رویداد ۲۴| «یک انسان آزاده، صادقانه آنچه را میاندیشد و احساس میکند، در میان هزاران انسانی که با کردار و گفتارشان دقیقا خلاف آن را گواهی میدهند، بر زبان خواهد آورد. شاید چنین به نظر رسد آنکه صمیمانه اندیشهاش را بیان کرده، تنها خواهد ماند؛ حال آنکه معمولاً چنین میشود که هر فرد دیگری، یا دستکم اکثریت، همان اندیشهها و احساسات را داشتهاند، اما از بیانشان خودداری کردهاند؛ و آنچه دیروز نظر بدیع یک فرد بود، امروز به نظر عمومی اکثریت بدل میشود؛ و بهمحض آنکه این نظر تثبیت گردد، بلافاصله و بهشکلی نامحسوس، اما بازگشتناپذیر، رفتار آدمیان رو به دگرگونی میگذارد.» لئو تولستوی
عکسی که به «مرد تانکی» شهره است، در تابستان ۱۹۸۹ و یک روز پس از سرکوب خونین میدان تیانآنمن ثبت شد. تصویر، مردی است ناشناس با کیسههای خرید در دست که در خیابان خالی و حالت حکومت نظامی، بیهیچ ژست یا شعاری، برابر ستونی از تانکها میایستد و آنها را به توقف وامیدارد. این عکس، بینیاز از هر شرحی، به یکی از قدرتمندترین نمادهای قرن بیستم تبدیل شد و امروز نیز، پس از بیش از سه دهه، همچنان گویا و بینیاز از توضیح است.
سرکوب میدان تیانآنمن، خود رویدادی بیسابقه در تاریخ معاصر چین بود: دهها هزار دانشجو و شهروند که برای هفت هفته در میدان اصلی پکن گردهم آمده و خواستار اصلاحات سیاسی و آزادیهای مدنی بودند، با ورود ارتش و تانکها به خاک و خون کشیده شدند. سانسور شدید، پنهانکاری و انکار رسمی حکومت چین، دستیابی به آمار دقیق قربانیان را ناممکن کرده است؛ برخی منابع از چند صد نفر و برخی دیگر از چند هزار کشته سخن میگویند. اما آنچه فراتر از آمار باقی مانده، خودِ تصویر است.
این عکس را جف وایدنر، عکاس آسوشیتدپرس، از بالکن هتلی مشرف به خیابان گرفت و در زمانی کوتاه، صفحه نخست روزنامههای جهان را تسخیر کرد. اما تصویر «مرد تانکی» چیزی بیش از یک سند خبری بود؛ خود به تفسیری از وضعیت انسان در برابر قدرت بدل شد و این واقعیت را یادآوری کرد که حتی در دل سهمگینترین سرکوبها، امکان ایستادگی پابرجاست.
در آن لحظه نه مرد عقبنشینی کرد و نه تانکها پیشروی. این توقف، این تعلیق چند ثانیهای که سرشار از تنش بود، خود به یک رویداد کامل تبدیل شد. اهمیتی نداشت که در آن لحظه چه صداهایی به گوش میرسید؛ آنچه اهمیت داشت، خودِ این «مکث» بود که تاریخ را برای لحظهای متوقف کرد. اینجاست که سخن تولستوی معنا مییابد: آیا در یک نظم سرکوبگر، فرد میتواند تنها با ایستادن، بدون برخورداری از هیچ قدرتی، معنای مقاومت را بازتعریف کند؟ تصویر مرد تانکی خود پاسخی به این پرسش است.
مردم سراسر دنیا بیدرنگ معنا را دریافتهاند: یک انسان در برابر ماشین دولتی ایستاده است؛ تنها، بیقدرت، بیسلاح؛ اما مصمم. همین بس. آنچه این تصویر را فراتر از یک سند خبری میبرد نیز دقیقا همین است: تصویر، جایگزین تاریخ میشود. حافظهی جمعی انسان، برخلاف حافظهی فردی، نه با جزئیات و سیر وقایع، بلکه با تصویرها و استعارهها شکل میگیرد. در حافظهی جهان، انقلاب فرانسه با تصویر گیوتین، ویتنام با دختر دویده در آتش، و پکن با مرد تانکی پیوند خوردهاند. نه سخنرانیها، نه قطعنامهها، بلکه عکسها هستند که نقش میزنند، ثبت میکنند و زنده میمانند.
اما در این تصویر خاص چیزی بیش از صرف شجاعت نهفته است. آنچه مرد تانکی را از دیگر تصاویر مقاومت متمایز میکند، غیاب تئاتر است. او نه مشت گره کرده دارد، نه پرچمی بر دوش، نه حتی نگاهی به دوربین. او فقط ایستاده. نه برای مخاطب، نه برای تاریخ، نه برای سیاست. این سکوت و بیادعایی، نوعی خلوص اخلاقی پدید میآورد که تصویر را از تبلیغ و ژست سیاسی میرهاند. در جهانی پر از نمایش، همین غیاب نمایش است که آن را بدل به تئاتری اصیل از مقاومت کرده است.
