رویداد۲۴ | ولی نصر استاد شناخته شده روابط بینالملل و مطالعات خاورمیانه در دانشکده مطالعات پیشرفته بینالمللی دانشگاه جانز هاپکینز به همراه ماریا فانتاپیه رئیس برنامه مدیترانه، خاورمیانه و آفریقا در مؤسسه امور بینالملل در رم یادداشتی در نشریه انگلیسی زبان «فارن افرز» منتشر کرده اند. آنها در این یادداشت سرنوشت محور مقاومت بعد از جنگ ایران و اسرائیل و از بین رفتن رهبران کلیدی این محور در منطقه را مورد ارزیابی قرار دادهاند. نویسندگان این یادداشت می گویند هرچند امروز این تصور به نوعی به «خرد متعارف» تبدیل شده که حملات امسال اسرائیل و ایالات متحده به ایران و همچنین درهم شکستن متحدان و نیروهای نیابتی تهران در غزه، لبنان و سوریه، نفوذ ایران در خاورمیانه را بهطور قاطع مهار کرده است. اما این برداشت، ماهیت آنچه «محور مقاومت» ایران خوانده میشود ـ و توان بالقوه تهران برای بازسازی آن ـ را بهدرستی درک نمیکند.
در این یادداشت آمده: پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، ایران از آشوبهای ایجادشده بهره برد تا شبکهای فراملی و ایدئولوژیک از جوامع، دولتها و شبهنظامیان شیعه، از ایران تا عراق، لبنان، یمن و سرزمینهای فلسطینی ایجاد کند؛ آنچه ملک عبدالله اردن با نگرانی از آن بهعنوان «هلال شیعی» یاد میکرد. تا سال ۲۰۱۴، تحلیلگران بهطور مرتب میگفتند تهران عملاً چهار پایتخت عربی را در اختیار دارد: بغداد، بیروت، دمشق و صنعا.
از منظر نظامی، این محور اکنون بهشدت تضعیف شده است. معماران ایرانی آن پا به سن گذاشتهاند و شرکای عربشان در اثر حملات اسرائیل ضربات سنگینی خوردهاند. نزدیکی محتاطانه ایران و عربستان در دو سال گذشته ـ که پیشتر رقابتشان موتور اصلی درگیریهای فرقهای منطقه بود ـ نیز به این تصور دامن زده که نبرد فرقهای در خاورمیانه به پایان رسیده است.
ولی نصر، اسلام شناس و ایران پژوه در آمریکا می گوید حتی اگر پرده بر محور مقاومت فرو افتاده باشد، هویت سیاسی و مذهبی شیعیان همچنان پابرجاست. اگرچه شبکه نیابتی ایران به تهران امکان نفوذی فراتر از وزن واقعیاش در جهان عرب میداد، تابآوری این محور همچنین ریشه در قدرت ماندگار ایمان، پیوندهای اجتماعی و روابط خانوادگی داشت.
اینکه آینده شیعیان منطقه چه خواهد شد، پرسشی اساسی است که بر تلاشهای کشورهای عربی خلیج فارس و ایالات متحده برای ایجاد ثبات در خاورمیانه پس از جنگ ویرانگر اسرائیل و حماس سایه افکنده است. صلحسازان بالقوه ناگزیرند در چشمانداز خود برای نظم منطقهای، توجه بسیار بیشتری به جایگاه شیعیان ـ چه در داخل ایران و چه بیرون از آن ـ داشته باشند.
برنامه کنونی برای خلع سلاح حزبالله بدون پایان دادن به اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل ـ و حتی بدون بازسازی مناطق شیعهنشین و جایگزینی خدماتی که پیشتر حزبالله ارائه میداد یا افزایش سهم شیعیان در سیاست ملی ـ عملاً به محرومسازی سیاسی شیعیان میانجامد. اگر اسرائیل تهدیدهای اخیر خود برای حمله به لبنان را عملی کند، این اقدام تهدیدی وجودی برای جامعه شیعه لبنان خواهد بود و آن را به مقاومت بسیج میکند. همزمان، با تثبیت حاکمیت سنی در سوریه و فشار ارتش آمریکا بر شبهنظامیان شیعه در عراق، احساس «محاصره شیعیان» میتواند بُعدی منطقهای پیدا کند.
اگر شیعیان در پروژههای دولتسازی و دیپلماسی به حاشیه رانده شوند، احتمالاً برای بقا دوباره به سیاستهای هویتی و جمعی روی خواهند آورد و این امر بیثباتی گستردهتری ایجاد خواهد کرد. و بدون سهمی واقعی در نظم جدید، مهار ایران ممکن نخواهد بود.
