رویداد۲۴ ایران در حال حاضر، یکی از سختترین دورههای سیاسی و اقتصادی خود در تاریخ را تجربه میکند. از طرفی فشار تحریمهای اقتصادی روز به روز تشدید شده و از سوی دیگر شیوع ویروس کرونا، نظام جمهوری اسلامی را دچار چالشهای جدی کرده است. همچنین تورم افسارگسیخته و رشد سرسامآور قیمتها سبب شده نگرانیها از میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ افزایش یاید. رد صلاحیتهای گسترده کاندیداهای حضور در مجلس یازدهم بهویژه از میان طیف اصلاحطلبان از سوی شورای نگهبان نیز یکی دیگر از دغدغههایی است که باعث شده از هماکنون شایعات فراوانی پیرامون خروج قطعی نام رئیس جمهوری اصولگرا از صندوقهای رأی شکل بگیرد.
محمدصادق جوادی حصار، تحلیلگر سیاسی، ماه گذشته در گفتوگویی، چالشهای پیش روی ایران در قرن جدید را بررسی و بر لزوم احیای پیوند میان حاکمیت و مردم تأکید کرد. این گفتگو به دلیل برخی مشکلات ناشی از کرونا در محیط کار، با تأخیر منتشر میشود.
عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی، انتخابات ۱۴۰۰ را پیچی تاریخی و نقطه عطفی در مناسبات ملی ایران دانست و فردی را شایسته ریاست جمهوری توصیف کرد که ظرفیت تجمیع پتانسیلهای ملی را داشته باشد. ماحصل این گفتگو را در ادامه میخوانید:
در آستانه ورود به قرن جدید قرار داریم. به نظر شما در قرن آینده با چه چالشهایی به لحاظ حکمرانی روبرو خواهیم بود؟
اگر از منظر ملی به چالشهای پیش رو در آستانه قرن جدید نگاه کنیم، افقی برابر چشمان ما باز خواهد شد و اگر از نظر حاکمیتی و سیستمی و نظامات درونی به موضوع نگاه کنیم، افق دیگری مقابل دیدگانمان گشوده میشود. به نظر من از نگاه حاکمان دیندار یا از منظر ایدئولوژی حاکمیتی، قرن جدید برای دغدغهمندان حوزه دیانت و دینورزی، یکی از پُرچالشترین روزگاران قابل تصور خواهد بود، به دلیل اینکه شیوههای متعددی از زمامداری معطوف به دین را در تاریخ تجربه کردهایم، اما شیوه زمامداری معطوف به دین از منظر شیعی در این روزگاران، آن هم با نظامات نوین جهانی و بینالمللی، تقریباً بینظیر است.
البته عهد صفویه را در تاریخ داشتهایم که مردم، حکومت شیعی را تجربه کردهاند، اما آن سلطنت شیعی بوده است. به نظر من رفتار دینورزانه حاکمیتی مبتنی بر شاخصهای نوین جهانی و بینالمللی و معطوف به مناسبات نوینی مثل حقوق بشر در قالب جمهوری اسلامی، برای حاکمیتها و اضلاع حاکمیتی، یکی از پُرچالشترینها خواهد بود.
از طرف دیگر دغدغه اصالت دین، حضور معنوی دین و اینکه مردم به خاطر گرایشهای سیاسی و کاستیهای برخاسته از این حوزه، به اصل دیانت و دینورزی بیباور نشوند، یکی از دغدغههای اصلی دینورزان بیرون از حاکمیتها خواهد بود. در حال حاضر شرایطی به وجود آمده که اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، بخشهایی از مردم تصور میکنند دین، همانی است که از طرف متولیان امور دینی تبلیغ میشود و، چون این جماعت نمیتوانند به وعدههای داده شده عمل کنند، حاجات جماعت دینباور را برآورده سازند و کارکرد مناسبی برای رفتارهای دینی در حوزه ملی و جهانی تعریف کنند، به ناکارآمدی دین و تفکیک دین از حوزههای مختلف بشری مثل زندگی اجتماعی و زندگی سیاسی میرسند. آنها به چیزی برمیگردند که در جهان غرب به آن رسیده بودند، یعنی تفکیک دین از سیاست و امور اجتماعی. این موضوع، دغدغه دینورزانی است که فارغ از دغدغههای حکومتی و سیاسی، میخواهند همچنان به اصالت دین و باورهای دینی معتقد بمانند. این چالشها از منظر دینورزی وجود دارد.
اگر از منظر ملی نگاه کنیم، باز هم در سال ۱۴۰۰، یکی از دغدغههای اصلی را میبینیم. از منظر ملی دو، سه فاکتور داشتهایم که طی قرون متمادی مایه پیوند اجزای کشورمان بوده است. یکی از ابزارها و موضوعات پیونددهنده ملی در ایران، دین بوده که مردم را به همدیگر پیوند میداده است. گرایشهای دینی مایه پیوند ایرانیان با یکدیگر بوده است.
