صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲ - 2023 November 21
کد خبر: ۲۰۴۴۶۳
تاریخ انتشار: ۱۸:۴۳ - ۰۳ اسفند ۱۳۹۸
تعداد نظرات: ۶ نظر

غلامحسن صدیقی؛ ناکام در میانه علم و سیاست‌

غلامحسین صدیقی از مشاهیر ایران در دوره پهلوی بود که در کابینه دکتر محمد مصدق به وزارت پست و تلگراف و تلفن و سپس به وزارت رسید. زمانی که مصدق در لاهه بود، صدیقی نائب نخست وزیر بود. او را مرد علم و سیاست خوانده‌اند، اما حقیقت آن است که صدیقی نه در سیاست موفق بود و نه در علم، راهش رهرو یافت. رویداد۲۴ زندگی صدیقی را بررسی کرده و نشان داده چگونه ایستادن او در میانه، به سردرگمی او منجر شده است.

رویداد۲۴ نوید عابدین پور: غلامحسن صدیقی از شناخته شده‌ترین چهره‌های سیاسی و دانشگاهی ایران است که به نوعی آن را می‌توان از پیشگامان علم جامعه شناسی در ایران دانست. او از همراهان دکتر مصدق بود که در کابینه او ابتدا وزیر پست و تلگراف و تلفن بود و در دوره‌ دوم نخست وزیری مصدق وزیر کشور شد.

محمدرضا شاه پهلوی در روز‌های پایانی سلطنتش پیشنهاد نخست وزیری را به او داد و ماجرا با توافق دو طرف پیش نرفت. پس از پیروزی انقلاب نیز مهدی بازرگان از او برای حضور در دولت موقت دعوت می‌کند که او این درخواست را نیز رد می‌کند و کمتر در سیاست حضور پیدا می‌کند.

 

زندگی و تحصیلات غلامحسین صدیقی

 

غلامحسین صدیقی متولد ۱۲ آذر سال ۱۲۸۴ در محله سرچشمه تهران است. تحصیلات ابتدائی و بخشی از تحصلات دوره متوسطه خود را در مدرسه اقدسیه گذارند و در مدرسه آلیانس زبان فرانسه آموخت.

در شهریور ۱۳۰۸ همراه با دومین گروه دانشجویان اعزامی از سوی وزارت معارف به فرانسه رفت و در دانشسرای مقدماتی شهر آنگولم تحصیل کرد و در تیرماه ۱۳۱۱ موفق به اخذ لیسانس شد.

غلامحسین صدیقی در بهار ۱۳۱۴ از دانشسرای عالی سن‌کلو در حومه پاریس فارغ‌التحصیل شد و مدرک خود را در رشته فلسفه گرفت و در فروردین ۱۳۱۷ به ایران بازگشت و به عنوان دانشیار دانشگاه تهران منصوب شد و در سال ۱۳۲۳ مدیریت کل دبیرخانه دانشگاه تهران را برعهده گرفت. او همچنین در مهر سال ۱۳۲۴ به عضویت هیات نمایندگی ایران در یونسکو درآمد.

از مهمترین اقدامان او در زمینه علمی تأسیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۷ بود که در سال ۱۳۵۱ به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد. صدیقی در همان سال‌ها به خاطر فعالیت سیاسی به زندان افتاد اما پس از آزادی از زندان با حمایت منوچهر اقبال و احسان نراقی مسئول تأسیس مؤسسه مطالعات اجتماعی شد.

غلامحسین صدیقی در سال ۱۳۵۲ بازنشسته شد و با عنوان استاد ممتاز تا ۱۳۵۸ همچنان به تدریس در دانشکده علوم اجتماعی ادامه داد. وی را پدر علم جامعه‌شناسی در ایران دانسته‌اند.

 

فعالیت‌های سیاسی غلامحسین صدیقی

 

به گزارش رویداد۲۴ غلامحسین صدیقی از شناخته شده‌ترین فعالان سیاسی جبهه ملی ایران است. دکتر محمد مصدق پیش‏تر نیز به واسطه پیشینه خانوادگی با صدیقی آشنا بود و به ویژه پدرش را از زمان حضور در وزارت مالیه می‌‏شناخت و روابط نزدیکی با صدیقی داشت. مصدق هنگام سفر به لاهه برای حضور در دیوان داوری در ماجرای ملی کردن صنعت نفت ایران، نیابت نخست وزیری را به غلامحسین صدیقی واگذر کرده بود.