در ادامه این یادداشت به قدرت شیعیان در جهان اشاره شده است؛ ولی نصر می گوید: اگرچه شیعیان تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل میدهند، اما تقریباً نیمی از مسلمانان خاورمیانه شیعهاند. شیعیان در بحرین، ایران و عراق اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند و در یمن به مرز اکثریت میرسند؛ همچنین بزرگترین جامعه مذهبی لبنان هستند. با این حال، در بیشتر قرن بیستم، چهره غالب منطقه سنی بود.
انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ شبح برتری شیعیان را پدید آورد ـ و در پی آن، مقاومت سنیها را. تنشهای فرقهای بستر جنگ فرسایشی ایران و عراق (۱۹۸۰–۱۹۸۸) را شکل داد؛ جنگی که پیوندهای فراملی شیعی مهمی را ایجاد کرد. ابومهدی المهندس، که بعدها رهبر شبهنظامیان شیعه عراق شد، در جریان آن جنگ از عراق گریخت و در کنار همتایان ایرانی خود علیه صدام حسین جنگید.
این پیوندهای فراملی پس از سرنگونی دولت عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ بهشدت گسترش یافت؛ زمانی که احیای هویت مذهبی شدت گرفت و شمار بیشتری از شیعیان راهی زیارتگاههای ایران، عراق و سوریه و مراکز سنتی آموزش شیعی در نجف و قم شدند. همزمان، نیروهای سیاسی و نظامی شیعه برای پر کردن خلأ قدرت در عراق پدیدار شدند. در میانه دهه ۲۰۰۰، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با کمک متحدان عراقی مانند المهندس و نیروهای حزبالله لبنان همچون علی موسی دقدوق و عماد مغنیه، شبهنظامیان شیعه عراقی را سازماندهی کرد که حاضر نبودند خلع سلاح شوند و به روند سیاسی تحت رهبری آمریکا بپیوندند.
با آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۱، نفوذ ایران و شیعیان در جهان عرب باز هم افزایش یافت، زیرا جنگهای داخلی سوریه و یمن شعلهور شد. این منازعات ناگزیر رنگ و بوی فرقهای داشتند. حاکمان علوی سوریه اگرچه تنها پیوندی سست با تشیع داشتند، اما تهدید اسلامگرایی سنی آنها را به متحدان نزدیک ایران و حزبالله بدل کرد. در سال ۲۰۱۳، ایران و حزبالله، جنگجویان شیعه افغان، عراقی و پاکستانی را برای حمایت از ارتش بشار اسد در برابر اسلامگرایان سنی ـ که از سوی رقبای سنی منطقهای ایران پشتیبانی میشدند ـ سازماندهی کردند. سال بعد، سپاه پاسداران در کنار شبهنظامیان شیعه عراق وارد جنگی تمامعیار علیه «دولت اسلامی» (داعش) شد. قاسم سلیمانی فرمانده این کارزار بود و به چهرهای دائمی در میدانهای نبرد عراق و سوریه بدل شد. در همین حال، حوثیهای یمن ـ که پیرو شاخه زیدی تشیعاند ـ نیز با ایران همپیمان شدند.
نصر می نویسد: مراجع عالیرتبه شیعه، طبقه متوسط شیعه در بغداد و بیروت و نخبگان شیعهای که از خونریزی فرقهای داعش هراس داشتند، همگی از جنگ علیه داعش حمایت کردند و آن را به نبردی فراگیر برای شیعیان بدل ساختند. در ژوئن ۲۰۱۴، زمانی که داعش به دروازههای بغداد رسیده بود، آیتالله العظمی علی سیستانی ـ که همواره با تلاشهای ایران برای بسیج نظامی فراملی شیعیان مخالف بود ـ حتی فتوایی صادر کرد و جوانان عراقی را به پیوستن به نیروهای تحت فرمان سلیمانی فراخواند.
پیروزیهای میدانی علیه داعش به تداوم حاکمیت شیعیان در عراق، ادامه جنگ حوثیها در یمن و بقای رژیم بعثی سوریه کمک کرد. این پیروزیها همچنین مبارزه گروههای سنی مانند حماس و جهاد اسلامی فلسطین علیه اسرائیل را به نبرد کلی محور مقاومت پیوند داد. ایران با تکیه بر این موفقیتها، نفوذ خود را در مدیترانه و دریای سرخ گسترش داد و آنچه «حلقه آتش» پیرامون اسرائیل خوانده میشد را شکل داد.
