رویداد۲۴| مسعود رضوی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات، حکم صادرشده برای زینب موسوی که به دلیل شوخی با فردوسی به حبس، تدوین رساله و ۱۲۰ ساعت قصهگویی شاهنامهای محکوم شده است را نمونهای از ورود غیرضروری دستگاه قضایی به ماجراهای فرهنگی دانست.
او تأکید کرد چنین برخوردهایی نه پشتوانه قانونی روشن دارد و نه با روح شاهنامه و پیامهای عفو و گذشت آن سازگار است. رضوی هشدار داد این نوع احکام میتواند به ایجاد بدعتهای نادرست در نظام قضایی و افزایش بیمورد پروندهها منجر شود.
او درا دامه نوشت: تنها این هم نیست: «متهم موظف است تحت نظارت بنیاد فردوسی و با راهنمایی یک استاد مورد تأیید این بنیاد طی مدت شش ماه، یک رسالۀ اجباری در زمینههایی مانند جایگاه فردوسی در هویت و فرهنگ ملی ایران، اهمیت شاهنامۀ فردوسی در فرهنگ و ادب پارسی و… تدوین و از آن دفاع کند.» در ادامه هم بر حکم افزوده شده است: «متهم مکلّف است حداقل به میزان ۱۲۰ ساعت با هماهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مدیریت آموزش و پرورش، دورههای قصهگویی خود را با استفاده از ظرفیتهای شاهنامۀ فردوسی در مدارس یا مراکز فرهنگی کم برخوردار (یعنی فقیر) اجرا کند و مستندات آن را به اجرای احکام ارائه نماید.»
نگارنده که قریب سیچهل سال است در این حرفه قلم زده و خبر و گزارش و تحلیل خواندهام، از درک برخی مسائل، نظیر حکمت چنین احکام قضایی عاجزم. من خود از کسانی بودم که نسبت به برخورد اهانتآمیز با فردوسی واکنش نشان دادم و در یادداشتی به بانو تذکر مشفقانهای نوشتم. جراید و شبکههای اجتماعی هم پاسخ دادند و حتی برخی استادان برجسته گفتند آنچه بایست گفت. همه دانستند که: «عیارسنجی خورشید کار شبپره نیست.»
بیشتر بخوانید: واکنش زیدآبادی به حکم دادگاه علیه زینب موسوی: مردود است!
خانم زینب موسوی هم فهمید یا نفهمید به خودش مربوط است، اما جرم انگاری این موضوع، ممکن است سرآغاز یک بدعت نامناسب در برخوردها و ورودهای غیرلازم قضات محترم باشد. چه لزومی دارد در امری که نه تقدّس دارد و نه در قانون جرم کیفری شمرده شده و نه شاکی خصوصی دارد و مردم هم به صورت عرفی و عقلی و ادبی و اجتماعی میتوانند از آن صیانت و دفاع کنند، حساسیت بیشتر ایجاد نمود و باری بر دوش حکومت و کشور و قضا و فقه و حقوق و قانون نهاد. آیا بارها از کثرت قوانین و افزونی پروندهها و آمار بالای زندانیان شکایت نشده است؟!
بدتر از این حرفها را احمد شاملو و ابراهیم گلستان که اسم و رسمی داشتند و دارند، میزدند و اهل فضل نشان دادند که سواد این دو نفر به این کتاب (شاهنامه) نمیرسد، همچنان که به حافظ هم گویا نرسید!
از این حرف و حدیثها که بگذریم، این مجازات تعزیری و این برخورد قضایی از بنیاد با روح و تعالیم شاهنامه تنافر دارد. چگونه میتوان کسی را محکوم کرد برای موضوعی که آن موضوع (شاهنامۀ فردوسی) خودش ما را الزام به عفو و گذشت میکند و درس دهش و چشمپوشی میدهد تا از کینهها بگذریم و فراموش کنیم؟