رویداد۲۴ |مهرماه ۱۳۵۷، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب به شمار میرود. پس از حادثه «جمعه سیاه» در ۱۷ شهریور، که طی آن تعدادی از شهروندان کشته شدند، خشم و نارضایتی عمومی به اوج خود رسید. ظاهرا اعلام حکومت نظامی نهتنها مردم را از اعتراض منصرف نکرد، بلکه عزم آنان را برای مقابله با رژیم تقویت کرد. در روزهای بعد تخمینها دربارهی تعداد کشتهشدگان از صدها تا هزاران نفر متغیر بود (در واقع، تعداد کشتهشدگان حدود هشتاد نفر بود). شایعاتی منتشر شد مبنی بر اینکه مردم از هلیکوپترها با مسلسل هدف قرار گرفتهاند و رژیم از نیروهای اسرائیلی علیه تظاهراتکنندگان استفاده کرده است. هیچکس گزارشهایی را که سعی در کم جلوه دادن تعداد کشتهشدگان داشت باور نمیکرد؛ همه معتقد بودند که یک کشتار وسیع رخ داده است. ظرف چهار روز، تهران از فضایی سرشار از صلح و محبت به خون و خشم تبدیل شد. احساسات عمومی بار دیگر به خشم و طرد کلی رژیم شاه تغییر یافت. از این نقطه به بعد، رویاروییهای خیابانی در تهران تلختر و خشونتآمیزتر شد و حوادث مهرماه نقطهی عطفی در این روند بودند.
در سال ۱۹۰۵ میلادی تزار روسیه به سربازانش دستور داد که به سوی مردم معترض شلیک کنند و در متیجه این اقدام صدها نفر از مردم روسیه به قتل رسیدند و مورخان نام این واقعه را یکشنبه خونین گذاشتند. تزار تا پیش از آن نقش «پدر ملت» را داشت و توسط کلیسای ارتدکس روسیه به عنوان قدیس شناخته میشد. بسیاری از مردم نیز به این اعتبار وی را دوست داشتند و برایشان قابل احترام بود. اما پس از یکشنبه خونین چنین تصوری از اساس تخریب شد و خونهای ریخته شده در سالهای بعدی حکومت هیچگاه از دامن تزار پاک نشد. گئورگی گاپون، کشیش معروف روس، این واقعیت را با جملهای ماندگار بیان کرد: «تزار دیگر وجود ندارد؛ رودی از خون میان تزار و مردم فاصله انداخته است.» این اتفاقی بود که پس از واقعه هفده شهریور سال ۱۳۵۷ که به جمعه سیاه معروف است، برای محمدرضاشاه پهلوی افتاد.
مورخان از نیمه مهرماه به بعد شرکت در اعتراضات و تظاهرات خیابانی امری عادی شد؛ مردم بیش از آنکه در خانه بمانند یا از دردسر اجتناب کنند، در مخالفت با حکومت به خیابانها میآمدند و این امر به رفتار غالب تبدیل شده بود. از این زمان به بعد افرادی که در اقدامات ضدحکومتی شرکت میکردند، در میان جمعیت احساس امنیت داشتند. علاوه بر این، محمدرضاشاه مشروعیت خود را در چشم مردم به کلی از دست داده بود. مایکل آکثورثی مینویسد: «با وجود اینکه شاه به فرماندهان امنیتی خود نسبت به دوری از خشونت و لزوم خویشتنداری تاکید میکرد، آنچه در ایران قرون وسطی «فرّ ایزدی» نامیده میشد_هالهای پیرامون پادشاه موفق که حکومتش با عادل و موفقیت نظامی همراه بود_ را به کلی از دست داد. مردم او را طرد کردند. آنها نمیخواستند پیشنهادها یا ایدههای جدیدی از شاه بشنوند؛ آنها فقط میخواستند که او برود.»
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تیراندازی در میدان ژاله برای خود شاه نیز شوکهکننده بود. به نظر میرسد که این که شاه، خیلی دیر به وخامت اوضاع و جدی بودن مخالفتها علیه خود پی برد.