بیشتر بخوانید:
تاریخ مختصر و غیرایدئولوژیک محور مقاومت | چگونه شکلگیری این محور سرنوشت خاورمیانه را تغییر داد؟
آیا جنگ غزه روح تازهای به کالبد محور مقاومت دمید؟
سناریوهای پیش روی لبنان بعد از خلع سلاح حزبالله | معادلات منطقهای تغییر میکند؟
تحولات لبنان و چشمانداز جدید قدرت در خاورمیانه؛ آیا نفوذ تهران در منطقه کاهش مییابد؟
بر اساس این یادداشت، شکست قاطع داعش در سال ۲۰۱۹ شرایط افول محور را فراهم کرد. بسیج جوانان شیعه در شبهنظامیان ضد داعش بهشدت کاهش یافت. روحانیون برجسته شیعه در منطقه تمایل کمتری به پیوند دادن مناسک دینی با مشارکت در تلاشهای نظامی ایران نشان دادند. سیستانی از نجف آشکارا خود را از کارزارهای محور دور کرد و خشونت شبهنظامیان را محکوم نمود و تأکید کرد که قدرت پایدار شیعیان در عراق در نفوذ آنها بر دولت و سیاست نهفته است.
نصر می گوید: شبهنظامیان شیعه در جریان جنگ با داعش کنترل بخشهای وسیعی از خاک عراق را به دست آوردند و در برخی شهرها حتی از ارتش و پلیس پیشی گرفتند و به قدرت اقتصادی قابلتوجهی مستقل از دولت مرکزی دست یافتند. اما اعتبار آنها بهعنوان ناجیان شیعیان با رفتارهای خشونتآمیز و سرکوب اعتراضات ضد فساد آسیب دید. در سال ۲۰۲۰، حمله هوایی آمریکا که سلیمانی و المهندس را کشت، ضربهای دیگر به محور وارد کرد. در انتخابات ۲۰۲۱ عراق نیز احزاب نزدیک به ایران و شبهنظامیان وابسته به آن تنها ۱۷ کرسی به دست آوردند؛ در حالی که این رقم در سال ۲۰۱۸، ۴۸ کرسی بود.
حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در ابتدا نمایش قدرتی از سوی محور به نظر میرسید، اما در واقع افول آن را آشکار و تسریع کرد. نیروهای شیعه در منطقه تلاش کردند در حمایت از حماس بسیج شوند، اما در نوامبر ۲۰۲۴ اسرائیل با تبدیل تجهیزات ارتباطی حزبالله به بمب، این گروه را بهشدت تضعیف کرد؛ ۴۲ نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدند و شمار زیادی از فرماندهان و حسن نصرالله، رهبر کاریزماتیک حزبالله، در حملهای هوایی ترور شدند. یک ماه بعد، رژیم اسد در سوریه در برابر پیشروی نیروهای سنی تحت حمایت ترکیه فروپاشید.
نصر به صراحت نوشته: زمانی که اسرائیل و آمریکا در ژوئن حمله مستقیم و سنگینی علیه ایران انجام دادند، نیروهای نیابتی شیعه برای دفاع از تهران به پا نخاستند. رهبران ایران که ناچار بودند بر مسائل داخلی تمرکز کنند، بهجای فراخوانهای فراملی، از مردم ایران خواستند از میهن دفاع کنند. متحدان شیعه در عراق و لبنان نیز از گفتمان هویت دینی فراملی فاصله گرفتند و بیش از پیش بر ملیگرایی خود تکیه کردند.
او مدعی است که رهبرانی که شاهد خیزش شیعیان بودند، در حال ترک صحنهاند. ایران اکنون بیش از آنکه هدایتکننده باشد، دنبالهرو متحدان منطقهای خود به نظر میرسد. آنچه زمانی سامانهای «مرکزگرا» بود، اکنون به فدراسیونی از گروههای همفکر بدل شده که اهداف مشترک دارند، اما مستقل عمل میکنند. در عراق، ایران نیروهای نیابتی را تشویق میکند لباس نظامی را کنار بگذارند و وارد سیاست شوند. در لبنان، حزبالله ممکن است برای پرهیز از جنگ با اسرائیل و جنگ داخلی، خلع سلاح را بپذیرد. در داخل ایران نیز رشد ملیگرایی و کاهش سختگیریهای دینی ـ بهویژه در اجرای حجاب ـ ادعای رهبری معنوی فراملی تهران را تضعیف کرده است.
اسرائیل میکوشد با دامن زدن به شکافهای درونی شیعیان، شبکه منطقهای ایران را از هم بپاشد. اگر دولتهایی ضعیف اما مطیع که اقلیتهای خود ـ بهویژه شیعیان ـ را تهدید یا سرکوب میکنند در لبنان و سوریه شکل بگیرند، انرژی شیعیان صرف نزاعهای داخلی خواهد شد نه مقابله با اسرائیل. اشغال جنوب لبنان و حملات مداوم اسرائیل به اهداف شیعه، و نیز جلوگیری از تثبیت حاکمیت دمشق بر سراسر سوریه، اقلیتها را در مسیر تقابل با دولت مرکزی قرار داده است.
