندگان برای بیان مخالفت سیاسی یا عقیدتی خود، زبان تحقیر و توهین را انتخاب میکنند. یک روز با توهین یکدیگر را خطاب قرار داده و یک روز هم گریبان کارمند گمرک، سرباز و ... را میگیرند. بدیهی است که وقتی قانونگذاران خود هنجارهای اخلاقی را زیر پا میگذارند، نمیتوان از جامعه انتظار داشت مرز میان نقد و هتاکی را حفظ کند.
پیامدهای این روند بیش از آنکه سیاسی باشد، فرهنگی و نسلی است. کودکان و نوجوانانی که پای تلویزیون مینشینند تا یک مسابقه ورزشی یا برنامه گفتوگویی را ببینند، در معرض ادبیاتی قرار میگیرند که توهین را شکل قابلقبولی از اعتراض و رقابت نشان میدهد. چنین الگوهایی بهتدریج بافت اخلاقی جامعه را فرسوده میکند و فضایی میسازد که در آن احترام، گفتوگو و تحمل مخالف کماهمیت میشود. عادیسازی فحاشی یعنی ترویج یک جهانبینی؛ جهانبینیای که در آن «برای پیروزی باید تحقیر کرد».
نکته مهم این است که هیچکدام از این وقایع در خلا رخ نمیدهد. تکرار این رفتارها در صداوسیما، منبرهای رسمی، حسابهای سیاسیون و حتی صفحات روحانیون تندرو، نشان میدهد که ریشه مسئله در ضعف ساختاری نهادهایی است که باید مسئولیت اخلاقی و فرهنگی داشته باشند. نبود سازوکار نظارتی، سکوت مدیران، و حمایت پنهان یا آشکار برخی چهرههای سیاسی باعث شده فحاشی از یک «تخلف» به یک «روش بیان» تبدیل شود.
برای توقف این روند، صرفاً عذرخواهیهای مقطعی یا پاک کردن ویدیوها کافی نیست. رسانه ملی و نهادهای رسمی باید به قواعد حرفهای بازگردند؛ قواعدی که سالهاست در رسانههای معتبر جهان الزامی است: آموزش رسانهای جدی، دستورالعملهای روشن برای آنتن زنده، برخورد علنی با تخلفات، و تعریف دقیق مرز میان نقد و هتاکی. بازگرداندن اخلاق به تریبونهای رسمی، پیششرط بازسازی گفتوگو در جامعه است.
تا زمانی که این مرزها ترمیم نشود، فحاشی همچنان در قالب «روش مبارزه»، «دفاع از ارزشها» یا «جنگ شناختی» بازتولید خواهد شد و قربانی اصلی آن، فرهنگ عمومی و نسل آینده خواهد بود.