رویداد۲۴| روزبه کردونی نوشت: برای من، یلدا پیش از هر چیز طعم یک قرص نعناست؛ همان قرصهای کوچکی که پدربزرگم هر سال با وسواس از جیب قبایش درمیآورد و میان ما تقسیم میکرد. هنوز هم هر وقت بوی نعنا میآید، یلدا زنده میشود؛ نه بهعنوان یک شب در تقویم، بلکه بهعنوان یک خاطرهی زنده. انگار زمان همانجا مکث میکند؛ نه میایستد، فقط آهسته میشود.
یلدا، خاطرهبازی با عکسهایی است که همه در آن هستند؛ اعضای خانواده و دوستان. آنها که هنوز کنارمان نشستهاند و آنها که دیگر بین ما نیستند. در یلدا، نبودن به فراموشی تبدیل نمیشود؛ به حضورِ آرام بدل میشود. مینشینیم، نگاه میکنیم، یاد میکنیم. زندگی کمی از دویدن میافتد و نفس میکشد.
یلدا از همینجا مهم است؛ چون آیینی است که خاطره میسازد. نه خاطرههای فردی و پراکنده، بلکه خاطرههای مشترک؛ روایتهایی که میان نسلها و میان رفاقتها دستبهدست میشوند و زمان را قابل زیستن میکنند. آیینها تقویم معنا میسازند، اما یلدا مثل نوروز هم معنا میسازد هم تقویم خاطره است.
یلدا فقط خاطره نمیسازد؛ گفتوگو هم میسازد. در عصری که گفتوگو به تاراج رفته—یا به جدل یا به مونولوگهای شتابزده تبدیل شده—یلدا بهانهای است برای حرفزدنِ بیعجله.
گفتوگویی نه برای قانعکردن، نه برای پیروزی، بلکه برای بهیادآوردن؛ گفتوگو درباره خاطرات و روایتهای مشترک. یلدا یادمان میدهد گفتوگو همیشه از اختلاف شروع نمیشود؛ گاهی از خاطره شروع میشود؛ و شاید مهمترین ویژگی یلدا این باشد که تکرارش زاینده است. مثل کتابی که هر بار میخوانی، طعم تازهای دارد و فهم تازهای به تو میدهد. یلدا هم هر سال همان است و هر سال نو؛ با آدمهای تازه، با غیبتهای تازه، با روایتهایی که عمیقتر میشوند. تکراری که کهنه نمیکند؛ زنده میکند.
یلدا همیشه هست؛ در شادی و در غم. شبی برای خندیدن و شبی برای سکوت. یادآور روزهایی که کنار هم بودهایم و شبهایی که با هم دوام آوردهایم. آیینی که میگوید حتی وقتی همهچیز سخت است، هنوز میشود کنار هم نشست و زمان را کمی آهستهتر کرد.
احمد نجفی در فیلم دندان مار دیالوگ زیبایی دارد:
«خانه را میشه ساخت، شهر را میشه ساخت، حتی کوچه را هم میشه ساخت…، اما خاطرهها؟»
یلدا دقیقاً همینجاست.
یلدای هر سال را دیگر نمیشود ساخت.
باید با آن زندگی کرد؛ همان شب، همان لحظه، با همان آدمها—خانواده و دوستان.
اگر نگذرد، خاطره نمیشود.
یلدا برای همین مهم است؛ چون آیینی است که فرصت میدهد پیش از آنکه دیر شود، خاطره ساخته شود.
مکثی کوتاه در دل تاریکترین شب؛ و در همین مکث، آرام و صادق، به ما یادآوری میکند:
زندگی ادامه دارد.