صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

سه‌شنبه ۲۷ تير ۱۴۰۲ - 2023 July 18
کد خبر: ۱۵۳۲۸۱
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۰ - ۱۲ آبان ۱۳۹۷

نقدی بر نماش "تنها چیز قطعی"

من یک تماشاگر حرفه‌یی تئاتر نیستم. این را باید در همین ابتدا می‌گفتم؛ زیرا اگر در نقش یک تماشاگر حرفه‌یی فرو بروم، احتمالا خیلی گنده‌تر از دهانم حرف بزنم. بغل‌دستی‌یم هم یکی از بدهای تئاتربین بود. وسط اجرا حرف زد، خندید. آخرش هم از او تشکر شد‌!

رویداد۲۴ من یک تماشاگر حرفه‌یی تئاتر نیستم. این را باید در همین ابتدا می‌گفتم؛ زیرا اگر در نقش یک تماشاگر حرفه‌یی فرو بروم، احتمالا خیلی گنده‌تر از دهانم حرف بزنم. بغل‌دستی‌یم هم یکی از بدهای تئاتربین بود. وسط اجرا حرف زد، خندید. آخرش هم از او تشکر شد‌!
نکته‌ی بعدی این است که چشمم برای عینکم ضعیف شده و ممکن است خیلی از جزئیات را ندیده باشم. هرچند در ردیف دوم نشسته بودم و این کمی کار را راحت کرده بود.
مسئله‌ی بعدی این است که من این اجرا را مهمان دستیار کارگردان بودم. این که بابت تماشای آن پولی نداده‌ام، ممکن است باعث شود نظراتم کمی مهربان‌تر باشد.

«تنها چیز قطعی» شروع خوبی برای آشتی من با تئاتر بود. به عنوان یک مخاطب موسیقی‌محور، باید به انتخاب موسیقی این کار تبریک گفت. قطعه‌ی Eternity از گروه پرحاشیه‌ی The Tiger lilies اولین موسیقی‌یی بود که از بلندگوهای سالن پخش شد. در ادامه هم قطعه‌یی از Damian Rice پخش شد که می‌توانست کات بهتری داشته باشد. محتوای ترانه با کار همخوانی نداشت و همان بِه که به پخش بخش بی‌کلام آن اکتفا می‌شد. جای یکی دو قطعه هم خالی بود. یعنی اگر من قرار بود موسیقی‌های این اجرا را انتخاب کنم، آن‌ها را هم جا می‌دادم.
جدا از موسیقی، باید به اجرای رقص‌محور کار هم اشاره کرد. ایران، برهوت سینمای موزیکال است؛ اما در تئاتر، اوضاع کمی بهتر است. این تراژدی پر از رقص است. انتخاب رقص‌ها به مجموع کار، باری رومنتیک هم داده بود؛ هرچند در محتوای کار، هیچ عشقی جریان ندارد. یک مونولوگ نیهیلیستی که بر محور مرگ می‌چرخد، دلیلی نداشت بار رومنتیک داشته باشد؛ اما ترجیح کارگردان این بوده‌ست که در فضای سیاه سالن، سرخی بوسه‌های تک‌نفره را هم بگنجاند. نتیجه بد نبود. این رمنتیسیزم به سانتیمانتالیزم ختم نشد.
و اما اجرا:
اجرای مهرشاد قابل ستایش بود. این‌جا باید کمی به حواشی کار اشاره کنیم. پایه‌ی این نمایش دو بازیگر بود؛ یک زن و یک مرد. به دلایلی خنده‌دار و در عین حال، گریه‌دار، بازیگر زن اثر، پس از چند ماه تمرین، از اجرا به اجبار کنار گذاشته می‌شود. تلاش عوامل برای جایگزین کردن یک بازیگر دیگر به جایی نمی‌رسد و با ابتکاری پر از ریسک، مهرشاد به تنهایی به جای چهار کرکتر کار بازی می‌کند. جذاب بود. این فشار و محدودیت، نتیجه‌ی بهتری را رقم زد و کار را جذاب‌تر کرد.
صدای رسا، بدن ورزیده، موهای کلافه و چشم‌های سرخ مهرشاد، یک هارمونی کامل را رقم زده بود و به خوبی پلی برای انتقال مشخصات یک مرد معمولی، ترسیده، خسته و شیزوفرنیک را مهیا کرده بود؛ مردی که از ترس مرگ، نمردن پس از مرگ و تجربه‌ی دردی فراتر از درد زندگان، در خواب و بیداری کابوس می‌‌بیند.
بازی مهرشاد تاثیرگذار بود. تعاملش با مخاطب قابل قبول بود. تنها نکته‌یی که یک لحظه آزارم داد، این بود که در اوایل اجرا، یک بار جلوی خروج تف از دهانش را گرفت. شاید به نظر شما مسئله‌یی عادی باشد؛ اما به عقیده‌ی من، سیلی محکمی‌ست توی گوش مخاطب:
هی! ببین! من دارم بازی می‌کنم!
شروع کار با ابتکار جذابی همراه بود: مردی روی تختی که بر زمین عمود شده بود. باید ضربه می‌زد. اما به دلایلی، گویا من هنوز آماده‌ی پذیرش آن ضربه نبودم. میخکوب نشدم.
اجرای هنروران هم در انتهای نمایش خوب بود؛ غیر از یکی. در پایان کار، چهار هنرور قطعاتی از اجرای مهرشاد را بازبازی می‌کردند (بازبازی؛ چه واژه‌ی جالبی!) و یکی از بازبازی‌کنندگان (بازبازی‌کننده؛ چه واژه‌ی جالب‌تری!) نتوانست همان اثر اجرای مهرشاد را به مخاطب القا کند. می‌ترسید مشتش را بکوبد توی سرش. وحشت صورتش کم بود.

گم‌شده در ترجمه
در این کار، دو پرسونای کودک هم وجود دارد؛ فرزندان مرد که دو پسر چهار و هشت ساله‌اند‌. چیزی که شاید کمی توی ذوق بزند، ‌سوالی‌ست که مرد از آن‌ها می‌پرسد:
تنها چیز قطعی چیه پسرای من؟
قطعی.
یک کودک چهار ساله، از کجا باید معنای «قطعی» را بداند؟!
راهکاری به ذهنم نمی‌رسد. من هم اگر جای مترجم بودم، ایده‌یی نداشتم؛ اما می‌دانستم یک جای کارم لنگیده‌ست.

مجموعن باید به عوامل این کار و کارگردانش آفرین گفت. به نظر من، محدودیت اعمال‌شده به نوعی به نفع آن‌ها تمام شد؛ اما به هر روی، شجاعت کارگردان ستودنی بود‌.

نگارنده: مصطفا پورمحمدی

نظرات شما