رویداد۲۴| افزایش تقاضای فصلی، غیبت بانک مرکزی، کسری بودجه و تورم انتظاری، بازار ارز را بیدفاع کرده است. دلار اکنون نه یک عدد، بلکه نشانه رهاشدگی اقتصاد است؛ وضعیتی که مردم آن را با کاهش قدرت خرید و بحران تقاضای مؤثر لمس میکنند.
خبرگزاری تسنیم نوشت: چند ماه قبل اگر کسی میگفت دلار به ۱۲۹ هزار تومان میرسد، با تردید به او نگاه میکردند؛ نه از سر خوشبینی، بلکه از این جهت که چنین عددی برای اقتصاد، بازار و معیشت مردم «غیرقابلتحمل» بهنظر میرسید، اما حالا، همان عدد نهتنها محقق شده، بلکه آرامآرام در حال عادیشدن است، بازار به آن عادت کرده، قیمتها خود را با آن تطبیق دادهاند و مردم، بیآنکه قدرت انتخابی داشته باشند، ناچار به پذیرشش شدهاند.
دلار امروز تنها یک عدد روی تابلو نیست؛ معیاری است برای سنجش میزان رهاشدگی اقتصاد. هرچه این عدد بالاتر میرود، نبود سیاست روشن، نبود روایت رسمی و نبود مسئولیتپذیری شفاف، عیانتر میشود.
آنچه وضعیت کنونی را از جهشهای قبلی خطرناکتر کرده، نه صرفاً سطح قیمت، بلکه پذیرفتهشدن آن در سکوت سیاستگذار است؛ سکوتی که به بازار میگوید سقفی وجود ندارد و به مردم القا میکند که قرار نیست کسی جلوی این مسیر بایستد.
در چنین فضایی، بازار ارز دیگر منتظر تصمیم رسمی نمیماند، رفتارها تغییر کرده است، قیمتگذاریها نه بر اساس واقعیت امروز، بلکه بر اساس نگرانی فردا انجام میشود.
فروشنده، تولیدکننده و حتی مصرفکننده، همه به یک زبان نانوشته رسیدهاند: «بدتر هم میشود»، این همان نقطهای است که نااطمینانی، به سیاست رسمی اقتصاد تبدیل میشود.
این خبرگزاری همچنین نوشت: پایان سال میلادی بهطور سنتی با افزایش تقاضای ارزی همراه است، تسویه حساب شرکتها، حوالههای تجاری و تعهدات مالی، نیاز به ارز را بالا میبرد، اما تفاوت امسال در این بود که بازار در برابر این موج طبیعی، هیچ ضربهگیری نداشت، نه عرضه مؤثر و نه مدیریت انتظارات.
بانک مرکزی در هفتههایی که بازار به سیگنال نیاز داشت، عملاً غایب بود، نه با تزریق هدفمند و نه حتی با یک روایت شفاف که نشان دهد شرایط تحت کنترل است، نتیجه این شد که بازار پیش از آنکه با تقاضای واقعی مواجه شود، قیمتها را بالا برد؛ پیشخور کردن آینده، به رویه غالب بدل شد.
در تحلیل جهشهای ارزی، نمیتوان از کسری بودجه دولت عبور کرد. ساختار مالی دولت سالهاست بهگونهای است که افزایش نرخ ارز، به یکی از سادهترین ابزارهای جبران ناترازی تبدیل شده است.
بازار این واقعیت را میداند، سابقه آن را دیده است و بر همین اساس رفتار میکند، هر نشانهای از فشار مالی، بلافاصله در قالب انتظارات افزایشی در بازار ارز بازتاب پیدا میکند.
این وضعیت باعث شده است دلار نه بر مبنای واقعیتهای کوتاهمدت اقتصادی، بلکه بر اساس پیشبینی رفتار مالی دولت قیمتگذاری شود؛ و این دقیقاً همان جایی است که فاصله میان سیاست رسمی و واقعیت معیشتی مردم خطرناک میشود.
وقتی دلار بالا میرود و توضیحی داده نمیشود، مردم هم منطق خود را دارند. حفظ ارزش دارایی، واکنشی طبیعی به نااطمینانی است.
افزایش خرید ارز و طلا در چنین فضایی الزاماً نشانه سوداگری نیست؛ محصول ترسی است که از بالا به جامعه تزریق شده است. این حلقه، تورم انتظاری را به تورم واقعی پیوند میزند و مهارش را دشوارتر میکند.
اعتماد عمومی به سیاستهای ارزی، طی سالهای اخیر فرسایش یافته است. فاصله میان نرخها، تصمیمات مقطعی و تغییر مداوم قواعد، باعث شده است بازار حتی به خبرهای مثبت هم با تردید نگاه کند. زمانی بازار آرام میشود که باور کند سیاستگذار ایستاده است؛ نه زمانی که وعده شنیده میشود.
در سطح جامعه، دلار دیگر موضوع تحلیلهای تخصصی نیست؛ موضوع سفره است. خانوادهها پیش از آنکه افزایش قیمت رسمی اعلام شود، فشار آن را حس میکنند. حذف تدریجی اقلام، کوچکشدن حجم خرید، تعویق درمان، آموزش و حتی تفریح، بخش ثابتی از زندگی شده است.
کسبه میگویند فروش کم شده، اما قیمتها ناچار بالا رفته است، مردم کمتر میخرند، اما همان مقدار کم را گرانتر میپردازند، این تناقض، نشانه بحران تقاضای مؤثر است؛ بحرانی که ریشهاش نه در رفتار مردم، بلکه در بیثباتی متغیرهای کلان است.