صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۲ - 2023 December 24
کد خبر: ۳۵۷۳۷۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۳ - ۰۳ دی ۱۴۰۲

زندگینامه رودکی پدر شعر فارسی

شعر با ما و ما با شعر عجینیم و با هم سرشته شدیم گویی بدون شعر زبان فارسی هم حرفی برای گفتن ندارد و شاید تمامی این‌ها را مدیون رودکی باشیم.

رویداد۲۴ نازنین فرزان‌جو: اگر ایرانی و البته فارسی‌زبان باشید نام رودکی را حتما شنیده‌اید. استاد شاعران و پدر شعر پارسی نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی.

ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودَکی، نخستین شاعر مشهور پارسی‌سرای ایرانی در دوره‌ی سامانی و در سده‌ی چهارم هجری قمری و استاد شاعران این سده در ایران است.

رودکی زاده‌ی ۴ دی ۲۳۷ در روستایی به‌نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیه‌ی رودک در نزدیکی نَخشَب و سمرقند است. موضوع جالب‌تر در مورد رودکی این است که برخی او را نابینای مادرزاد گفته‌اند اما محمود بن عمر نجاتی نویسنده کتاب بساتین‌الفضلاء چنین می‌گوید: «رودکی در پایان عمر کور شده‌است.»

بدیع الزمان فروزانفر با مقایسه بین رودکی و بشار بن برد، شاعر نابینای شعوبی و عربی‌گوی می‌گوید اشعار ذکر شده از او هیچ تضادی با نابینا بودنش ندارد. اگرچه سعید نفیسی با صراحت نابینا بودن رودکی را رد می‌کند.

اما چرا رودکی را پدر شعر فارسی می‌دانند؟

رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند به این دلیل که تا پیش از او کسی دیوان شعر نداشته است ضمن این‌که به باور ریچارد نلسون فرای شرق‌شناس و ایران‌شناس برجسته آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد رودکی در در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته است و افسوس و هزاران افسوس که از تمام آثار رودکی که گفته می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده تنها ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی مانده است. تعداد ابیات باقی‌مانده از رودکی را ۱۰۴۷ بیت گزارش می‌کنند.

ویژگی اشعار رودکی

رودکی انسان بسیار ویژه و جالبی بوده است چنان‌که در اشعار او با باور به ناپایداری و بی‌وفایی دنیا اندیشه‌ی غنیمت‌شمردن فرصت، شادی و شادنوشی روبه‌رو هستیم مسائلی که تا همین امروز هم بحث در مورد آن‌ها فراوان است و چنان به روز است که آدمی را شگفت‌زده می‌کند.

سبک غالب روزگار رودکی در شعر سبک خراسانی بوده است و ویژگی این سبک در شعر رودکی نمود کامل و جامعی دارد و به همین دلیل می‌توان او را نماینده‌ی تام و تمام این سبک از شعر فارسی دانست.

اگرچه سروده‌های وی در دایره‌ی ادبیات غنایی و گاه تعلیمی جای می‌گیرد، اما اندکی تأمل در شعر او نشان می‌دهد که وی از داستان‌ها و موضوعات حماسی، به خوبی آگاهی داشته و با استادی و مهارت تمام توانسته این مسئله را در شعر خود بازتاب دهد. جدا از این، شعر رودکی نشان‌دهنده‌ی فضا و حال و هوای حماسی است که بر جامعه‌ی آن روزگار سایه افکنده بود. رودکی اغلب در توصیفات غنایی از عنصر حماسه بهره برده و بدین وسیله به شعر خود صلابت و فخامت ویژه‌ای بخشیده‌است.

به گزارش رویداد۲۴ ازسوی دیگر صورخیال در اشعار رودکی بسیار به چشم می‌خورد. رودکی چنان از تشبیه و استعاره در آثارش استفاده می‌کند که گاه انسان را شگفت‌زده می‌کند.

تصاویری که رودکی در اشعارش به کار برده، بر عکس شعرای دیگر سبک خراسانی، متحرک و جاندار است. در میان تصویر‌های گوناگون، تشبیه مهم‌ترین آرایه در شعر‌های رودکی به‌شمار می‌آید. با بررسی‌هایی که از سرودهایش به عمل آمده، بیش‌تر تشبیهات او از نوع حسی به حسی و عقلی به حسی‌اند.

دستی در موسیقی

براساس آگاهی‌های به دست آمده رودکی چنگ می‌نواخته و دستی در این ساز داشته است. می‌گویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازه‌ای بوده‌است که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد.

این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی آمده‌ است بر این قرار است که امیرنصر سامانی (یا امیری دیگر) از بخارا به هرات می‌رود و دلبستهٔ هوای هرات می‌شود. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت چهار سال او و ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دل‌تنگِ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می‌دهند. رودکی نیز می‌دانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف‌تر باشد. از این رو قصید‌های می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند؛ و امیر چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد؛ و نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ دنبال او می‌بردند؛ و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان می‌گیرد که البته نمی‌توان این داستان را جز کمی خیال‌پردازی چیز دیگری دانست.

