رویداد۲۴| سهند ایرانمهر نوشت: سید محمد مهدی باقری نه فقط مدرس حوزه که عملا نظریه پرداز دیدگاه های جبهه پایداری است. چندی پیش در سایت ایشان مطلبی دیدم با عنوان «تقابل حق و باطل در توسعه / ضرورت بحث از سبک زندگی در سه لايه» . میرباقری در این سخنان، سبک زندگی را نه امر فردی و نه صرفاً فرهنگی، بلکه میدان اصلی تقابل تمدنی میان اسلام و مدرنیته سکولار میداند از نظر او، مواجهه خرد، انتخابگرایانه و اقتباسی با مظاهر مدرن (از فضاهای عمومی تا تکنولوژی) ناگزیر به انفعال میانجامد و تنها راه، طراحی کلان، یکپارچه و ایدئولوژیک سبک زندگی اسلامی در مقیاس تکامل اجتماعی است.
از آن روز منتظر بودم ببینم چه زمانی سعید جلیلی در چارچوب کار تشکیلاتی، همچون گذشته این نگاه را به شکل علنی تر به فضای عمومی میآورد تا اینکه چند روز پیش دیدم وی نیز گفته است :«غرب سیاستهایی را برای تقویت فردگرایی دنبال می کند تا انسان حتی از خانوادهاش دور بماند.آنها سه محیط تعریف کرده اند:خوابگاه، محیط کار و مکان سوم، مانند کافه»بگذریم از اینکه اگر یک جستجوی ساده در اینترنت داشته باشید عکس های متعددی از حضور او در کافه خواهید یافت.
در این سالها، هر وقت بحث «سبک زندگی» بالا میگیرد، سایهی سنگین سوءظن به فضای عمومی خود را نشان میدهد. کافه، رستوران و فرهنگسرا ؛ انگار هرجا مردم بیواسطه و بدون بخشنامه کنار هم مینشینند، دستی از «تمدن غرب» در کار است. بنابراین این نگاه میرباقری وسعید جلیلی یک آبشخور دارد.میرباقری صریح میگوید مسئله سبک زندگی، انتخاب فردی نیست؛ «مسئله درگیری انقلاب اسلامی و تمدن غرب است». از نظر او، غرب با ایدئولوژی، دانش، ساختار و تکنولوژی، سبک زندگی را طراحی میکند. . سعید جلیلی هم همین حرف را در خیابان و کافه خلاصه میکند.
اگر صریح بخواهم بگویم؛ مسئله فقط قهوه و میز و صندلی نیست، مسئله «فضای عمومی» است. اما نکته مهمی در اینجا وجود دارد و نگاه، قبل از آنکه جامعهشناسانه باشد، ایدئولوژیک است چون برای فضاها ماهیتی ثابت و از پیش تعیینشده قائل میشود ، مردم را منفعل میبیند و معنا را از بالا به پایین تزریقشده فرض میکند. گویی کافه، بهمحض اینکه ساخته شد، خانواده را میبلعد و ایمان را تحلیل میبرد. در این روایت، نه مردم کنشگرند، نه جامعه چندلایه است؛ همه چیز از یک مرکز تمدنی مهاجم هدایت میشود.
مشکل اینجاست که جامعه اینطور کار نمیکند. فضا، ظرف خالی نیست، اما قالب بسته هم نیست. کافه میتواند محل مصرفزدگی باشد، میتواند پاتوق شعر و سیاست باشد، میتواند جای خلوت یک آدم خسته باشد، میتواند حتی ادامه همان گفتوگوی خانوادگی باشد که دیگر جایی برایش نمانده. این معناها را نه تمدن غرب یکتنه میسازد، نه مردم بیچونوچرا میپذیرند.
این نگاه با تاریخ تمدن اسلامی هم نمیخواند. تمدن اسلامی، تمدن خانهنشینی و حذف فضای عمومی نبوده. مدینه پیامبر فقط مسجد نبود، میدان بود، بازار بود، محل گفتوگو و داوری و زندگی روزمره بود. مسجد، هم عبادتگاه بود و هم محل مشورت و حضور اجتماعی؛ بازار، فقط محل خرید و فروش نبود، اخلاق و سیاست و اجتماع در آن جریان داشت. خانواده اسلامی، هرگز در تقابل با فضای عمومی تعریف نشد؛ در دل آن نفس میکشید.
در دورههای بعد هم همین است. قهوهخانهها، رباطها، کاروانسراها، میدانها و حمامهای عمومی، ستونهای زندگی اجتماعی بودند. جایی برای روایت، برای شنیدن، برای دیدن دیگری. اگر امروز اسمش کافه شده، این تغییر اسم است، نه الزاماً تغییر ماهیت. فقه هم همین را میگوید، اگر بخواهیم منصف باشیم. فقه اسلامی با «مکان» دشمنی ندارد؛ با «فعل» کار دارد. بازار اگر محل ظلم باشد، مذموم است، نه چون بازار است، بلکه چون ظلم در آن جاری است. کافه هم اگر محل فساد باشد، موضوع فقه میشود؛ نه چون کافه است، بلکه چون فساد رخ داده. اینکه از پیش، یک فضا را بهعنوان نماد تمدن دشمن محکوم کنیم، بیشتر کار ایدئولوژی است تا فقه.
واقعیت این است که مسئله امروز جامعه ایران کافه نیست. مسئله، فروپاشی سیاست فرهنگی است. مسئله این است که فضاهای عمومی رسمی، امن، ارزان و گفتوگومحور ساخته نشدهاند؛ مردم هم راه خودشان را پیدا کردهاند. جوانی که به کافه میرود، لزوماً از خانواده فرار نکرده؛ اغلب جایی برای تعامل نداشته است.اینکه همه اینها را به «نفوذ تمدن غرب» فروبکاهیم، شاید خیال را راحت کند، اما جامعه را نمیفهمد. تمدن اسلامی اگر چیزی بوده، تمدن میدان و معاشرت و گفتوگو بوده، نه تمدن ترس از جمع شدن آدمها. هراس از فضای عمومی، بیش از آنکه دفاع از خانواده باشد، اعتراف ناگفته به ناتوانی در فهم و مدیریت جامعه است.