رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «منتظر بودن، یعنی آمادهبودن، یعنی آماده بودن نه واداده بودن! منتظر یعنی آماده، مجهز و مسئول؛ بنابراین فلسفه انتظار اعتقاد به جبر تاریخ و اطمیناندهنده به انسان (در هر شرایطی) است؛ و اینکه عدالت و حق ـ علیرغم تاریخ ـ در آینده به شکل یک انقلاب ناگهانی و به شکل یک قیام انتقامجویانه خونینی ـ که منتقم هم هست ـ صورت میگیرد و نبردی است که در طول تاریخ از آغاز، دست به دست در دست انبیا و دست به دست در دست امامان شیعه آمده. این جنگ، نسل به نسل و در برابر فرد فرد مطرح است و علیرغم همه شرایط مأیوس کننده، این پرچم در آینده جبرا پیروز است.» برگرفته از کتاب «حسین وارث آدم» نوشته دکتر علی شریعتی
فهم جبرگرایانه از تاریخ ایدهای بود که در قرن هجدهم پیدا شد و سپس در ایدئولوژیهایی مانند «مارکسیسم راستکیش» و «فاشیسم نازی» مخصوصا در آلمان به اوج خود رسید. بر اساس این نگاه، تاریخ لاجرم رو به پیشرفت است و در انتهای تاریخ هدف و مقصدی غایی وجود دارد که وقتی انسان به چنین هدفی برسد، هرآینه به به تمام نقایص و رنجهای خود غلبه خواهد کرد.
همان گونه که در مطلب دیگری تحت عنوان «سمت درست تاریخ» گزارش کردیم، این نگاه متافیزیکی و جبری به تاریخ یکی از خطرناکترین ایدههای عصر ماست و تبعات سنگینی برای شهروندان داشته است. چرا که در حکومتهای تمامیتخواه، معناهایی، چون «غایت تاریخی» هدف اصلی و نهایی جامعه تصور میشوند که جان و آزادی انسانها در برابر آن ارزشی ندارد و همه چیز باید در راه تحقق آن «سرکوب» شود. همانطور که هانا آرنت مینویسد، «ارعاب که ذات حکومت تمامیتخواه است، برای انسانها و حتی به خاطر سرکوب آنها وجود ندارد، بلکه این ارعاب بیشتر برای آن است که حرکت به سوی غایت تاریخ را تسریع کند.»
بیشتر بخوانید: سمت درست تاریخ یعنی چه و تبعات هولناک این ایده چیست؟
دکتر علی شریعتی در عالم اسلام یکی از مهمترین نظریهپردازان چنین فهمی از تاریخ است. وی که متاثر از عقاید دستچندم «مارکسیسم ارتدوکس» و «اگزیستانسیالیسم» فرانسوی بود، دست به خوانشی مبتنی بر ایدئولوژی تاریخباورانه از تشیع زد.
شریعتی تشیع را تنها مسلکی میدانست که زمینه را برای پیشرفت و انقلاب دایمی به دست میدهد و راه را بر هرگونه کوشش جهت بازگشت به قدرتهای ظالم یا تنزل و فساد روابط سیاسی سد میکند. تفسیر شریعتی از واقعه عاشورا نیز که در کتاب حسین وارث آدم آمده است بر اساس همین باور ایدئولوژیک شکل گرفته است که در ادامه به آن میپردازیم.
شریعتی از طرفی به لیبرالیسم و سرمایهداری حمله میکرد و از طرف دیگر به سوسیالیسم و مارکسیسم. او تنها راه نجات را در احیای نوعی «اسلام انسانگرایانه» میدید؛ اسلامی که در دوران ابتدایی ظهورش ایدهال بود اما بنیامیه آن را به زوال و استبداد کشاندند.
در این تفسیر هدف اصلی احیای آن اسلام ناب و خالصی است که پیش از بنیامیه وجود داشت و شریعتی آن را حلال مشکلات بشر میداند. آنچه توجه او را جلب میکند اسلام آرمانی اولیه است و نه تغییرات و اصلاحات تاریخی آن. شریعتی معتقد است آنگونه که دجله و فرات از یک منبع سرچشمه میگیرند و بر بستر تاریخ پیش میآیند، از هم دور میشوند و در پایان کار، به آرامش یکنواخت نخستین میرسند، آغاز تاریخ بشر نیز در آغاز، اشتراک و برابری است، سپس نابرابری و حق و باطل آغاز میشود و سرانجام به وحدت بازمیگردد.
در نظر شریعتی جوامع الحادی در شرق و غرب، دچار محنت و ملال هستند، زیرا به امور مادی بسنده کرده اند. اما اسلام دنیا و آخرت انسانها را توامان میسازد و نجات میدهد. شریعتی دو اصل از اصول تشیع را موتورهای رهایی میبیند: یکی امامت که تنظیمکننده نظام رهبری بوده و به معنی تسلط معنوی و سیاسی رهبر بر مردمی است که داوطلبانه وی را به رهبری قبول کردهاند.