صدیقی در جریان کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ مدتی به زندان افتاد. جمله مشهوری منتسب به او نقل شده که به قاضی دادگاه اینگونه گفته است: «معمولاً می‌گویند خدا، شاه، میهن. اما اگر گناه است و باید اعدام شوم، عرض می‌کنم: خدا، میهن، شاه»

صدیقی پس از ده ماه و نیم از زندان آزاد می‌شود و از روابط دولتی فاصله می‌گیرد. احسان نراقی در این‌باره می‌نویسد: «دکتر صدیقی سال‏‌ها برای دیدار فرزندانش که در خارج بودند یا شرکت در کنفرانس‏‌های علمی که دعوت می‏‌شد، حاضر نبود تقاضای صدور گذرنامه خطاب به اداره شهربانی بنویسد. می‏‌گفت من از دولتی که در نتیجه کودتای بیست و هشت مرداد سرکار آمده است، تقاضا نمی‏‌کنم»

در دورانی صدیقی پس از آزادی از زندان برای تشکیل جبهه ملی دوم تلاش بسیاری کرد و در نهایت با تلاش او و همفکرانش همچون اللهیار صالح، ادیب برومند، کریم سنجابی و ... جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ تاسیس شد و فعالیت آن نیز تا سال ۱۳۴۳ ادامه یافت و در نهایت به علت دستگیری اعضا پس از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی، جبهه ملی دوم منحل شد و صدیقی نیز از سیاست کناره گیری کرد.


بیشتر بخوانید: مهدی بازرگان کیست؟ نیای محافظه کار اصلاحات +تصاویر


 

فعالیت جامعه شناسی دکتر غلامحسین صدیقی

 

پس از کناره‌گیری از سیاست، صدیقی به دانشگاه بازگشت و تا سال‌های نزدیک به انقلاب همچنان در حوزه آکادمیک فعالیت می‌کرد. کتب حوزه جامعه شناسی و ترجمه‌های صدیقی اکثرا محصول همین دوران هستند.

«جنبش‌های دینی ایران»، «از طالس تا سقراط» و «از سقراط تا ارسطو» درباره فلسفه یونان از کتاب‌های مهم غلامحسین صدیقی هستند.

همچنین کتاب «گزارش سفر هند» حاصل حضور صدیقی در کنفرانس کشورهای آسیایی در هندوستان بوده است. صدیقی چندین کتاب درباره ابن سینا ترجمه یا تصحیح کرده است؛ از جمله: «سرگذشت ابن ‏سینا»، «معراج نامه ابن ‏سینا»، «رساله تشریح اعضاء ابن سینا»، «رساله قراضه طبیعیات» و «ظفرنامه» منسوب به ابن‏ سینا.

آنچنان که از اسامی کتاب‌ها نیز بر می‌آید، بیشتر آنها در حوزه‌های بسیار گسترده نوشته شده و به صورت خاص روی یک موضوع متمرکز نبوده است. به عنوان مثال کتاب «جنبش‌های دینی ایران» چندین جنبش مختلف را در بر می‌گرفته که مسلما با توجه به گستره جنبش‌ها، مسلما نویسنده نمی‌توانسته همه را به صورت دقیق بررسی کند، از این جهت کتاب‌هایی که صدیقی در حوزه‌های مختلف نوشته، بیش از آنکه سیر جامعه شناسی یا طبقاتی پدیده‌ها و اتفاقات را مشخص کند، خوانشی سطحی از یک موضوع بوده است.

اهل فلسفه می‌دانند فقط برای آنکه کسی بتواند بر آثار ارسطو یا سقراط مسلط شود، بایستی سال‌ها عمر خود را روی مطالعه آنها بگذارد، اما صدیقی در این موارد بسیار عجولانه عمل کرده و از طالس تا سقراط را در یک کتاب آورده که خود این عنوان کتاب اگر به دیده یک اثر جدی نگریسته می‌شد، به این سبک نگاشته نمی‌شد که قرار باشد کل تاریخ فلسفه یونان در یک جلد جمع‌آوری شود.

