رویداد۲۴| ناصرالدین شاه قاجار را میتوان آخرین پادشاه سنتی تاریخ ایران دانست. با قتل ناصرالدین شاه قاجار به دست میرزا رضاکرمانی، نهاد سنتی سلطنت در ایران به پایان رسید. پادشاه در تاریخ ایران همواره سلطان قدرقدرتی بوده با اختیارات نامحدود. سه جانشین ناصرالدین شاه هیچ کدام مانند پدران خود شاهان مقتدری نبودند. جنبش مشروطیت و مبارزات مردمی قدرت آنها را محدود کرده بود و هیچکدام نتوانستند سلطنتی مقتدرانه و طولانی داشته باشند.
رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی نیز بیش از اینکه شبیه شاهان سنتی ایران باشند، به دیکتاتورهای نظامی میماندند که نوعی ناسیونالیسم و تکنوکراسی را با هم ترکیب کرده بودند و قدرتشان را به واسطه ارتش مدرن و پلیس و نیروهای امنیتی مدرن اعمال میکردند؛ بنابراین آخرین پادشاه ایران را که به شیوه مرسوم هزاران ساله سلاطین شرقی در ایران سلطنت کرد را میتوان ناصرالدین شاه نامید و از این منظر قاتل وی میرزا رضا کرمانی با گلوله خود، سنتی هزاران ساله را از پای درآورد.
صدای یک گلوله در ظهر روز جمعه، ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ خورشیدی (۱ مه ۱۸۹۶)، در آستانه جشنهای پنجاهمین سالگرد سلطنت، سکوت حرم شاه عبدالعظیم حسنی را در هم شکست. ناصرالدین شاه قاجار، قدرتمندترین پادشاه ایران در قرن نوزدهم، که برای زیارت به شهر ری رفته بود، هدف گلوله میرزا رضا کرمانی قرار گرفت و بر زمین افتاد.
با انتشار خبر، امینالسلطان، صدراعظم زیرک و وفادار شاه، برای جلوگیری از هرجومرج و شورش در پایتخت، تدبیری بیسابقه اندیشید. او دستور داد تا جسد بیجان شاه را بهسرعت از میان جمعیت هراسان خارج کرده و در کالسکه سلطنتی بنشانند. در مسیر بازگشت به کاخ گلستان، امینالسلطان در کنار پیکر شاه نشست و با تکان دادن دست او از پشت پرده، برای مردمی که در مسیر تجمع کرده بودند، وانمود میکرد که "قبله عالم" زنده و سلامت است. این صحنهگردانی هولناک، هرچند برای ساعاتی پایتخت را آرام نگاه داشت، اما نمیتوانست واقعیت مرگ پادشاهی را که نیم قرن بر کشور حکومت کرده بود، برای همیشه پنهان کند.
برخلاف انتظار، مراسم خاکسپاری با تاخیر بسیار انجام شد. جسد ناصرالدین شاه پس از انتقال به کاخ گلستان، مومیایی و در تابوتی محکم قرار داده شد و به تکیه دولت، بزرگترین بنای مذهبی و فرهنگی آن دوران، انتقال یافت. پیکر شاه به مدت نزدیک به یک سال در بخش شاهنشین این بنا و در محفظهای شیشهای به امانت گذاشته شد.
این تاخیر طولانی دو دلیل عمده داشت: نخست، بحران جانشینی و ثبات سیاسی. مظفرالدین میرزا، ولیعهد بیمار و ناتوان، در تبریز به سر میبرد و رسیدن او به پایتخت و تحکیم پایههای قدرتش زمانبر بود. دربار نگران بود که دفن فوری شاه، خلاء قدرتی ایجاد کند که به شورشهای داخلی و طمع قدرتهای خارجی بینجامد. دوم، آمادهسازی آرامگاهی باشکوه. دربار قاجار مصمم بود تا مقبرهای درخور «شاه شهید» در همان حرم شاه عبدالعظیم، در کنار مزار همسر محبوبش جیران، بنا کند. ساخت و تزیین این آرامگاه مجلل، ماهها به طول انجامید. در طول این یک سال، تکیه دولت به مرکز سوگواری رسمی بدل شد و مراسمهای متعددی، بهویژه توسط آخرین همسر شاه، در آنجا برگزار میشد.
سرانجام زمان تشییع نهایی در سالگرد ترور فرا رسید. این مراسم، یکی از نخستین رویدادهای بزرگ تاریخ ایران بود که به شکلی گسترده توسط عکاسان مشهور دربار همچون آنتوان سوروگین و عبدالله قاجار به تصویر کشیده شد و از این جهت، سندی مدرن از یک آیین سنتی محسوب میشود.
بیشتر بخوانید: جشن نوروز در دربار ناصرالدینشاه
مراسم از کاخ گلستان آغاز شد. پیکر ناصرالدین شاه بر روی ارابهای باشکوه قرار گرفت که با قالیها، پردههای گرانبها، تاجهای گل و مشعلهای متعدد تزیین شده بود. مسیر حرکت از تهران به شهر ری مملو از جمعیت بود؛ از یک سو رجال، درباریان و دستههای نظامی با یونیفرمهای رسمی حضور داشتند و از سوی دیگر، تودههای مردم عادی برای تماشای آخرین وداع با پادشاه خود جمع شده بودند. این حضور گسترده، نشاندهنده اهمیت نمادین شاه در ذهن جامعه، حتی پس از مرگش بود. پیکر ناصرالدین شاه پس از طی این مسیر طولانی، در آرامگاه تازهساز خود در حرم شاه عبدالعظیم و در کنار قبر جیران به خاک سپرده شد.