یکی دیگر از این ابزارهای پیونددهنده، گرایشهای میهنی بوده است؛ آب و خاک و سرزمین که ایرانیان را به یکدیگر پیوند داده است. این تجربه ۴۰ ساله به ما میگوید که اگر همچنان بخواهیم با تکیه بر باورهای دینی خودمان، مطمئن از پیوندهای ملی باشیم، باید خیلی خوشبینانه به موضوع نگاه کرده باشیم. نمیشود با اطمینان به این موضوع نگاه کرد، چون عدهای میگویند اگر قرار است با این گرایش دینی که شما میگویید با یکدیگر همبند و پیوسته باشیم، ما تمایل زیادی به این پیوستگی نداریم، بنابراین باید آلترناتیوهای مستحکمتری را به میدان بیاوریم، ضمن اینکه باید این پیوند را بازتولید کنیم، نه اینکه طردش کنیم. این پیوند بارها کارآمدی خود را نشان داده و حالا به دلیل بدفهمیها، کجخلقیها و سوءتفاهمها دچار سستیها و فتوراتی گشته و با چالشهایی روبرو شده است.
چالشهای درونی را بر آینده ایران مؤثرتر میدانید یا معتقدید چالشهای بیرونی، اثرگذارتر هستند؟
تصور میکنم چالشهای درون مجموعهای جدیتر هستند. البته یکسری چالشهای بینالمللی و منطقهای نیز داریم. در قرن آینده خواهی نخواهی، ایران یکی از تأثیرگذارترین کشورهای منطقه در حوزه ژئوپلیتیک خواهد بود. ایران به عنوان کشور قدرتمند سیاسی، نظامی و تأثیرگذار، حداقل در مناسبات منطقهای (اگر نگوییم بینالمللی) به طور جدی با چالش روبرو است؛ چالشی که باید با پیرامون خود به موازنه برسد تا همه چیز بالانس شود و در این بالانس پیرامونی، نوسانات به قدری شدید نباشد که کسی احساس کند از کشتی امنیت به داخل اقیانوس متلاطم خطر پرتاب میشود. باید به موازنه برسند، چون نقش ایران در ایجاد این موازنه بسیار بالاست. تمام فشارها، هجمهها و سختگیریها بر ایران به خاطر کاستن از حجم این تأثیر است، یعنی تمام تحلیلگران بینالمللی میدانند که اگر ایران با همین سبک و سیاق پیش برود، در ۱۰، ۲۰ سال آینده، حفرههایی را از نظر امنیتی در منطقه ایجاد خواهد کرد که پُر کردن آن حفرهها برایشان هزینه زیادی خواهد داشت، بنابراین سعی میکنند از شتابگیری این حرکت جلوگیری کنند. به نظر من یکی از چالشیترین دورانهای ما، ربع قرن آینده خواهد بود که ایران به قدرتی قابل اعتنا و غیر قابل خدشه در مناسبات سیاسی منطقهای تبدیل خواهد شد، یا اگر بتوانند، ایران را تکه تکه میکنند.
فکر میکنم این حجم از ایجاد خوف، وحشت و ناامنی از ایران در ذهن و ضمیر پیرامونیان ما به این دلیل است که اگر دستشان رسید به زخمی کردن اکتفا نکنند، چون به مثله کردن میاندیشند. آنها به این موضوع فکر میکنند که ایران را به قدری ناتوان کنند تا هیچوقت از این سرزمین، صدای نوینی برای نظم بینالمللی و حداقل منطقهای برنخیزد. تصور میکنم یکی از پُرچالشترین زمانهای پیش رو نه تنها برای جمهوری اسلامی، بلکه برای ایران، ۲۵ سال آینده است.
ایران چگونه میتواند به تقابل با چالشهای بیرونی برخیزد و در عین حال فشارهای درونی را نیز کاهش دهد؟
برخی تصور میکنند اگر جمهوری اسلامی نباشد و حکومت بعدی در ایران تشکیل شود، خوف و خطرها در ایران از بین خواهد رفت. ایران در منظومه جهانی به بلوغ نسبتاً کاملی رسیده و فصل آن است که پیوندهای جدیدی را انتخاب کند. ایران اصلاً نمیتواند مثل نوجوانی تازه به دوران رسیده فکر کند. ایران به بلوغی رسیده که با هر مجموعهای وارد تعامل و تبادل اطلاعات و نظر و مناسبات اقتصادی شود، از منظر بالغی دانا و آگاه به حقوق خود برخورد میکند و میفهمد چقدر قدرت دارد.
تصور نکنید اگر در فردای احتمالی، جمهوری اسلامی وجود نداشته باشد و حکومت دیگری بیاید، ما هیچ قدرتی نداریم. اتفاقاً حکومت جدید میگوید: «ما کشور خیلی قدرتمندی هستیم و قبلیها عرضه نداشتند از این قدرت استفاده کنند». کسی نمیتواند روی این بلوغ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، خط بکشد. ایران به مرحلهای از دانایی، توانایی و دانش روز رسیده که در بسیاری از حوزهها احساس استغنا میکند.