به هرروی آن قصیده این است:

بــویِ جــویِ مــولـیــــان آیـد هـــمی
یــــادِ یـــــارِ مــــهـربـــان آیـــد هـــمـی
ریــــــگِ آمــــوی و درشــــتــــی راهِ او
زیـــــرِ پـــــایَـــم پــرنــیـان آیــد هـمـی
آبِ جیحون از نشاطِ رویِ دوست
خِـــنــگِ مـــا را تـا مـیـان آیـد هـمی‌

ای بـــخـــارا، شــاد بـاش و دیـر زی
مــیـر زی تـو شـــادمـان آیــد هـمی
مـــیـر مـــاه اسـت و بـخـارا آسـمـان
مـــاهْ ســوی آســـمـان آیـــد هـــمـی
مـــیـر ســرو است و بـخارا بوستان
ســـروْ ســوی بـوسـتـان آیــد هـمـی

جالب این‌که رودکی برای سروده‌های آهنگین خود یک راوی داشته که نامش به احتمال زیاد مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش می‌خوانده است. خود رودکی در شعر خود از او به نام مج یاد می‌کند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام او را ماج ثبت کرده است.

آثار رودکی

یکی از پرکارترین شاعران شعر پارسی پدر آن یعنی رودکیست که شوربختانه چیز زیادی از میلیون‌‎ها بیت شعرش به دست ما نرسیده است. در زیر به آثار او اشاره می‌کنیم.

کلیله و دمنه

از مشهورترین و مهم‌ترین اثر رودکی می‌توان کلیله و دمنه منظوم را نام برد و همان‌گونه‌که اشاره کردیم جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از دیگر اشعارش جز اندکی باقی نمانده است. کلیله و دمنه در اصل کتابی است هندی که در دوره‌ی ساسانیان به دستور بزرگمهر و به بدست برزویه به پارسی میانه ترجمه شد؛ و داستانی است رازآلود از زبان حیوانات.


بیشتر بخوانید:  قابوسنامه اثر کیست؟


سندبادنامه

از دیگر آثار رودکی می‌توان به سندبادنامه اشاره کرد. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته است.

اشعار غنایی

بیش‌تر اشعار غنایی رودکی را غزل‌ها و رباعی‌های وی تشکیل می‌دهند. این اشعار که برپایه‌ی دم‌غنیمت‌شمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه استوار است شباهت زیادی با اشعار هوراس و آناکرئون و ابونواس دارد و در حقیقت تجدیدگر راهی‌ست که از اپیکور آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده شده است.

مدایح

رودکی هم درست مانند دیگر شعرا شاعری درباری بود بنابراین درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت می‌سرود. مدایح او غالباً به صورت قصیده‌اند.
گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه می‌شود و گاهی نیز قصاید بلندبالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده می‌شود. مهم‌ترین و مشهورترین مدیحه‌ی او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است.

مرگ

می‌دانیم که رودکی شاعر دربار بود، اما پس از برکنار شدن امیر نصر ابن احمد بن اسماعیل، رودکی نیز تمایلی به ماندن در کاخ و هم‌چنثین شهر بخارا نداشت.

از این رو تصمیم گرفت که به زادگاه خود یعنی رودک بازگردد.

اگر نابینابودن یا شدنش درست بوده باشد به احتمال زیاد در این دوران رنج بیش‌تری را متحمل شده است، اما به‌هرروی به زادگاهش رودک بازمی‌گردد و همان‌جا هم با زندگی و در سال‌های ۳۲۰ تا ۳۲۹ هجری قمری بدرود می‌گوید.

نبش قبر

ماجرای نبش گور رودکی هم جالب و شگفت‌انگیز است؛ هزار سال پس از مرگ رودکی در سال ۱۹۴۰ صدرالدین عینی، بنیان‌گذار ادبیات فارسی تاجیکی برآن شد که از شواهد موجود در «تاریخ سمرقند» گور وی را پیدا کند.

به گزارش رویداد۲۴ سرانجام پس از تلاش‌های بسیار وی توانست گور رودکی را چنان‌که در تمامی تذکره‌ها آمده در یک گورستان قدیمی در بنجرود شناسایی کند. در سال ۱۹۶۵ گروهی باستان‌شناس روسی به رهبری گراسیموف- پیکرتراش نامی روس- گور وی را شکافتند.

روی پیکر رودکی پژوهش‌های زیادی انجام شد و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهره‌ی وی را ترسیم کردند.

نتیجه‌ی پژوهش‌ها این شد که کسی چشمان شاعر را درنیاورده است بل‌که سر وی را روی آتش یا زغال گداخته گرفته‌اند که موجب سوختن و نابینا چشم وی شده است. همچنین شکستگی‌های متعدد در ستون مهره‌ها و دنده‌های وی از شکنجه شدنش پیش از مرگ حکایت می‌کند.

آرام‌گاه رودکی هم‌اکنون در روستای بنجرودک یا پنجکنت در ۱۷۰ کیلومتری شمال شهر دوشنبه و در خاک جمهوری تاجیکستان قرار دارد.

برخی از اشعار شاعر

اگرچه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود


خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود


همه به تنبل و بند است بازگشتن او

شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود


بنفشه‌های طری خیل خیل بر سر کرد

چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود


بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری

ز لب فرو شود و از رخان برآید زود

******

گر بر سر نفس خود امیری، مردی

بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی

******
بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که تو را نبینم آن روز مباد

******

با داده قناعت کن و با داد بزی

در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور

در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

******
هیچ گنجی نیست از فرهنگ به

تا توانی رو هوا زی گنج نه

نظرات شما