صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

سه‌شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۴ - 2025 November 11
کد خبر: ۴۱۹۱۸۲
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۱ - ۱۷ تير ۱۴۰۴
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

روایت تلخ ناکامی صلح‌ها در خاورمیانه| رویای منطقه آرام چگونه به شکست انجامید؟

آیا رویای صلح در خاورمیانه محکوم به شکست است؟ این جستار، فراز و فرود‌های مذاکرات اسرائیل و فلسطین را از نخستین پیمان‌ها تا شکست گفت‌و‌گو‌های تاریخی به تصویر می‌کشد.

 

رویداد۲۴| در سال‌های پایانی قرن بیستم، پس از دهه‌ها خون‌ریزی و منازعه، خاورمیانه خسته و فرسوده به نظر می‌رسید. انتفاضه اول فلسطینی‌ها (۱۹۸۷–۱۹۹۳)، موجی نو از اعتراضات مردمی و اعتصابات مدنی را در سراسر مناطق اشغالی به راه انداخت و همزمان، حمایت افکار عمومی جهان و فعالان حقوق بشر را بار دیگر به سوی مسئله فلسطین جلب کرد. فشار‌های رسانه‌ای و سیاسی، دولت‌های غربی و به‌ویژه اروپا را وادار ساخت تا در پی راه‌حلی برای پایان دادن به این نزاع تاریخی باشند.

در همین فضای اضطراب‌آلود، ابتکار صلح نه از دل قدرت‌های بزرگ، که از کشوری کوچک و بی‌طرف به نام نروژ سر برآورد. مذاکراتی مخفیانه و بدون جنجال خبری میان نمایندگان دولت اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین در اسلو آغاز شد؛ گفت‌و‌گو‌هایی که بعد‌ها به «پیمان اسلو» شهرت یافت. این توافق، برای نخستین‌بار، هر دو طرف را وادار به شناسایی متقابل کرد. فلسطینیان به خودمختاری نسبی در نوار غزه و اریحا دست یافتند و اسرائیل موجودیت سیاسی آنان را به رسمیت شناخت.

در سپتامبر ۱۹۹۳، اسحاق رابین (نخست‌وزیر اسرائیل)، شیمون پرز، بیل کلینتون و یاسر عرفات این پیمان را طی مراسمی در واشنگتن امضا کردند. تصاویری از این روز، با دست‌دادن رهبران اسرائیل و فلسطین در حضور رئیس‌جمهور آمریکا، به نمادی جهانی بدل شد_نمادی از امیدی شکننده در دل منطقه‌ای پرتنش.

اما هر نشانه‌ای از امید، همان دم با طنین تهدید و خشونت همراه شد. در اسرائیل، بنیادگرایان یهودی و راست‌گرایان سیاسی، رابین را به خیانت به ایده «ارض موعود» متهم کردند. در فلسطین، گروه‌های اسلام‌گرا_به‌ویژه حماس_اسلو را خیانت به آرمان مقاومت و بازگشت همه آوارگان می‌دانستند. برای افراطیون هر دو سو، مصالحه، گناهی نابخشودنی بود. حتی در میان دولت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های بین‌المللی نیز وحدتی بر سر تداوم این روند وجود نداشت.

اسحاق رابین، مردی از نسل موسسان اسرائیل، اما سکولار و مخالف لابی‌های مذهبی آمریکا، با صراحتی کم‌سابقه از حق ملت فلسطین دفاع می‌کرد. او نه آرزوی اسرائیل بزرگ داشت و نه به وعده‌های خدای یهود ایمان می‌آورد؛ برای همین از همان آغاز، در تیررس بنیادگرایان قرار گرفت. تا جایی که چهارم نوامبر ۱۹۹۵، پس از شرکت در تجمعی بزرگ به حمایت از روند صلح، هدف گلوله ایگال امیر، دانشجوی مذهبی و متأثر از فضای افراطی عبری قرار گرفت. قتل رابین نقطه عطفی شد؛ نه تنها برای اسرائیل که برای همه منطقه. در پی این واقعه، جناح راست اسرائیل با سرعتی شگفت‌آور قدرت گرفت و سیاست‌های تهاجمی دوباره غالب شد. همزمان، ناامیدی از سوی فلسطینی نیز قدرت را به دستان نیرو‌های رادیکال‌تر و اسلام‌گرا سپرد.

شکست‌ها و تکرار خشونت: از انتفاضه دوم تا سرکوب امید

پس از قتل رابین و بازگشت جریان راست‌گرا به رأس قدرت در اسرائیل، روند صلح به شدت تضعیف شد. انتفاضه دوم، که با تحریک آشکار آریل شارون و ورود او به مسجدالاقصی در سپتامبر ۲۰۰۰ آغاز شد، شعله‌های خشونت را بار دیگر برافروخت. فرایندی که قرار بود با امیدواری و سازش به پایان برسد، بار دیگر در گرداب خون و نفرت فرو رفت.