جامعه اسلامی یا «امت» که از ریشۀ عربی امام است، بر خلاف مسیحیت به واسطه حضور معنوی مسیح نیست که متحد است، بلکه اتحاد آن به دلیل «حرکت حول محور رهبر جامعه» است. اصل دوم نیز «عدالت» است که در تشیع به سطح یکی از اصول دین ارتقا یافته است. خداوند باید عادل باشد. جامعه انسانی نیز نمیتواند زیر بار قانون ظالمانهای برود که به شهادت ائمه انجامید و اسلام را به زوال کشید.
در نگاه ایدئولوژیک به تاریخ، یک مفهوم، به عنوان بنیاد قرار میگیرد و همه وقایع تاریخی بر آن بنا میشوند و این مفهوم برای شریعتی «تمایز میان تشیع علوی و تشیع صفوی» است. تشیع علوی نمایانگر اسلام ایدهال نخستین بوده و حرکتی در راستای ترقی و پیشرفت و انقلاب است. در این تشیع تفاوت و تمایزی بین روشنفکران و مردم عادی وجود ندارد و نمودار اسلام در مرحله پویایی و رشد و ترقی آن است.
صفویه با قرار دادن تشیع به صورت مذهب رسمی حکومت آن را به یک نهاد دولتی تبدیل کردند و به صورت ابزاری در جهت نیل به مقاصد سیاسی در آوردند. بهاین ترتیب تشیع علوی تفکری انقلابی است و تشیع صفوی نمودی از یک دین محافظهکار.
شریعتی واقعه کربلا را نیز در چهارچوب فلسفه تاریخ بررسی میکند و رنگ و بویی سوسیالیستی به آن میدهد. این مساله را روحانیون همدوره شریعتی نیز متوجه شده بودند و به همین جهت است که مرتضی مطهری کتاب حسین وارث آدم را یک «روضه مارکسیستی برای امام حسین» نامید. او با چنین تفاسیری قصد داشت علیه حکومت پهلوی مبارزهای تمدنی را شکل ببخشد و در این مسیر مراسم عزاداری محرم را نیز نقد میکند.
یان ریشار استاد ایرانشناسی دانشگاه سوربن مینویسد: «در تعریف شریعتی، تشیع صفوی همان تشیع پهلوی است و علمای صفوی این دوره هم کسانی هستند که در بازی قدرت سیاسی وارد شده اند. آنها نقش خود را به عنوان بیدارگران امت اسلامی فراموش کرده و به مباحثات بیهوده سرگرم شدهاند و تشیع را به صورت مذهب آدمهای شکستخورده و مغلوب در آوردهاند که تنها کار آنها عزاداری ماه محرم است. در نتیجه توجه مؤمنان را به عوض حرکت و جنبش عاشورا، به اشکال ظاهری مذهب معطوف داشتهاند.»
مطالبی برای مطالعه بیشتر در این زمینه:
دکتر علی شریعتی؛ مسلمان التقاطی در جستجوی عدالت!
آیت الله مطهری؛ تلاش برای حذف مفسران غیر روحانی
مهدی بازرگان؛ نیای محافظه کار اصلاحات
عبدالکریم سروش؛ ایدئولوگ دیروز، اپوزیسیون امروز
آیت الله منتظری پیشگام تشیع سیاسی
به گزارش رویداد۲۴ همانطور که یرواند آبراهامیان در مقاله «شریعتی: ایدئولوگ انقلاب ایران» مینویسد «از منظر شریعتی جانشینان مشروع پیامبر، حسین و دیگر امامان شیعه، پرچم انقلاب را به این دلیل برافراشتند که حاکمان معاصر آنها، «خلفای فاسد» و «قدرتمندان درباری» به اهداف امت و نظام توحیدی خیانت کرده بودند. برای شریعتی، عزاداریهای محرم برای شهادت حسین در کربلا، یک پیغام بلند و آشکار داشت: همهی شیعیان، مستقل از زمان و مکان، مسولیت مقدس مخالفت، مقاومت، و شورش برضد اشرار زمان را برعهده دارند. شریعتی، استعمار جهانی، شامل شرکتهای چند ملیتی و استعمار فرهنگی، نژادپرستی، استثمار طبقاتی، سرکوب، نابرابری طبقاتی، و غربزدگی را در فهرست اشرار ایران معاصر برشمرد.»
تشیع علوی نماد ایمان و تشیع صفوی نماد کفر است و از منظر شریعتی این دوگانه در تمام تاریخ بشر، از جمله در واقعه کربلا وجود داشته است. اما در زمان صفویه پیام اصلی واقعه کربلا فراموش شد و شکلهای انحرافی عبادت از مسیحیت وام گرفته شد که از آن جمله میتوان به اجرای نمایشنامههای تئاتر گونه درباره امام حسین (تعزیه) اشاره کرد که از منشر شریعتی تقلید نمایشهای دینی مسیحیت بود.