بیشتر بخوانید: جاذبه شرارت؛ عکسی از آدولف هیتلر که دست دختربچهای را گرفته
رژی دبره، فیلسوف فرانسوی، در تحلیل عکسهای انقلابی به تفاوت میان «تصویر شاهد» و «تصویر نماد» اشاره میکند. تصویر شاهد، رویدادی را مستند میکند؛ اما تصویر نماد، از دل حادثه فراتر میرود و خود بدل به تفسیر میشود. عکس مرد تانکی، دقیقاً از این جنس دوم است. ما در آن، نه فقط یک مرد، بلکه پرسشی دربارهی انسانیت، دربارهی قدرت، دربارهی مرز اطاعت و وجدان را میبینیم. این تصویر، بهجای آنکه صرفا از دیروز خبر دهد، به امروز نظر دارد؛ و شاید حتی به فردا.
قدرت، پیش از آنکه به سرکوب فیزیکی تکیه کند، به فراموشی امید بسته است. هیچ خشونتی کامل نمیشود مگر آنکه حافظه را نیز تسخیر کند. حکومتها از ما میخواهند که نهتنها اطاعت کنیم، بلکه ندانیم از چه اطاعت میکنیم؛ نهتنها رنج ببریم، بلکه ندانیم چرا رنج میبریم؛ و اگر خاطرهای در میان باشد، باید از صفحه تاریخ و از وجدان جمعی پاک شود، یا بازنویسی گردد. در چنین شرایطی، تصویر میتواند خطرناکتر از هر شعار و بیانیهای باشد، زیرا تصویر، همچون سنگنگارهای در برابر فراموشی است. مرد تانکی بدل به چنین تصویری شد. عکس او اثبات حقیقتی است که نمیتوان بهراحتی انکارش کرد. گویی بدن آن مرد، در همان چند ثانیه، بدل شد به ابزار ثبت حقیقت؛ بدنی که نایستاده بود تا بجنگد، بلکه ایستاده بود تا نگذارد حقیقت محو شود.
اما سانسور مدرن تنها حذف داده نیست؛ تولید بیتفاوتی است. در گفتوگو با جوانان چینی که بهتازگی دانشگاه را تمام کردهاند، گاه به پاسخهایی برمیخوری که میان بیاطلاعی و بیعلاقگی در نوسان است: «ماجرای تانک؟ واقعا نمیدانم»، «فکر نکنم موضوع مهمی باشد»، «برای شغل و زندگیام چه فرقی میکند؟». در اینجا عمل «ندیدن»، خود همچون فضیلت یا عقلانیت جلوه کند. در چنین وضعیتی سانسور مدرن به بطن روانشناسی جمعی خزیده و اندکاندک تبدیل به عادتِ نادیدن و نپرسیدن شده است.
در عالم سیاست، قدرت همواره در نسبت با نهاد، سازمان و جمع سنجیده میشود. اما تصویر مرد تانکی، با تمام خصلت تکافتاده و بیسلاح بودنش، ما را با نوع دیگری از قدرت مواجه میسازد: قدرتی که نه از تعداد میآید، نه از حزب و پرچم، بلکه از «وجدان عریان انسانی». چیزی که والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی، آن را «لحظه توقف تاریخ» مینامید، در این عکس به شکلی خیرهکننده تجسم یافته است: تصویری از مکث ماشین سرکوب.
تصویر مرد تانکی نمادی از قدرت است. این قدرت، به تعبیر پل ریکور، قدرت تحمیل کردن نیست، بلکه قدرت پاسخگویی به یک فراخوان اخلاقی است. مرد تانکی پیش از آنکه کنشگری سیاسی باشد، سوژهای اخلاقیست؛ کسی که با بدن خود، مرز میان ممکن و ناممکن را دوباره ترسیم میکند. این نوع کنش، برخلاف تصور رایج، حاصل برنامهریزی و حسابگری در عالم سیاست نیست، بلکه برخاسته از لحظهای است که در آن فرد درمییابد که نمیتواند کاری نکند، نمیتواند خنثی باشد. عکس مرد تانکی، از این رو، نه فقط سند یک واقعه، بلکه استعارهای از مقاومت است در برابر فراموشی، در برابر بیتفاوتی، و در برابر انفعال.
گاهی بدنیست ازنظامی که شمادشمن قسم خورده ان هستیدودرلابلای مطالب طبقه بندی شده که بسیارماهرانه ازطرف شماوکارفرمایتان انتخاب شدجهت چاپ تشکروقذردانی کنیدکه اینگونه دست شمارابازگذاشته تاباتتحیرافکارغربکرایانه ومکتبهای فاسداروپایی ومخالف جوامع شرقی واسلامی مفاصخودرادرایران به پیش ببرید
شهامت اخلاقی داشته باشیدوازفضای بازنظام برای بیان افکارتان تشکرنمابید
جاویدبادایران
جانم فدای رهبر