رویداد۲۴ | سینمای فارسی با تمام و عیب و ایرادهایی که داشت ساختاری مخصوص به خودش داشت که آن را به شدت منحصربهفرد میکرد. سینمای عامه پسند ایران از همان بدو تاسیس به شدت تحت تاثیر سینمای هند و مصر بود. چه آن که اولین فیلم ناطق ایرانی هم در استودیو اَمپریال هند ساخته شد. اکثر فیلمهای سینمای فارسی به لحاظ داستانی و شخصیتپردازی ساختار مشخصی داشتند. در این فیلمها یک قهرمان وجود داشت که نماد تمام نیکیها و پاکیها بود، با همه مثل یک پهلوان رفتار میکرد و صد البته در پایان خوش این فیلمها به دختر موردعلاقهاش میرسید و رستگار میشد.
در فیلمفارسی این قهرمان همیشه یک وردست بامزه داشت که وظیفهاش تکه پرانی و خوشمزگی بود تا تماشاگر چنین فیلمهایی خسته نشود. سینمای ایران چند بازیگر برای این تیپ سینمایی داشت که در اکثر فیلمهای سینمای فارسی بازی میکردند.
منصور سپهر نیا، تقی ظهوری، بهمنیار، مرتضی عقیلی و محمدعلی تبریزیان ملقب به همایون مشهورترین وردستهای بامزه سینمای فارسی هستند. بازیگرانی که اهمیتی هم اندازه ستارگان بزرگ این سینما یعنی محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی و ایرج قادری داشتند. اغراق نیست اگر بگوییم بدون این وردستها سینمای فارسی همان اندک جذابیتی که برای مخاطب عام سینما داشت را هم از دست میداد.
این موضوع نشان میدهد که همایون شاید به تعداد انگشتان یک دست هم فیلم قابل دفاع نداشته باشد. اما جایگاه و منزلت او نه به واسطه کیفیت فیلمهایی که بازی کرده بلکه به خاطر تیپهایی بوده که ارائه داده و در حافظه تاریخی ایرانیان ماندگار شده است. همایون و چهرههایی مانند او پیشنهادهای خوبی دریافت نکردند والا میتوانستند قدرت خود را در بازیگری نشان دهند. همایون در همان چند تلاش معدودی که داشت و با کارگردانهای خوب سینمای ایران کار کرد توانایی خود را نشان داد.
همایون در تُپلی (که اقتباسی از موشها و آدمهای جان اشتاین بک است) در نقش جوانی خل وضع درخشش خیره کنندهای داشت. اما سینمای جدیتر ایران موسوم به موج نو هیچ گاه سراغ او نرفت تا همایون همان وردست بامزه سینمای فارسی باقی بماند.
همایون از همان کودکی به بازیگری علاقهمند بود و با دیدن فیلمهایی مانند تارزان، صاعقه و یکه سوار عاشق سینما شد. اما تماشای فیلمهای لورل و هاردی بود که او را مجاب کرد تا در نقشهای کمدی بازی کند. همایون در جوانی شروع به تمرین تئاتر و نمایشنامه خوانی با دوستانش کرد.
از جمع دوستانه آن زمان تنها همایون به صورت حرفهای بازیگر شد. همایون بعد از مدتی وارد تئاتر پارس شد و پلههای ترقی را خیلی زود طی کرد. اما برنامهای که باعث شهرت این بازیگر شد یک برنامه رادیویی بنام هزار و یک شب بود که در آن همایون تیپ یک بچه لوس و تپل را بازی میکرد. خود همایون درباره چگونگی ورود به این برنامه گفته است: «آقای محسن فرید که برای رادیو نیروی هوایی نمایشنامه مینوشت، با نمایشنامه هزار و یک شب سراغ من آمد و گفت میخواهم نقشی را در این کار بازی کنی. نقش یک شخصیت شیرین بود که مدام در داستان میگفت من زن خودم را میخواهم.
از همان جا این کاراکتر بچه تپل لوس کمدی شکل گرفت. این نقش به خوبی دیده شد.» همایون چند سالی تئاتر کار کرد تا این که توسط نصرتالله وحدت برای بازی در روزنه اُمید به بازی در سینما دعوت شد. همایون در سال ۱۳۴۳ ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند بود. همایون سینمای اران و حرفهای شدن آن را مدیون زنده یاد محمدعلی فردین میداند. او درباره نقش فردین در سینمای ایران میگوید: «خدا فردین را رحمت کند. سینما به این مرد نازنین بسیار بسیار مدیون است.
قبل از او فیلمها فروشی نداشت؛ بازیگرها و عوامل دستمزدهای خیلی کمی میگرفتند. فردین که آمد، گفت من فلان مقدار دستمزد را میخواهم و بعدش ما هم جسارت پیدا کردیم دستمزدها را افزایش دادیم.» همایون در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کار رستوران داری مشغول شد. او یک رستوران و فست فود دایر کرد و با درآمد همین مغازهها گذران زندگی میکرد. همایون درباره خاطرات و حسرتهایش به جابر قاسمعلی گفته بود کار من این جا نیست. من اصلاً نمیدانم این جا چه میکنم. من الان باید جلوی دوربین باشم. فعالیت سینمایی همایون در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی محدود شده بود به ملاقات دوستان قدیمی. خود همایون درباره این ملاقاتها گفته بود: «دلم برای همه دوستان قدیمم تنگ شده و همه آنها را دوست داشتم و دارم. اینکه میگویم ناصر یا وحدت را دوست دارم، واقعی و از صمیم دل است. من حاضرم تمام زندگیام را بدهم؛ اما پای ناصر درد نگیرد یا حال وحدت خوب باشد. الان هم هر زمانی که بشود دور هم جمع میشویم و همدیگر را میبینیم. من واقعا با مشغله رستوران و فستفود حتی یک ساعت هم نمیتوانم وقت آزاد داشته باشم؛ اما برای دورهمیهایی که داریم همیشه حاضرم.» شرایط کار هیچ گاه برای امثال همایون مهیا نشد تا در سینمای بعد از انقلاب فعالیت کنند و آنها آرزوی انجام کاری که عاشقانه دوست داشتند را با خود به گور بردند.