نصر تصریح کرده که با این حال، افول قدرت نظامی شیعیان به معنای تضعیف هویت مذهبی و احساس تعلق آنها به جامعهای فراملی نیست. شمار زائران شیعه که به شهرهای مقدس عراق میروند هر سال افزایش مییابد. در ماه اوت، مراسم بزرگداشت شهادت امام سوم شیعیان حدود ۲۱ میلیون زائر را به کربلا کشاند.
در شرایط تضعیف ایران و فشار برای خلع سلاح شبهنظامیان، شیعیان نگران آیندهای از حاشیهنشینی و خشونتاند. سوریه که ستون فقرات محور بود، اکنون در دست نیروهایی با پیشینه داعش و دیگر گروههای سنی تندرو است. حکومت جدید دمشق با حمایت ترکیه و عربستان بهدنبال توافق با اسرائیل است. شیعیان لبنان و عراق نگراناند که دمشق از سنیها حمایت کند و توازن قدرت را به زیان آنها تغییر دهد.
در چنین فضایی، شیعیان ممکن است بیش از پیش به هویت جمعی پناه ببرند. برای جلوگیری از جنگهای داخلی تازه و بازگشت افراطگرایی ـ همان شرایطی که به ایران امکان ساخت محور مقاومت را داد ـ دولتسازی در لبنان و سوریه باید بر تضمین حقوق برابر همه جوامع تمرکز کند. اگر اقلیتها کنار گذاشته شوند، شیعیان دوباره به ایران متوسل خواهند شد و با آغاز درگیری، کمکهای آموزشی، تسلیحاتی و مالی تهران بازخواهد گشت.
در عراق، حمایت از رهبری میانهرو شیعه مستلزم اصلاحات قانون اساسی برای برچیدن شبکههای رانتی شبهنظامیانِ سیاستمدار است. آمریکا نباید بغداد را وادار به انتخابی صفر و یک میان خود و ایران کند؛ زیرا چنین فشاری جایگاه میانهروها را تضعیف میکند.
در سراسر منطقه، جلوگیری از بازگشت خشونت به این بستگی دارد که شیعیان آیندهای سیاسی و اقتصادی در کشورهایشان ببینند. در لبنان، صرف خلع سلاح حزبالله ثبات نمیآورد؛ این گروه سالها نقش دولت را برای جامعه شیعه ایفا کرده و اکنون باید جایگزینی برای مشارکت سیاسی و اقتصادی شیعیان فراهم شود.
دولتهای لبنان، سوریه و عراق با کمک آمریکا و همسایگان عرب باید فرصتهای شغلی طبقه متوسط برای شیعیان ایجاد کنند تا وابستگی آنان به ساختارهای شبهنظامی کاهش یابد. بدون مشارکت اقتصادی، جوانان دوباره جذب رادیکالیسم خواهند شد.
عربستان و امارات نیز در کنار سرمایهگذاری برای دولتهای مرکزی قوی، نباید روند عادیسازی با ایران را تضعیف کنند. ثبات خلیج فارس به تداوم این روند وابسته است. آنها باید شیعیان منطقه را نه بهعنوان دستنشاندگان ایران، بلکه بهعنوان شهروندان برابر بپذیرند.
نصر در یادداشت خود در فارن افرز می گوید: اگر ایالات متحده خواهان پایان درگیریها و شکوفایی عراق مستقل از ایران است، باید گروههای شیعه را در نظم ملی و منطقهای مورد نظر خود ادغام کند. در لبنان، این به معنای پیوند خلع سلاح حزبالله با بازسازی مناطق شیعهنشین و مشارکت سیاسی واقعی است. واشنگتن همچنین باید از آتشبس حزبالله و اسرائیل حفاظت کند؛ چراکه اشغال دوباره لبنان مقاومت تازهای را برخواهد انگیخت.
ثبات منطقه به تعامل دیپلماتیک و اقتصادی ایران با جهان عرب وابسته است، اما این امر به پیشرفت مذاکرات هستهای گره خورده است. دیر یا زود، آمریکا ناچار است تمرکز خود را به توافق هستهای با تهران بازگرداند.
نصر مدعی است که تداوم تفرقه ثباتی به ارمغان نمیآورد. جوامع شیعه که زمانی ستون فقرات محور مقاومت بودند، باید در زندگی سیاسی و اجتماعی منطقه ادغام شوند. ایران نیز باید دریابد که سود دیپلماسی و اقتصاد بیش از بازگشت به ماجراجویی نظامی است. تضعیف شیعیان از راه حذف سیاسی، تنها آنها را دوباره به طعمه تلاشهای آینده ایران برای بازسازی شبکه نیابتیاش بدل میکند و هر چشماندازی برای صلح پایدار منطقهای را به خطر میاندازد.