با فرا رسیدن پاییز، کارگران از فضای آزادی نسبی ایجادشده توسط دولت آشتی شریفامامی برای سازماندهی مجدد و اعتصابات استفاده کردند. برخی از آنها به توافقاتی برای بهبود دستمزدها و شرایط کاری رضایت دادند، اما برخی دیگر دامنهی خواستههای خود را افزایش دادند. در پنج سال منتهی به ۱۹۷۸، یک منبع معتبر بهطور میانگین سالانه حدود بیستوسه اعتصاب را ثبت کرده بود، اما فقط در مهر ماه ۱۹۷۸، تعداد اعتصابات به سیوشش مورد رسید.
بیشتر بخوانید: چرا در ایران انقلاب شد؟
تا اوایل ماه بعد، بیشتر کشور در اعتصاب بود، از جمله راهآهن، فرودگاهها، بانکها، برخی روزنامهها، و از همه مهمتر، کارگران صنعت نفت، که برخی از آنها تنها چند روز پس از واقعه میدان ژاله اعتصاب کردند. مطالبات کارگران نفت هم صنعتی و هم سیاسی بود، از جمله پایان حکومت نظامی، آزادی زندانیان سیاسی، و انحلال ساواک. تخمین زده میشود که تا پایان ماه اکتبر، تولید نفت به تنها ۲۸ درصد از سطح عادی خود کاهش یافته بود. اقتصاد کشور به مرحلهی فلجشدگی نزدیک شد.
در روز پانزدهم مهرماه، ترم جدید دانشگاهها آغاز شد و دانشجویان پس از حضور در دانشگاه فرصتی برای اتحاد و تجمع علیه حکومت پیدا کردند. آنتونی پارسونز، وزیر وقت بریتانیا در ایران، در کتاب خاطراتش مینویسد: «بهنظر من افتتاح دانشگاهها در آن شرایط کار عاقلانهای نبود و دولت میتوانست تا برقراری نظم و آرامش آنرا به تاخیر بیاندازد. من قبلا نظر شخصی خود را در این خصوص به شاه و شریف امامی ابراز کرده و گفته بودم اگر دانشگاهها افتتاح شود، دانشجویان پس از اجتماع در محوطه دانشگاه از رفتن به کلاسها خودداری کرده و به موج تظاهرات خواهند پیوست. همینطور هم شد و چند روز بعد از گشایش دانشگاه تهران، دانشجویان که ابتدا در محوطه دانشگاه تظاهرات میکردند به خیابانها ریختند. بچههای مدارس اعم از دختر و پسر هم از حضور در کلاسها خودداری کرده راهی خیابانها شدند. علاوه بر آنها گروههای بدمنظر و بدلباس دیگری از مردان میانسال که مجهز به چوب و چماق و میلههای آهنی بودند در خیابانها براه افتاده دست به خرابکاری و تعرض به اموال مردم زدند. بعضیها میگفتند که اینها مامورین ساواک یا افراد گارد سلطنتی هستند که با لباس مبدل به خیابانها ریختهاند. در اواسط ماه اوضاع بدتر شد، ولی هنوز همه امیدها برباد نرفته بود. شریف امامی به مذاکرات خود با آیتاللههای قم ادامه میداد، ولی میگفت با پول هنگفتی که بوسیله طرفداران آیتالله خمینی بین طلاب و پرولتاریای بازار و گروههای مخالف دیگر توزیع میگردد، رقابت با او روز به روز دشوارتر میشود.»
موج جدید اعتراضات و راهپیماییهای خیابانی تفاوت عمدهای با ایام گذشته داشت. مرضیه دباغ، در کتاب خاطراتش به توصیف تظاهرات مهرماه پرداخته و میگوید: «در مهرماه ۱۳۵۷، مردم دیگر خشم خود را پنهان نمیکردند. با وجود حکومت نظامی و سرکوبهای شدید، هر روز هزاران نفر به خیابانها میآمدند و شعار «مرگ بر شاه» سر میدادند.»
مصطفی رحیمی، نیز در گزارشهای خود از فضای آن روزهای تهران مینویسد: «تهران در آن روزها به صحنهای از خشم و امید تبدیل شده بود. مردم دیگر از تانکها و تفنگها نمیترسیدند. آنها میدانستند که رژیم پهلوی به پایان خود نزدیک است و این امید، نیرویی تازه به آنها میبخشید.»