رویداد ۲۴| مفهوم جنگ جهانی سوم، ایدهای نوظهور یا مختص به عصر حاضر نیست. از همان لحظهای که جنگ بزرگ ۱۹۱۴ میلادی، «جنگ جهانی اول» نام گرفت، بذر تصور نبردی سوم نیز در اذهان عمومی کاشته شد. با وقوع جنگ دوم، این اندیشه بهتدریج در فرهنگ عمومی ریشه دواند که اگر جنگ دوم محقق شده است، وقوع سومی نیز ناممکن نخواهد بود. به بیان دیگر، خودِ اصطلاح «جنگ جهانی سوم» از بدو پیدایش، بار معناییِ حتمیت و اجتنابناپذیری را با خود حمل میکرد.
مجله تایم، در نوامبر ۱۹۴۱، تنها یک ماه پیش از حمله ژاپن به پرل هاربر و ورود رسمی آمریکا به جنگ جهانی دوم، به ایدهی جنگ سوم پرداخت. در همین زمان، وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا، نهتنها مشغول هدایت کشورش در میانه جنگ دوم بود، بلکه همزمان نگران برافروخته شدن آتشی سوم توسط شوروی نیز بود. جاناتان واکر، تاریخنگار نظامی و نویسنده کتاب «عملیات غیرقابل تصور: جنگ جهانی سوم» مینویسد: «چرچیل پس از ترک قدرت در تابستان ۱۹۴۵، تا سال بعدش مرتب نگران آن بود که شوروی بزودی جنگی تازه را آغاز کند.»
چرچیل باور داشت تهدیدی دائمی از جانب شوروی وجود دارد. اما نگاه او به این خطر، هم از نظر سطح هشدار و هم از نظر پیشنهاد واکنش نظامی، بهشدت از نگاه آمریکاییها دور بود. او بارها تلاش کرد تا رئیسجمهور روزولت را قانع کند که شوروی تهدیدی جدی است، اما موفق نشد نظر دولت ایالات متحده را با خود همراه کند.
البته این بدان معنا نبود که هیچکس در آمریکا نگران آیندهای با حضور شوروی در نقش دشمن نبود. هنری والاس، معاون دوم روزولت، در سال ۱۹۴۳ هشدار داده بود که «اگر دموکراسیهای غربی و شوروی به تفاهمی رضایتبخش نرسند، من بهشدت بیم دارم که جنگ جهانی سوم اجتنابناپذیر شود.»
اما چرچیل گامی فراتر از نگرانی گذاشت. او در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم، طرحی محرمانه با عنوان «عملیات غیرقابل تصور» تهیه کرد؛ برنامهای نظامی که هدف آن، حملهی مشترک نیروهای بریتانیایی، آمریکایی، لهستانی و حتی آلمانی به نیروهای شوروی در شرق آلمان و لهستان بود. زمان آغاز حمله در این طرح، اول ژوئیه ۱۹۴۵ تعیین شده بود؛ یعنی تنها چند هفته پس از تسلیم آلمان نازی. هدف، عقب راندن شوروی از اروپای شرقی و ممانعت از سلطه مسکو بر این منطقه بود.
بیشتر بخوانید: مهمان نوازی ایرانیان از آوارگان جنگی لهستانی که از جنگ به ایران پناه آوردند
اما این نقشه بلندپروازانه خیلی زود کنار گذاشته شد. مشاوران نظامی چرچیل هشدار دادند که این حمله بسیار پرریسک است و موفقیت آن تضمینشده نیست. از سوی دیگر، روزولت در آوریل همان سال درگذشت و چرچیل نیز در انتخابات، کرسی نخستوزیری را از دست داد. در نتیجه، نقشهای که میتوانست جرقهی جنگ جهانی سوم باشد، بیسر و صدا بایگانی شد.
تا تابستان ۱۹۴۶، تازه طرحی مشترک میان ارتش آمریکا و بریتانیا برای آمادگی در برابر جنگی احتمالی با شوروی شکل گرفت: «عملیات پینچر». اینبار نه با تفنگ و تانک، بلکه با بمباران اتمی و حمله زمینی به خاک شوروی. ورود بمب اتمی، چهرهی هرگونه جنگ جهانی سوم را دگرگون کرد.
اختراع بمب اتمی در دهه ۱۹۴۰، و سپس بمب هیدروژنی در دهه ۱۹۵۰، مفهوم جنگ جهانی سوم را از یک درگیری سنتی میان کشورها، به تهدیدی برای بقای بشر تبدیل کرد. حالا، جنگ جهانی سوم دیگر بهمعنای نبرد تانکها در دشتهای اروپا نبود؛ بلکه به معنای نابودی یکبارهی شهرها، تمدنها و شاید کل کره زمین بود.