افراط‌گرایان اسرائیلی و فلسطینی هر دو به یک زبان سخن می‌گفتند: زبان حذف و نفی دیگری. حماس که پیش‌تر مخالف اسلو بود، حالا به نیروی اصلی مقاومت در غزه بدل شد و با تکیه بر ایده تشکیل حکومت اسلامی و نابودی اسرائیل، نه تنها روند مذاکرات بلکه خود ایده همزیستی را زیر سوال برد. همزمان، اسرائیل با گسترش شهرک‌سازی در اراضی اشغالی، نه تنها روح اسلو بلکه همه قطعنامه‌های بین‌المللی را زیر پا گذاشت. در همین ایام بود که دولت‌های غربی، به‌ویژه آمریکا، به رغم نقش‌شان در روند صلح، در عمل به حمایت قاطع از اسرائیل روی آوردند و اعتبار میانجی‌گری خود را از دست دادند.

هم‌زمان، جامعه اسرائیل هرچه بیشتر به سوی بنیادگرایی و هویت‌گرایی دینی رفت. نتانیاهو و متحدان راست‌گرای او در ائتلاف با شهرک‌نشینان، پروژه توسعه شهرک‌ها و سیاست‌های سخت‌گیرانه را به اوج رساندند. افرادی، چون ایتامار بنگویر، با سوابق افراطی و نژادپرستانه، وارد ساختار قدرت شدند و آشکارا بر برتری یهودیان بر اعراب و ضرورت تصرف کامل سرزمین‌های اشغالی تاکید کردند. اسرائیل کم‌کم از دموکراسی لیبرال به دولتی دینی و آپارتاید بدل شد.

هم‌زمان، واژگان و مفاهیم نیز دستخوش تحریف شد. دیگر در ادبیات رسمی اسرائیل، «مردم فلسطین» جایی نداشتند؛ آنها «اعراب ساکن منطقه» یا «آوارگان» خطاب می‌شدند. این راهبرد معنایی، نوعی پاکسازی قومی نمادین را در کنار پاکسازی فیزیکی پی می‌گرفت.

حتی آمریکایی‌ها در طرح‌های صلح خود، مسئله فلسطین را به نزاعی صرفاً مرزی میان دولت‌های عرب و اسرائیل تقلیل دادند_تا جایی که بسیاری از طرح‌های پیشنهادی به جای فلسطینی‌ها، طرف مذاکره را دولت‌هایی، چون اردن یا مصر قرار می‌دادند.

شکست کلینتون: کمپ‌دیوید و طلوع غروب‌آلود آخرین امید

اما نقطه عطفی که می‌توانست همه این روند را تغییر دهد، در تابستان سال ۲۰۰۰ در کمپ‌دیوید رقم خورد. بیل کلینتون، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، خود را میانجی صلحی تاریخی می‌دانست و با همه توان تلاش کرد آخرین شانس آشتی را بیازماید. مذاکراتی که به کمپ‌دیوید دوم مشهور شد، نقطه تلاقی همه امید‌ها و یأس‌های قرن بود.


بیشتر بخوانید: اسحاق رابین که بود؟| نخست وزیر اسرائیل که به دست صهیونیست‌ها ترور شد!


در این اجلاس، ایهود باراک (نخست‌وزیر اسرائیل) و یاسر عرفات (رهبر فلسطینیان) به دعوت کلینتون به اقامتگاه تابستانی رؤسای جمهور آمریکا رفتند تا شاید بتوانند بر سر همه مسائل اختلافی_از جمله بیت‌المقدس، مرزها، آینده شهرک‌ها و حق بازگشت آوارگان_به توافق برسند.

ایالات متحده، با وساطت کلینتون و تیم دیپلماتیکش، طرحی ارائه داد که از هر دو طرف قربانی‌هایی بزرگ می‌خواست: اسرائیل باید بخش‌هایی از اراضی اشغالی را به فلسطینی‌ها واگذار می‌کرد و در مقابل، فلسطینی‌ها باید برخی از خواسته‌های تاریخی خود، مانند حق بازگشت کامل به سرزمین مادری، را کنار می‌گذاشتند. مطابق این طرح، اسرائیل آماده بود بخش قابل توجهی از کرانه باختری را تخلیه کند و ۸۰ درصد شهرک‌نشینان را در مناطقی که تحت کنترل خود نگاه می‌داشت، حفظ کند. فلسطینیان نیز می‌توانستند کنترل مناطق عرب‌نشین بیت‌المقدس شرقی را به دست بگیرند. اماکن مذهبی با نظارت مشترک اداره می‌شد و فلسطینیان کنترل حرم‌الشریف (شامل مسجدالاقصی و قبه‌الصخره) و اسرائیل کنترل دیوار ندبه و محوطه اطراف آن را در اختیار می‌گرفتند. پناهندگان نیز، دست‌کم بخشی از آنان، اجازه بازگشت می‌یافتند.

