رویداد۲۴-مازیار وکیلی: نوشتن درباره فیلمی که سالها توقیف بوده و با جرح و تعدیل فراوان اکران شده کار سختی است.
هنگام تماشای چنین فیلمی نمیدانی که چقدر از فیلم حذف شده و این حذفیات چقدر به فیلم آسیب زده است. نمیتوانی تشخیص بدهی اشکالات فیلم به خاطر ناتوانی سازندگان آن است یا به خاطر جرح و تعدیلهایی است که در فیلم صورت گرفته است.
در شکل فعلی پریناز به کارگزدانی بهرام بهرامیان فیلمی ابتر است با ایدههای پراکنده و متعدد که ربط معنایی خاصی با هم پیدا نمیکنند. با اینکه خط داستانی فیلم مشخص است و ظاهراً با قصه سرراستی روبهرو هستیم که نویسنده بنا دارد بدون هیچ اعوجاج و بازی فرمی خاصی آن را برای بیننده تعریف کند اما انقدر مضامین و ایدههای متعددی در فیلم مطرح میشود که بیننده را گیج و سردرگم میکند.
قصه درباره دختربچه کوچکی بنام پریناز است که با مردن مادرش او را نزد خاله خشکمقدس و وسواسیاش میآورند تا از او پرستاری کند. خالهای که اعتقاد دارد این کودک مشروع نیست. برای همین مدام با او سر ناسازگاری میگذارد و آزارش میدهد.
اما این بچه باعث میشود پسر لال همسایه زبان باز کند و آرزوی بچهها برای داشتن یک تاب برآورده شود. به همین خاطر همسایههای فرخنده(خاله پریناز) خیال میکنند پریناز نظرکرده است و از فرخنده میخواهند او را نزد آنها بیاورد تا مشکلاتشان را رفع کند. از طرف دیگر مرد دوچرخهسازی را داریم بنام زکریا که مدام پشت سرش حرف میزنند و کسی نمیگذارد بچهاش به او نزدیک شود چون اعتقاد دارند زکریا برای بچهها خطرناک است.
دوست خورشید (مادر پریناز) هم هست که میخواهد به فرخنده ثابت کند خورشید پاک بوده و اتهاماتی که فرخنده به او میزند نارواست. نویسنده پریناز سرگردان میان مضامین متعددی که هنگام نگارش در سرش بوده هربار ناخُنکی به یکی از این مضمونها میزند تا داستانش را پیش ببرد، بعد که داستان کمی پیش رفت سراغ مضمون دیگری میرود و همین روش را تا پایان فیلم ادامه میدهد.
همین استراتژی غلط باعث شده فیلم آشفته شود. آیا فیلم درباره فرخنده است؟ درباره وسواس و عقاید خرافی او که منجر به نابودی پریناز میشود؟ اگر چنین است پس چرا فیلم مدام بر روی پریناز به عنوان شخصیت اصلی تاکید میکند؟ اگر فیلم درباره پریناز است چرا نویسنده و کارگردان تلاش نکردند زمینهچینی مناسبی برای قدرت او در شفابخشی دیگران انجام دهند؟ چرا پریناز در طول فیلم یک کلمه هم حرف نمیزند تا کمی با خصوصیت رفتاری این بچه آشنا شویم؟ چرا کارگردان از گذشته او(منهای شایعه نامشروع بودنش) چیزی به ما نشان نمیدهد تا بدانیم قدرتش را از کجا آورده؟ زکریا از کجا فهمیده آرزوی بچههای محل تاب و چرخ و فلک است که برای برآورده شدن آرزوهایشان تلاش میکند؟ اصلاً چرا باید زکریا جانش را فدا کند تا بچههای محل به آرزوهایشان برسند؟ پریناز پر است از این نقاط مبهم و حل نشده. نقاط مبهمی که یکتنه بنیانهای فیلم را ویران کردهاند.
در نسخه فعلی نه ماهیت شخصیت پریناز مشخص است نه انگیزه زکریا برای برآورده کردن آرزوی بچهها و نه احساس دوگانه فرخنده نسبت به پریناز. وقتی یک فیلم انقدر خانه خالی حل نشده دارد چطور میشود دربارهاش حرف زد.
از همه بدتر اینکه مشخص نیست این ابهامهای ویرانگر چقدرش مربوط به سانسور است و چقدرش به ضعف نویسنده و کارگردان بر میگردد.نویسنده و کارگردان نشانههای ناقصی در فیلم میگذارند که شاید تماشاگر از خلال آن نشانهها پی به ماهیت شخصیتهای فیلم ببرد، اما این نشانهها انقدر اندک و مبهم است که بیننده را بیشتر گیج میکند. در طول فیلم مدام باران میبارد.