در دوران پیش از صدیقی، محمدعلی فروغی با آنکه کتابی کلی با عنوان سیر حکمت در اروپا را می‌نویسد، به صورت جدی روی فلسفه کار می‌کند و نخستین بار دکارت را ترجمه می‌کند؛ ترجمه‌ای آنقدر دقیق که مترجم باید بسیار مسلط باشد تا بداند در اثار دکارت، سوژه و ابژه به صورت برعکس استفاده شده‌اند. همچنین رضا کاویانی پیش از صدیقی به ترجمه مشخص و متمرکز آثار افلاطون می‌پرداخت.

شاید بیشتر به خاطر همراهی صدیقی با مصدق یا فعالیت سیاسی او باشد که اینهمه در حوزه دانشگاهی قدر دیده و پدر جامعه شناسی خوانده شده است؛ چه آنکه اگر قرار باشد بدون اغراق به کارنامه علمی صدیقی بنگریم، به اثری که جاودانه در این حوزه باقی مانده باشد، برنمی‌خوریم. همچنانکه در فلسفه هم به اثری جدی برنخواهیم خورد. با این‌حال سهم او در تدریس این رشته در آن دوره قابل احترام است اما حقیقت آن است که بیشتر از این چیزی نمی‌توان یافت که بر مبنای آن بتوان نام «پدر علم جامعه‌شناسی» را به مرحوم صدیقی نسبت داد.

شاگردان صدیقی می‌گویند «او در تاریخ احزاب سیاسی ایران مطالعات بسیاری داشت و یادداشت‏‌های پرتعدادی در این رابطه نگاشته است اما وسواس علمی مانع از چاپ آن‏ها شد.»

محمد قائد در بخشی از مقاله «به مردگان نمره انضباط بدهید و بگذارید استراحت کنند» در کتاب «دفترچه خاطرات و فراموشی» می‌نویسد: «معمولا اگر نویسنده‌ای اثری برای انتشار داشته باشد، تعارف نمی‌کند و وقتی نویسنده اثر خود را منتشر نمی‌کند یعنی چیز قابل عرضی نبوده است.»

احتمالا حامیان او تنها به اینکه در دوره صدیقی، جامعه شناسی به عنوان یک رشته مستقل در دانشگاه شناخته شد، استناد می‌کنند.


بیشتر بخوانید: عباس امیر انتظام؛ رکورددار زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی


صدیقی سال ۱۳۴۲ در سمینار بررسی مسائل اجتماعی ایران درباره شکل گرفتن رشته جامعه شناسی چنین می‌گوید: «در مهرماه ۱۳۱۹ که بنده درس جامعه‌شناسی را در دانشگاه تهران شروع کردم حتا لفظ و عنوان جامعه‌شناسی در ایران به این نحو معمول نبود و آن را علم‌الاجتماع می‌گفتند و در هفته دو ساعت در دانشسرای عالی دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی دانش‌گاه تهران به عنوان علم‌الاجتماع پرورشی تدریس می‌شد. در سال ۱۳۱۹ تنها پنج علم از علوم اجتماعی که حتا مردم به اصطلاحات آن هم آشنا نبودند در ایران تدریس می‌شد. خوشبختانه اکنون چنان‌چه می‌دانید ساعات درس جامعه‌شناسی در ایران از ده‌ها می‌گذرد و علوم اجتماعی در پانزده درس تدریس می‌شود»

غلامحسین صدیقی مانند اکثر اعضای جبهه ملی که عمدتا شخصیت‌های دستپاکی بوده‌اند، به صداقت معروف بوده اما همچون همه آنها درکی از تضادهای طبقاتی نداشته است. در هیچکدام از آثار صدیقی (و حتی اعضای جبهه ملی مانند خلیل ملکی که گرایش‌های چپ‌گرایانه هم داشته‌اند) ردی از درک طبقاتی دیده نمی‌شود، به همین جهت است که در دوره‌های مختلف آنها در پی مذاکره با حکومت پهلوی هستند و یکی در میان پیشنهادهای محمدرضا شاه پهلوی را می‌پذیرند. بختیار پیشنهاد شاه را پذیرفت، صدیقی نپذیرفت، ملکی سرگرم مذاکره بود و ...