بیشتر بخوانید:
ترس از این آینده، حتی پیش از ساخت بمب، در ذهن برخی دانشمندان و نویسندگان وجود داشت. اسپنسر ویرت، تاریخنگار علم، مینویسد که در همان سالهای آغازین قرن بیستم، وقتی دانشمندان پدیدهی رادیواکتیویته را کشف کردند، به قدرت مخرب آن نیز پی بردند. فردریک سادی، یکی از این پیشگامان، تصور کرده بود شاید بتوان انفجاری ساخت که دنیا را نابود کند.
در ادبیات علمی–تخیلی نیز این وحشت بازتاب یافته بود. اچ. جی. ولز در رمان «جهان آزادشده» (۱۹۱۴) برای نخستینبار واژه «بمب اتمی» را بهکار برد، چند دهه پیش از آنکه چنین سلاحی ساخته شود. در رمانی دیگر در سال ۱۹۳۸، دانشمندی دیوانه تهدید میکند با واکنشی زنجیرهای، پوست زمین را مانند پوست پرتقال بکند.
با آغاز جنگ جهانی دوم، این ترسها از دنیای خیال، وارد دنیای سیاست شدند. نگرانی از آنکه آلمان نازی در حال ساخت بمب اتمی باشد، باعث شد پروژه منهتن در آمریکا شکل بگیرد. البته بعدها روشن شد که آلمان برنامهی فعالی برای ساخت چنین سلاحی نداشت. اما پس از پایان جنگ، این نگرانیها به سوی شوروی چرخید؛ نگرانیهایی که در سال ۱۹۴۹ با آزمایش نخستین بمب اتمی شوروی، واقعیت یافت.
از اینجا به بعد، ترس چرچیل از شوروی با ترس جمعی از جنگ هستهای گره خورد. وقتی او در سال ۱۹۵۱ بار دیگر نخستوزیر شد، وضعیت بهکلی تغییر کرده بود. حالا دیگر بمب اتم، سلاحی مکمل نبود، بلکه نیرویی تعیینکننده بود؛ سلاحی که میتوانست آغازگر و پایانبخش هر جنگی باشد.
با گسترش زرادخانههای هستهای، جهان وارد عصری تازه شد. دکترین «تضمین نابودی متقابل» شکل گرفت؛ ایدهای که میگفت اگر یکی از دو ابرقدرت دست به حملهی هستهای بزند، دیگری هم بلافاصله واکنش نشان خواهد داد و در نهایت هر دو نابود خواهند شد. بر اساس این منطق، سلاحهایی که برای جنگ ساخته شده بودند، به ابزار بازدارندگی تبدیل شدند.
اما این بازدارندگی، سایهی ترس را از بین نبرد. در دوران جنگ سرد، بحرانهایی مانند بحران موشکی کوبا جهان را تا مرز نابودی کشاندند. مردم در بسیاری کشورها، از جمله ایالات متحده، به ساخت پناهگاههای اتمی در خانههایشان روی آوردند. مدارس، تمرینهای اضطراری برای حمله هستهای برگزار میکردند. ادبیات، سینما و فرهنگ عامه نیز مملو از تصاویر آخرالزمانی شد.
پس از پایان جنگ سرد، اگرچه رقابت میان آمریکا و شوروی پایان یافت، اما ترس از جنگ جهانی سوم پایان نیافت. سلاحهای هستهای باقی ماندند، کشورهایی دیگر مانند چین، هند، پاکستان و کره شمالی به جمع دارندگان این سلاحها پیوستند و تهدید به شکلهای تازهای بازتولید شد.
در سالهای اخیر، با ظهور هوش مصنوعی و پیشرفتهای شتابناک فناوری نظامی، برخی تحلیلگران هشدار دادهاند که تهدید جنگ جهانی سوم، از همیشه پیچیدهتر شده است. در سال ۲۰۱۷، ایلان ماسک هشدار داد که ترکیب هوش مصنوعی و جنگافزارهای اتمی، حتی پیش از آنکه بهصورت واقعی ترکیب شده باشند، میتواند آغازگر جنگ جهانی سوم باشد. تنها یک ماه بعد، سناتور آمریکایی، باب کورکر، در گفتوگو با نیویورک تایمز هشدار داد که لحن تهدیدآمیز دونالد ترامپ در قبال کشورهای دیگر، ممکن است آمریکا را «در مسیر جنگ جهانی سوم» قرار دهد.