میرزا رضاکرمانی، قاتل ناصرالدین شاه، چهرهای پیچیده و متناقض بود. وی در سال ۱۲۲۶ هجری خورشیدی در یزد زاده شد و به تهران آمده و مشغول دستفروشی شد. تجربه تحقیرآمیز وی توسط تجار ثروتمند و اشراف، از جمله کامران میرزا که در ازای پرداخت طلب میرزا به سربازانش دستور داد که به ازای هر یک تومان یک سیلی به او بزنند، خشم و کینهای عمیق در او ایجاد کرد.
میرزا از تجار متنفر بود و شاه را ارباب بزرگ آنان میدانست. در آن دوران، تنها گروهی که در ساختار قدرت حضور داشت و منافع آنها در مقابل منافع تجار قرار داشت، روحانیون بودند. همین مسئله میرزا را به سمت مهمترین رقیب آنها یعنی روحانیت کشاند و او تحت تأثیر آموزههای سیدجمال الدین اسدآبادی قرار گرفت.
میرزا رضا در استانبول از سیدجمال دستور قتل ناصرالدین شاه را گرفت و در دی ماه سال ۱۲۷۴ شمسی وارد ایران شد. ناصرالدین شاه در حوالی ظهر دوازدهم اردیبهشت به حرم عبدالعظیم آمد. میرزا رضا از طرف چپ و به بهانه دادن عریضه نزدیک شاه شد و با تفنگش به وی شلیک کرد. شاه فریاد زد «بگیرید، بگیرید» و سپس روی زمین افتاد و بنا به گزارش پزشکان دربار در دم جان سپرد.
میرزا رضا بلافاصله بعد از شلیک گلوله توسط مردم محاصره و زیر دست و پای آنها قرار گرفت. اما بلافاصله به دستور صریح امینالسلطان صدراعظم دستگیر و به جای امنی منتقل شد. وی را تا سر حد مرگ شکنجه کردند و در حالی که زخمهایش عفونت کرده بود استنطاقش میکردند.
مامور بازجویی میرزا پس از شکنجه و بازجوییهای فراوان انگیزه قاتل را به مقامات دولتی چنین اعلام میکند: «عجالتا از این چند مجلس سوال و جوابی که این غلام خانهزاد با این ملعون حرامزاده کرده است و چیزی که بر غلام معلوم و یقین شده این است که او به طوری که خودش در همهجا میگوید، ابدا در خیال صلاح مردم و خیر عامه نبوده و تمام این مهملات و مزخرفات را از سیدجمالالدین [اسدآبادی]ملعون شنیده، فقط از شدت فسق و نادانی شیفته و فدایی آن سید شده و محض تلافی و صدماتی که به سید وارد آمده، به دستورالعمل سید آماده این کار را کرده است. حالا اگر سید خیالاتش به جای دیگری مربوط باشد مسئله علاوه است.»
میرزا رضا را در مرداد ماه همان سال در میدان مشق تهران به دار آویختند و جنازهاش یک شبانهروز روی چوبه دار نگه داشتند. مظفرالدین شاه میخواست وی را ببخشد، اما اصرار درباریان باعث شد به اعدام او رضا دهد.
دولت ایران میدانست که عامل اصلی قتل شاه کسی نیست جز سید جمال و از این رو دولت عثمانی را در فشار گذاشتند که وی را تحویل ایران بدهد. اما عثمانی که خود از سید برای اقامت در استانبول دعوت کرده بود نمیتوانست چنین کاری کند و تنش بین دولت ایران و عثمانی برای تحویل سیدجمال ادامه یافت تا اینکه چند ماه پس از این واقعه سید جمال نیز بر اثر سرطان فک درگذشت.
نهاد سنتی سلطنت در ایران با قتل ناصرالدین شاه قاجار به دست میرزا رضاکرمانی به پایان رسید. پادشاه در تاریخ ایران همواره سلطان قدرقدرتی بوده با اختیارات نامحدود. سه جانشین ناصرالدین شاه هیچ کدام مانند پدران خود شاهان مقتدری نبودند. جنبش مشروطیت و مبارزات مردمی قدرت آنها را محدود کرده بود و هیچکدام نتوانستند سلطنتی مقتدرانه و طولانی داشته باشند.
رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی نیز بیش از اینکه شبیه شاهان سنتی ایران باشند، به دیکتاتورهای نظامی میماندند که نوعی ناسیونالیسم و تکنوکراسی را با هم ترکیب کرده بودند و قدرتشان را به واسطه ارتش مدرن و پلیس و نیروهای امنیتی مدرن اعمال میکردند؛ بنابراین آخرین پادشاه ایران را که به شیوه مرسوم هزاران ساله سلاطین شرقی در ایران سلطنت کرد را میتوان ناصرالدین شاه نامید و از این منظر قاتل وی میرزا رضا کرمانی با گلوله خود، سنتی هزاران ساله را از پای درآورد. اما آنچه میرزا و امثال میرزا در پی آن بودند جایگزینی سلطنت با دموکراسی مدرن نبود؛ آنها تحت تاثیر آموزههای دینی در پی بازگشت به «امت واحده اسلامی» بودند. نهاد سلطنت در ایران برای ورود دموکراسی، لیبرالیسم یا سوسیالیم کنار زده نشد. بلکه قرار بود پدر قبلی (پادشاه) برود و پدر جدیدی جای آن را بگیرد. این امر به ویژه با توجه به ساختارهای پدرسالاری در ایران قابل فهم و توجیه است.