کابینه اسرائیل با این طرح موافقت کرد؛ اما عرفات_در رفتاری که دنیس راس، دیپلمات ارشد آمریکایی، بعد‌ها به‌درستی توصیف کرد_نه پاسخ مثبت داد و نه منفی. شاید بیم از انفجار خشم داخلی، شاید تردید به انگیزه‌های آمریکایی‌ها، یا شاید خاطره خیانت‌های گذشته، عرفات را در تصمیمی حیاتی متوقف کرد. او نه «نه» گفت، نه «بله»؛ ترجیح داد فرصت را از دست بدهد.

شکست مذاکرات کمپ‌دیوید تاثیراتی عمیق و سهمگین داشت. در اسرائیل، جناح راست به رهبری شارون بر امواج ناامیدی سوار شد، و با شعار عدم عقب‌نشینی از اراضی اشغالی به قدرت رسید. روند شهرک‌سازی شتاب گرفت، نظامی‌گری گسترده‌تر شد و امید به صلح عملاً از دستور کار کنار رفت. در سوی فلسطینی، ناکامی رهبری عرفات و بی‌اعتمادی عمومی، موجب قدرت‌گیری سریع حماس و دیگر گروه‌های مقاومت اسلامی شد. نوار غزه به پادگانی برای مقاومت تبدیل گشت و فضای عمومی، با گفتمان حذف و نابودی طرف مقابل، رادیکال‌تر از همیشه شد.

خود کلینتون، در واپسین روز‌های ریاست جمهوری، در مکالمه‌ای تلخ به عرفات گفت: «من انسان بزرگی نیستم؛ من شکست خورده‌ام؛ و این تو بودی که مرا به آدمی شکست‌خورده تبدیل کردی.» جمله‌ای که پژواکی از حقیقت تلخ تاریخ صلح در خاورمیانه است؛ تلاشی بی‌وقفه، اما نافرجام، میان آرمان‌های سرسخت، زخم‌های تاریخی و واقعیت‌های خشن سیاست.

دنیس راس در کتاب صلح از دست رفته نوشت: «عرفات هیچ‌گاه از یک مبارز چریک به رهبری سیاسی که قادر به تشکیل و اداره یک کشور باشد تبدیل نشد. فلسطینی‌ها قطعاً در گذشته خیانت دیده‌اند و رنج کشیده‌اند، اما خود نیز گاه به بقای وضعیت دردناک دامن زدند و هرگز از تمام فرصت‌هایی که مهیا شد استفاده نکردند. شکست‌های آشکار خود را همچون پیروزی بازنمایی کردند.»

جهان رادیکال، صلح فراموش‌شده

شکست برنامه‌های صلح و تداوم خشونت، فضای خاورمیانه را به شدت رادیکال کرد. گروه‌های سکولار و ملی‌گرای فلسطینی جای خود را به شاخه‌های جدید اسلام‌گرایی دادند؛ در سوی اسرائیلی، جناح راست و مذهبی چنان بر سیاست سیطره یافت که حتی آمریکا را نیز به پیروی مطلق وادار کرد. آریل شارون در سال ۲۰۰۱ آشکارا گفت: «ما آمریکا را کنترل می‌کنیم و آمریکایی‌ها این را می‌دانند.» عبارتی که ارنست نولته، تاریخ‌نگار، آن را بی‌سابقه دانست: هیچ‌گاه کشوری کوچک، چنین متکبرانه در برابر قدرتی بزرگ و ثروتمند ایستادگی نکرده است.

سیاست‌های آمریکا_به‌ویژه در دوران جورج بوش و ترامپ_به طور کامل به نفع اسرائیل چرخید. انتقال سفارت به بیت‌المقدس، حمایت از شهرک‌سازی و به رسمیت شناختن الحاق بلندی‌های جولان، آخرین میخ‌ها را بر تابوت صلح کوبید. فلسطینی‌ها بیش از همیشه خود را تنها و رهاشده در برابر اتحاد آهنین غرب و اسرائیل یافتند.

امروز، پروژه صلح اسلو و آخرین امید‌های کمپ‌دیوید، تنها در خاطره‌ها و اسناد باقی مانده‌اند. نسل‌های جدید فلسطینی و اسرائیلی، با زبانی متفاوت و در جهانی بی‌اعتمادتر، از یاد برده‌اند که صلح هم زمانی یک آرمان واقع‌گرایانه بوده است. با این حال، هنوز در اردوگاه‌های آوارگان، در خیابان‌های تل‌آویو و غزه، صدای کسانی شنیده می‌شود که به رغم همه‌ی زخم‌ها و شکست‌ها، رؤیای همزیستی را به عنوان تنها راه نجات تکرار می‌کنند.

نظرات شما