صدیقی در یکی از معدود مصاحبه‌هایش «کیفیات و خصوصیات جامعه ایرانی و اوضاع  و احوال طبقات و گروه‌های شهری، روستایی و ایلیاتی و اختلافات سنتی، برخورد منافع آنها و ضعف رشد سیاسی ناشی از آن اوضاع و احوال» را مهمترین دلیل شکست نهضت ملی می‌خواند. او همچون دیگر همگنان خود رشد سیاسی را مقدم بر هر چیز می‌داند. این دقیقا همان نگاهی است که اصلاح طلبان کنونی به مسائل دارند. آنها نیز معتقدند اگر رشد سیاسی فراهم شود، کیفیت زندگی مردم بهتر می‌شود. طبیعی است از دل چنین تحلیلی باید به درک ضعیف صدیقی از تضادهای طبقاتی رسید که اتفاقا کاملا اقتصادی هستند نه سیاسی؛ چه آنکه فعالیت‌ها و نگرش‌های سیاسی از دل شیوه تولید و وضعیت عینی جامعه برخواهد خواست نه برعکس.

در بخشی دیگر از این تحلیل که به دلایل شکست نهضت ملی اشاره دارد، صدیقی گفته باید به «عدم صراحت کافی در حقوق سلطنت و موضع قانونی شاه و معارضه و درگیری آن حقوق با تمایلات و توقعات شخصی  و تجاوزات او و درباریان به حقوق ملت» توجه کرد. این یعنی هنوز صدیقی معتقد است حکومت شاهنشاهی باید ادامه داشته باشد و فقط مشکل بر سر چند حق سلطنت است که اگر آنها رفع شود، مسئله‌ای باقی نمی‌ماند.

از مثال‌های این‌چنینی درباره صدیقی بسیار است؛ مثال‌های درباره نگاه فیتیشیسم صدیقی به حزب؛ اینکه او گمان می‌کرد اگر حزب وجود داشته باشد، همه مشکلات حل خواهد شد!

 

پیشنهاد نخست وزیری محمد رضا شاه پهلوی به غلامحسین صدیقی

 

به گزارش رویداد۲۴ در روز‌های انقلاب شاه برای عبور از بحران سعی داشت به مخالفان میانه‌رو خود میدان دهد، لذا به او پیشنهاد نخست وزیری داد. صدیقی شروطی می‌گذارد که گویا شاه آنها را نمی‌پذیرد تا در نهایت شاپور بختیار به این سمت رسید.

البته همین مذاکره برای صدیقی گران تمام می‌شود؛ جبهه ملی بعد از شنیدن اخباری مبنی بر تشکیل دولت توسط صدیقی واکنش نشان می‌دهد و در این‌باره اذعان می‌کند که او از سال ۱۳۴۳ با هیچ‌کدام از سازمان‌های جبهه ملی ایران همکاری نداشته و اکنون هم در هیچ‌یک از ارگان‌های این جبهه سمتی ندارد و همچنین جبهه ملی ایران، با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد.

صدیقی درباره بیانیه جبهه ملی گفته «ناراحت و غمگین شدم زیرا همواره در جست‌وجوی حقیقت بوده‌ام و هیچ‌گاه در برابر زور و دروغ سر خم نکرده‌ام. آن روز حس کردم مملکتم به وجود من نیازمند است و تصمیم داشتم در آخرین روز‌های زندگیم، دینم را به این آب و خاک ادام کنم»

غلامحسین صدیقی در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه امید ایران در هفتم بهمن ماه سال ۱۳۵۷ می‌گوید: «من چند روزی با دوستانم مشورت‌هایی داشتم و در دومین ملاقات که باز با حضور دکتر امینی و عباس امیر انتظام صورت گرفت به شاه گفتم من شرایطی برای نخست‌وزیری دارم که لازم است به طور کامل اجرا شود. نخست اینکه رای تمایل مجلس پرسیده شود تا بار دیگر این سنت پسندیده مشروطیت ایران احیا شود، دوم آنکه من فقط قانون اساسی و متمم آن را اجرا خواهم کرد و به مواد الحاقی نظیر اختیارات شاه برای انحلال مجلسین گردن نمی‌نهم».

در ادامه این مصاحبه صدیقی به این اشاره می‌کند که امام خمینی در نامه‌ای به او به این می‌نویسد که «دکتر صدیقی مرد آزاده و درستی است و امیدواریم در کارش دچار اشتباه نشود.»