از لحظهای که سر و کله پریناز نزدیک خانه فرخنده پیدا میشود، باران شروع به باریدن میکند. باران نماد برکت است و این بارش مدام نشانه این است که این بچه نه تنها نامشروع نیست بلکه فرشته کوچک و معصومی است که با حضورش در آن محله با خودش برکت به ارمغان میآورد. فیلم پر است از این نشانهها؛ نشانههایی مثل دوچرخهای که از سقف خانه زکریا آویزان است. یا پرندههای آن دکهدار یک دست. هر کدام از این نمادها معنایی دارند. اما کار بیننده این نیست که نمادهای یک فیلم را معنا کند.
پریناز برای روایت داستانش احتیاج داشت شفافتر عمل کند. لازم بود داستان دقیقتر مسائل را بیان میکرد. شفافتر به گذشته پریناز و فرخنده نگاه میکرد و ماهیت شخصیتهای فرعی را برای بیننده معلوم میکرد. اما نباید بیانصافی کرد و همه تقصیرها را گردن نویسنده و کارگردان پریناز انداخت.
مشخص است که فیلم دچار جرح و تعدیل بسیار شده و این جرح و تعدیلها اثرش را روی داستان و منطق روایی آن گذاشته است. چون بعید است نویسندهای (هر چقدر هم که آماتور باشد)شخصیتی با اهمیت زکریا خلق کند و برایش پیشینه و انگیزه نسازد. یا حواسش نباشد که باید برای نمادهایی که در داستان استفاده کرده فکری بکند.
اما با همه ضربات هولناکی که سانسور به پیکره فیلم وارد آورده بخشی از ضعفهای فیلم مستقیماً متوجه نویسنده و کارگردان فیلم است. تلاش بیمنطق نویسنده برای تطهیر خورشید منجر به گرهگشایی ابلهانه انتهای فیلم شده است.
بدون مقدمه شوهری برای خورشید پیدا میشود تا خورشید از تمامی اتهامات مبرا شود. از طرف دیگر نویسنده لحظهای به فرخنده نزدیک نمیشود و انگیزههای او را بررسی نمیکند تا ریشه رفتارهای او مشخص شود.
پیشفرض نویسنده پریناز این بوده که فرخنده شخصیت منفی فیلم است و این پیشفرض به نویسنده این اجازه را داده که فرخنده را بدون هیچ دلیل و منطق خاصی بد نشان دهد.
فرخنده هیولای ترسناک و بیرحمی است که بدون ذرهای شفقت هر بلایی را که لازم میداند سر پریناز معصوم فیلم میآورد و آخرسر هم او را بیپناه در گوشهای از شهر رها میکند. نویسنده مدام در نریشنهایی که برای فرخنده نوشته مدعی میشود فرخنده پریناز را دوست دارد.
اما در عمل ما ذرهای عطوفت در رفتار فرخنده نسبت به پریناز نمیبینیم. پریناز فیلم ابتری است که به دلایل متنی(ضعف نویسنده) و فرامتنی(سانسور) بسیار آشفته از کاردرآمده.مثل جدول کلمات متقاطع رمزداری است که اکثر خانههایش خالی است و ما باید با وجود این همه خانه خالی در جدول رمز آن را حدس بزنیم که قاعدتاً نمیتوانیم.
پریناز قصه فرشته کوچکی است که به خاطر سوءتفاهم و رفتار غلط مردم با او قربانی میشود. اما ما به خاطر پرداخت آشفته فیلم ما به عنوان تماشاگر هیچوقت متوجه این مسئله نمیشویم.حالا این به خاطر ضعف نویسنده و کارگردان است یا چیز دیگر(جرح و تعدیل فیلم) معلوم نیست.
همه چیز مبهم است و نتیجه قطعی در کار نیست. سخت است بدون داشتن اطلاعات کافی حدس بزنیم فیلم چرا و چگونه به این سرنوشت دچار شده است. حتی مسائل بیرونی فیلم هم مبهم است.
میماند یک سوال چرا مسئولان سینمایی به فیلمی مجوز ساخت میدهند تا ساخته شود ولی بعداً اجازه نمیدهند اکران شود؟ حتی جواب این سوال هم مشخص نیست و ما مجبوریم به این ابهامهای گیجکننده تن بدهیم که شاید روزی روزگاری حقیقت مشخص شود تا ما هم به عنوان مخاطب سینما از این گیج و سردرگمی بیرون بیاییم.