رویداد ۲۴| در آستانه پنجم دیماه سال ۱۳۹۸، بیضایی در یادداشتی تلخ و ماندگار، به بازخوانی تاریخ تولد خویش پرداخت. او با اشاره به وقایع خونبار آن سال، خاطرنشان کرد که زادروزش پیشتر با مرگ نابهنگام «اکبر رادی» تیره شده بود و سپس با فاجعه هولناک زلزله بم، سیاهیِ دوچندانی به خود گرفته بود. او با بیانی گزنده اعلام کرد که در همزمانی با چهلمین روز وقایع باورنکردنی آبان ۹۸، دیگر جایی برای سیاهیِ متراکمتر باقی نمانده است. بیضایی با روحیهای عدالتطلب از همگان خواست که نام او را بهانهای برای پوشاندن واقعیتهای تلخ پیش رو نکنند و تاکید کرد که در هیچ آیین و جشنی مشارکت نخواهد داشت. حالا او در روزهایی که بیش از ۸ دهه قبل پشم به جهان گشوده بود، چشم از جهان فروبست. مردی که مارتین اسکورسیزی، کارگردان نامدار جهانی در مورد او گفته بود: «بیضایی هیچگاه آنقدر که استحقاقش را داشت، مورد حمایت قرار نگرفت».
بیضایی که اکنون در غربت و در روز میلادش رخت از جهان بربسته، در کنار نوابغی، چون اکبر رادی و ناصر تقوایی، ستونهای دگردیسی در نمایش و سینمای ایران را استوار کرد. او در اکثر نظرسنجیهای تخصصی، به عنوان برترین کارگردان تاریخ سینمای ایران شناخته میشود. شاهکارهایی همچون «باشو، غریبه کوچک» (که اغلب به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران صدرنشین است) و «سگکشی» (پرفروشترین اثر سال ۱۳۸۰)، تنها بخشی از کارنامه درخشان اوست. منتقدان، آثار دهه ۵۰ او مانند «غریبه و مه» و «کلاغ» را نمادهای اصیل جریان «موج نو» میدانند. در قلمرو تئاتر نیز، او را بزرگترین نمایشنامهنویس تاریخ ادبیات فارسی میخوانند؛ کسی که با خلق «هشتمین سفر سندباد»، «ندبه»، «مرگ یزدگرد» و «افرا»، در کنار چهرههایی، چون ساعدی و نصیریان، تئاتر ایران را به اوج شکوه دهه ۴۰ رسانید.
او که متولد ۵ دی ۱۳۱۷ بود، شخصیتی چندوجهی داشت؛ از کارگردانی و تدوین و تهیهکنندگی گرفته تا پژوهشهای ژرف تاریخی و استادی دانشگاه. بیضایی اندیشمندی بود که نمایشنامههایش به زبانهای زنده دنیا از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، عربی و ترکی ترجمه و در معتبرترین تماشاخانههای جهان اجرا شده است. کارنامه او شامل ۱۰ فیلم بلند، ۴ فیلم کوتاه و قریب به ۷۰ عنوان کتاب است که از سال ۱۳۴۱ تاکنون، هویت هنری او را شکل دادهاند.
از هنگامِ تشکیلِ کانونِ نویسندگانِ ایران از بنیانگذارانش و، از جمله به همین خاطر، دچارِ بدگمانیِ ساواک بود. او سالِ ۱۳۵۷ از کانون کنارهگرفت. دههٔ ۱۳۵۰ را به استادی در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاهِ تهران و نیز فیلمسازی گذرانید. سالِ ۱۳۵۸، پس از ده سالی که نمایشی اجرا نکرده بود، مرگ یزدگرد را بر صحنه برد؛ که در ۱۳۶۰، سالِ اخراجش این بار از کرسیِ استادیِ دانشگاهِ تهران، فیلم هم شد. پس از نمایشِ مرگ یزدگرد تا هجده سال امکانِ کارِ تئاتری نیافت؛ هرچند − «با تمام فشارها و سختیهائی که دولت برایش ایجاد میکرد» − توانست چند فیلم بسازد
بیضایی در خانودهای اهل فضل در تهران متولد شد. پدرش از شاعران خطه آران بود. او که در نوجوانی شیفته سینما بود، وقت خود را در سینماکلوبها میگذراند و با تاثیرپذیری از «صادق هدایت»، مسیر فکری خود را یافت. هرچند تحصیلات رسمی در دانشکده ادبیات را رها کرد، اما با نگارش کتاب «نمایش در ایران»، یگانه منبع مرجع و حیاتی تاریخ نمایش ایرانی را به رشته تحریر درآورد.
وی در زندگی شخصی، دو بار ازدواج کرد (ابتدا با منیراعظم رامینفر در سال ۴۴ و سپس با مژده شمسایی در سال ۷۱). او با الهام از آیینهای تعزیه که ریشه در پیشینه خانوادگیاش داشت، سبک منحصر به فردی در درامنویسی خلق کرد. آثار اولیه او همچون «پهلوان اکبر میمیرد» با استقبال بینظیری روبهرو شد، گرچه همواره با چالشهایی از سوی منتقدان تندی، چون آلاحمد یا نهادهای امنیتی (ساواک) مواجه بود. بیضایی پس از انقلاب، با وجود اخراج از کرسی استادی دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۰، فیلم «مرگ یزدگرد» را جاودانه کرد. او ۱۸ سال از اجرای تئاتر محروم ماند، اما هرگز از پای ننشست و در دهه ۷۰ با بازگشتی مقتدرانه، شکوه تئاتر را بار دیگر احیا نمود.
پس از سالها استادی در دانشگاه و غیر از دانشگاه و انبوهی پژوهشِ تاریخی منتشرشده و نشده در ایران، بیضایی دوّمین استادِ مدعوِ کرسیِ بیتا دریاباریِ برنامهٔ ایرانشناسیِ دانشگاهِ استنفورد (پس از دیک دیویس) شد؛ و یکساله به آمریکا رفت؛ ولی به خواهشِ عبّاس میلانی، مدیرِ برنامهٔ ایرانشناسیِ استنفورد، همانجا ماند و تدریس و تحقیق و نمایشِ نمایشنامههایش را در سالیانِ بعد پیگرفت؛ و نمایش در ایران، سینما در ایران و هنرِ ایرانی در مهاجرت از درسهایی است که در این دانشگاه داده است. در این مدّت کوششهای دوستداران برای بازگرداندنش به ایران بینتیجه ماند.
علی نصیریان در گفتگویی گفت: «.. بیضایی باید برگردد. چه کار میکند در استنفورد؟..»، اما بسیاری از دوستان و منتقدان سینمایی اذعان داشتند که بیضایی و دوستانش هر چه کوشیدند تا مگر بتوانند فیلمی در ایران بسازند، نشد؛ و او برنگشت. سپیده خسروجاه نمایشنامهنویس، کارگردان سینما و تاتر و بازیگر ایرانی مقیم آمریکا دربارهٔ حضورِ بیضایی در آمریکا گفته بود: «آقای بیضایی به جامعه ایرانی کالیفرنیا عمق فرهنگی بخشید.»
گفت حاضرم دستم بشکنه اما هیچ فعالیتی به ضرر حق تضییع شده مردم ایران نکنم ....