برخی منابع گفته‌اند این نامه از صدیقی پنهان می‌شود، مبادا ارتباطی میان این دو شکل بگیرد که البته در نهایت شاه هم با او بر سر اعطای پست نخست وزیری به توافق نمی‌رسد. بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت توسط مهدی بازرگان، او از غلامحسین صدیقی درخواست که در این دولت حضور داشته باشد که او نیز از پذیرش این درخواست امتناع کرد.


بیشتر بخوانید: کریم سنجابی؛ لیبرالی که تا یک قدمی نخست وزیری پهلوی رفت


غلامحسین صدیقی یک سیاستمدار طرفدار اصلاح و تغییرات آرام بود. شاید روحیه آرام دنشگاهی او باعث آن شده بود که بهترین راه برای تغییرات را اصلاحات بداند. برای همین بود که هرگز با انقلابیون ۵۷ همراه نشد. البته برخی دیگر درباره او گفته‌اند درست است که او فعالیت سیاسی داشته اما این فعالیت در آن حد نبوده که بخواهد به انقلاب بیندیشد و سطح فعالیت او همان فعالیت اصلاح طلبانه از راه مذاکره بوده، نه بیشتر. چه آنکه جمله معروفی از او به یادگار مانده که می‌گوید: «از هیچ انقلابی آزادی و عدالت بیرون نمی‌آید.»

صدیقی می‌گوید «علم نگذاشت به سیاست بپردازم و سیاست نگذاشت به علم برسم.» شاید این جمله بهترین توصیف درباره مردی باشد که در میانه ایستاد و هدفی برای خود انتخاب نکرد؛ مردی که نه در سیاست موفق بود و نه در علم. در سیاست موفق نبود چراکه تا میانه با جبهه ملی رفت و بیش از هزینه دادن را لازم نمی‌دانست و در علم نیز موفق نبود زیرا نه کتابی جدی از او به یادگار مانده نه شاگردانی که مکتب علمی او را ادامه دهند.

منابع:
ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان/ ترجمه کاظم فیروزمند، شمس‌آوری و مدیر شانه‌چی/ نشر مرکز
از سید ضیا تا بختیار/ مسعود بهنود/ انتشارات جاویدان
همه‌هستی‌ام نثار ایران/ یادنامه غلامحسین صدیقی به کوشش دکتر پرویز ورجاوند
سایت تاریخ ایرانی
روزنامه سازندگی
سایت توانا
سایت موسسه مطاعات و تحقیقات اجتماعی

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۰۱:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۸
شما یک نگاهی به قد و قواره ات تو آینه انداختی؟؟ عابدین پور
تو که میای یک شخصیت رو در حد انداره صدیقی که به پاکدستی و آزاد مردی و سواد شهره بود نقد میکنی حداقل باید خودت چیزی در چنته داشته باشی؟ کدام مقاله رو نوشتی؟چند سال سابقه نقادیو خبرنگاری داری؟ که امر بهت مشتبه شده در حد و اندازه نقد یک شخصیت سیاسی هستی؟ دوزاری!
کارتن خواب آواره
۱۴:۳۸ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۵
کسی که دوست و دشمن بر شرافت و سلامت نفس و وطن پرستی اش صحه می گذراند. قطعا آدم شرافتمند و باسوادی بود . او شاید از معدود کسانی بود که از این روزهای تاریک خبر داده و اعلام خطر کرده بود ای کاش نخست وزیر می شد و به حرف این مرد شریف گوش می دادند . مردی که تمام فکر و دغدغه اش ایران بود و حتی مقام نخست وزیری هم وسوسه اش نمی کرد پاک دست با اخلاق بود و شجاع اما افسوس و صد افسوس که .................................
ناشناس
۱۵:۱۳ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۱
شریف و وطن پرستی که قدرش رو ندونستیم . خیلی خیف شد . خیلی می فهمید خیلی .
علی خان
۱۹:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۶/۰۵
روحش شاد. اگه زمانی پست نخست وزیری رو قبول میکرد. شاید ایران به این حال و روز نمی افتاد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
پاسخ ها
ناشناس
۱۴:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۵
بله حتی سخت ترین دشمنانش بر سلامت نفس و دانش و وطن پرستی اش صحه می گذارند ......
میثم
۲۳:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۲/۱۲
روحشون شاد. برای ایران زحمت زیادی کشید . و تو گفته هاش به نکات خیلی خوبی برخوردم که خیلی خیلی ایران دوست بود. خدایش بیامرزد.
نظرات شما