شریعتی در روایت خود از تاریخ بشر، ریشه تضاد علوی و صفوی را به داستان هابیل و قابیل بازمیگرداند. در این نخستین تضاد کفر و ایمان، قابیل نماینده بورژوازی و هابیل نماینده دهقانان است و قتل هابیل بهدست قابیل تسلط نوعی ایدئولوژی بورژایی است.
این نخستین قتل تاریخ به معنی پیروزی و سلطه یک تفکر خاص است که عبارت باشد از مادی گروی، جنگ و خشونت و دین رسمی و نهادی (شریعتی این یه را با عبارت تیغ و طلا و تسبیح بیان میکند.)
قابیل و قابیلیان نماد سلطه و مادهپرستی هستند و نمود آنها در زمانه حاضر نظام سرمایهداری است و البته در ایران، نماد آن حکومت پهلوی است. در برابر، هابیل و هابیلیها در پی خونخواهی و انقلاباند و نماد امروزشان تشیع انقلابی و اصیل است.
شریعتی در کتاب حسین وارث آدم، واقعه کربلا را در امتداد این روایت قرار میدهد و اعلام میکند «پرچمی که آدم و هابیل برافراشت به دست حسین ابن علی رسید» که در واقع «وارث آدم» بود. او در کتاب مذکور قطعهای روشنگر در این باره دارد: «حسین را در برابر یزید تلقی نکنید؛ نه حتی در تاریخ اسلام. حسین را وارث عدل و حق در تاریخ بدانید. قیام حسین قیامی در میان جنگ بزرگ تاریخ است. او وارث است و جنگش پایان جنگها نیست، بلکه پرچمی که او برافراشته باید ادامه پیدا کند و به دست مبارزین امروز برسد. پرچمی که تا شکست کامل قابیلیان برافراشته است.»
به همین قیاس، حسینابنعلی نیز پرچم مبارزه را به نسلهای دیگر داد و این مبارزه تا ریشهکن شدن شرارت در جهان و خوشبختی تمام انسانها در روی زمین ادامه خواهد داشت. به گفته شریعتی، «ما وارث عزیزترین امانتهایی هستیم که با جهادها و شهادتها انسانهای بزرگ در تاریخ اسلام فراهم آمده است. ما مسئول آن هستیم که امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشد. آنها که رفتند، کاری حسینی کردند، و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، و گرنه یزیدیاند.» شریعتی با چنین تفسیری، تقابل سیاسی را بدل به نبردی متافیزیکی میکند و تبار مبارزان را به امری متعالی و فرابشری میکشد. هر آن کسی که در سلک وی و مبارزان مورد نظر وی نباشد نیز در ردیف یزید است و نمادی از شرارت مطلق که باید حفظ شود. در این تصویر که جهان به دو قطب خیر و شر منقسم شده است، جایی برای به رسمیت شناختن مخالفان و گفتگو با دیگری وجود ندارد.
دیگر مفهومی که شریعتی در کتاب حسین وارث آدم مطرح میکند، مفهوم «ثار» است. این لغت در واقع به معنای کینهکشی و انتقامجویی است که در عربستان پیش از اسلام وجود داشت و از اخلاقیات قبیلهای به حساب میآمد. شریعتی معتقد است با ظهور اسلام مفهوم ثار حفظ شد و در عین حال یک محتوای جدید و «علمی، انقلابی و انسانی» یافت. عجیب است، ولی واقعا شریعتی مفهومی مانند کینه و انتقام را علمی مینامد. از منظر او اسلام خونخواهی و ثار قبیلهای را به یک ثار ایدئولوژیک و ثار انسانی تبدیل کرد و شعار یالثاراتالحسین نیز ادامه همین جنبش علمی و ایدئولوژیک است.
از نگاه شریعتی، بین وراثت و ثار رابطهای وجود دارد، که این دو مفهوم، فلسفه تاریخ اسلام را میسازند. در فلسفه تاریخ تشیع، مفهوم وراثت حسینبنعلی به عنوان یک حلقه سلسلهای طولانی و فراگیر است که از خلقت انسان آغاز شده وتا روز داوری ادامه پیدا میکند. شریعتی میگوید تاریخ بشر با ثار آغاز شده، تداوم یافته و توسعه پیدا میکند. در انتهای تاریخ نیز ثار به حد انفجار میرسد و «انفجار یعنی گرفتن انتقام از فرزندان طاغوت؛ و در آنجاست که بشر به نجات، صلح و عدالت میرسد و تا آن روز تمام داستان زندگی انسان، داستان تلاش برای خونخواهی است.»
در فلسفه تاریخی که شریعتی منادی آن است، موتور محرک تاریخ چیزی نیست جز کینتوزی و انتقامجویی. وی با خوانشی ایدئولوژیک از واقعه کربلا، آن را در ذیل نظریه کینتوزانه خود قرار میدهد.