ما هستیم و نیازی به دیگران نداریم؛ این نگاه برخاسته از بینش ملی است، نه بینش حاکمیتی. بینش ملی است که باعث میشود یک کشور بتواند تداوم رفتاری داشته باشد. وقتی کشوری ۴۰ سال در برابر خواستهای مقاومت میکند، همهاش حاکمیتی و محصول تعاملات دولتی و نظام مستقر نیست، بلکه بخش گستردهای از آن مبتنی بر تمایلات متن جامعه است. متن جامعه میخواهد این اتفاق بیفتد و میخواهد سربلند و عزتمند باشد، حتی اعتراضاتی که صورت میگیرد به این دلیل نیست که مردم بگویند: «چرا ما در چنین شرایطی هستیم»، بلکه میگویند: «چرا ما عزتمند نیستیم؟ چرا شما نمیتوانید از تواناییهای کشور برای عزتمند کردن ما استفاده کنید؟ چرا تلاش نمیکنید ما به جایگاهی دست یابیم که باید باشیم».
در حال حاضر مهمترین چالش پیش روی کشور را کدام مسئله میدانید؟
من از هر دو منظر به موضوع نگاه میکنم. اینکه سرنوشت ما در چالشهای پیش رو چه خواهد بود، یکی از جدیترین بحثهای ماست، اما چالش جدی دیگری نیز وجود دارد و آن چالش مردم و حاکمیت است. حاکمیت باید خود را با مطالبات و مناسبات متن جامعه تطبیق دهد، در غیر اینصورت محکوم به شکست است. اصلاً تردید نکنید. این سخن پیغمبر (ص) است: «الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم» (زمامداری با کفر پایدار میماند، اما با ظلم پایدار نمیماند). شما نمیتوانید حتی سخن حق خود را ظالمانه تحمیل کنید.
ما باید به سمتی برویم که چالش میان دستگاههای حاکمیتی و متن جامعه را از بین ببریم. باید به بالانس برسیم. اگر ایران میخواهد در منطقه به بالانس برسد، ابتدا باید در درون خود به بالانس برسد. این توانایی درونی باید بتواند با بدنه کشور، ارتباط وثیق و محکمی برقرار کند تا هر دو طرف، سود و زیان را برای هم بدانند، یعنی مردم احساس کنند سودشان، سود حاکمیت بوده و حاکمیت نیز احساس کند سودش، سود مردم است. اگر این تعامل به صورت قدرتمندی برقرار شود، در ادامه میتوانیم توازن منطقهای ایجاد کنیم، دولت باید خود را فرزند ملت بداند و به اعتبار پدرش در بازار بینالمللی حرف بزند. اگر پدر بگوید: «من این پسر را عاق کرده و رها کردهام»، دولتهای دیگر تره نیز برای او خرد نمیکنند. بارها عرض کردهام بزرگترین سرمایه هر دولتی، پشتوانه مردمی است، بنابراین تنها سرمایهای که نظام جمهوری اسلامی میتواند روی آن حساب کند، همین مردم هستند. چالش اصلی حکومت جمهوری اسلامی این است که این سرمایه را از دست ندهد.
بیشتر بخوانید: نامزدهای حزبیِ انتخابات ۱۴۰۰، محکوم به شکست میشوند؟
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، حضور مردم پای صندوقهای رأی را چگونه ارزیابی میکنید؟ اگر شورای نگهبان بخواهد سختگیریهای مشابه انتخابات مجلس یازدهم را اعمال کند، ممکن است باز هم شاهد مشارکت حداقلی مردم باشیم؟
با تمام احترامی که برای شورای نگهبان قائل هستم، فکر میکنم بسیاری از مواقع، دوستی شورای نگهبان مانند دوستی خاله خرسه است! یعنی میگویند: «ما از بس شما را دوست داریم، سنگی روی سرتان رها میکنیم و نابودتان میکنیم تا مگس روی صورتتان ننشیند!» از خوف اینکه مبادا خطایی صورت بگیرد، دارند اعتماد مردم نسبت به نظام و حاکمیت را سلب میکنند. اینکه شما فکر کنید میتوانید به عنوان قیم و بهجای مردم، خوب و بد را تشخیص دهید، دغدغه خودتان است، اما دغدغه مردم نیست. مردم حاضر نیستند بگویند: «آنچه از فاهمه آقای جنتی بیرون میآید، در هاضمه ملت ایران نیز قابل هضم است»، چون واقعاً اینطور نیست.
یکی از مهمترین کارهایی که در حوزه وظایف رهبری است، اصلاح امور است و شفاف میگویم به گمان من، یکی از مهمترین اصلاحاتی که باید در امور جاری کشور به دست رهبری اتفاق بیفتد، اصلاح شورای نگهبان است؛ جوانگرایی کارآمد و بهروز، مبتنی بر دغدغههای عصر حاضر. آقای جنتی و ذهنیتهای امثال او، قدرت انطباق با شرایط کنونی را ندارند. نه اینکه سوءنیت داشته باشند، بلکه اصلاً قدرت انطباق ندارند. آقای جنتی نمیتواند تمایلات جوان امروزی را هضم کند. هاضمه او ناتوانتر از آن است که بفهمد جوان از اسلام و حکومت چه میخواهد، از مشارکت چه طلب میکند و از نماینده چه تصویری دارد.