رویداد۲۴ | نسلکشی ارامنه، یا آنگونه که در زبان ارمنی از آن یاد میشود، «Medz Yeghern» (فاجعهی بزرگ)، از جمله دردناکترین فصلهای تاریخ سدهی گذشته است. در جریان این رویداد، که در خلال جنگ جهانی اول و عمدتاً میان سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ رخ داد، حدود یکونیم میلیون نفر از ارامنهی ساکن در قلمرو امپراتوری عثمانی، به شکل سیستماتیک، از خانههای خود کوچ داده شدند، در بیابانها و مسیرهای طولانی از گرسنگی و بیماری جان دادند، یا در کشتارهای دستهجمعی به قتل رسیدند. این فاجعه نه تنها جامعهی ارمنی را از ریشه لرزاند، بلکه سایهای سنگین بر روابط میان ترکها، ارامنه، و جهان خارج افکند.
ریشههای دشمنی برای درک این نسلکشی، باید به تنشهای دیرینهی میان جامعهی ارمنی و ساختار سیاسی عثمانی نگریست. ارامنه، بهعنوان یکی از جوامع مسیحی پرشمار در دل امپراتوری اسلامی عثمانی، قرنها در چارچوب نظام «ملت» زندگی میکردند: ساختاری که اقلیتها را به شرط پرداخت جزیه و وفاداری سیاسی، تا حدی از استقلال فرهنگی و مذهبی برخوردار میکرد. اما از سدهی نوزدهم، با اوجگیری ملیگرایی در بالکان، سقوط پیاپی سرزمینهای امپراتوری، و بروز بحرانهای سیاسی، نگاه دولت عثمانی به اقلیتها، بهویژه ارامنه، تغییر کرد. آنها دیگر نه صرفاً «اهل ذمه»، بلکه دشمنانی بالقوه تلقی میشدند.
در این میان، اصلاحات تنطیمات در سدهی نوزدهم، هرچند در ظاهر تلاش داشتند حقوق اقلیتها را تضمین کنند، در عمل تنشها را تشدید کردند. با افزایش آگاهی سیاسی در میان ارامنه و شکلگیری احزاب ملیگرای ارمنی مانند «هنچاک» و «داشناک»، که خواهان اصلاحات و مشارکت سیاسی بیشتر بودند، دولت عثمانی این تحرکات را تهدیدی مستقیم بر تمامیت خود دانست. این تصور بهویژه پس از جنگ روسیه و عثمانی در ۱۸۷۷–۷۸ و جنگ بالکان تشدید شد، زمانیکه ارامنه اغلب بهعنوان ستون پنجم دشمن در نظر گرفته میشدند.
ظهور ترکهای جوان و زمینهسازی برای فاجعه با به قدرت رسیدن جنبش «ترکهای جوان» در سال ۱۹۰۸ و سپس شکلگیری دولت «کمیتهی اتحاد و ترقی» (CUP)، رویکرد دولت نسبت به اقلیتها به شکلی بنیادین تغییر کرد. ترکیب ایدئولوژی ناسیونالیسم ترکی، تمرکزگرایی و ترس از فروپاشی امپراتوری، زمینهساز سیاستی شد که میتوان آن را «ترکانیدن» سرزمینهای باقیمانده دانست. در این ساختار فکری، جایی برای هویتهای قومی مستقل، از جمله ارامنه، نبود.
جنگ جهانی اول فرصتی تاریخی برای اجرای این سیاست فراهم کرد. با ورود عثمانی به جنگ در جبههی قفقاز علیه روسیه، و شکستهای ابتدایی، دولت عثمانی ارامنهی ساکن مناطق مرزی را به همکاری با دشمن متهم کرد. بهرغم نبود شواهد کافی برای اثبات این ادعاها، CUP تصمیم گرفت با حذف فیزیکی جامعهی ارمنی، بهزعم خود تهدید داخلی را برطرف سازد.
مراحل اجرای نسلکشی در ۲۴ آوریل ۱۹۱۵، در اولین گام از این پروژهی مرگبار، حدود ۲۳۵ تا ۲۷۰ نفر از روشنفکران، نویسندگان، پزشکان، و رهبران مذهبی ارمنی در استانبول دستگیر و اغلب کشته شدند. این روز در حافظهی جمعی ارامنه بهعنوان روز آغاز نسلکشی ثبت شده است. پس از آن، موج تبعیدها آغاز شد. مردان بالغ در بسیاری از شهرها جدا شده و در همانجا به قتل رسیدند. زنان، کودکان، و سالمندان در کاروانهایی تحت عنوان «تبعید» به سوی بیابانهای سوریه فرستاده شدند، جایی که بسیاری در راه از گرسنگی، بیماری یا حملات راهزنان و نظامیان جان دادند.
گزارشهای سفرا، کنسولها، و مبلغان خارجی که در آن زمان در امپراتوری عثمانی حضور داشتند، تصویری هولناک از وضعیت ترسیم میکنند. هِنری مورگنتائو، سفیر آمریکا در عثمانی، در خاطرات خود نوشت: «من از واژهی نسلکشی استفاده میکنم، زیرا توصیف دیگری برای آنچه با ارامنه شد، وجود ندارد.»
مکانیزمهای سازمانیافته برخلاف برخی نسلکشیها که با فوران خشونتهای مردمی و شرایط جنگی آغاز میشوند، نسلکشی ارامنه واجد ساختاری سازمانیافته بود. وزارت داخلهی عثمانی دستورالعملهایی برای نحوهی تبعید و پاکسازی صادر کرد. شبکهای از اردوگاهها در سوریه و عراق امروزی ایجاد شد که نه محل اسکان، بلکه محل مرگ تدریجی بودند. واحدهای ویژهای موسوم به «تشکیلات مخصوصه» مسئول اجرای بخش عمدهای از کشتارها بودند. این واحدها، عمدتاً متشکل از زندانیان سابق و نیروهای شبهنظامی، با قساوت تمام دست به قتلعام زدند.
نقش دولت آلمان، متحد عثمانی در جنگ، در قبال این رویداد نیز محل بحث فراوان است. درحالیکه شماری از افسران آلمانی مستقر در عثمانی گزارشهایی از کشتارها به برلین ارسال کردند، دولت آلمان بهدلیل منافع سیاسی و نظامی، تصمیم به سکوت گرفت. این سکوت، بعدها در دادگاه نورنبرگ، بهعنوان درسی از «بیعملی همدستان» مطرح شد.
تلاش برای پنهانکاری و انکار پس از پایان جنگ، رهبران CUP از جمله طلعت پاشا، جمال پاشا و انور پاشا کشور را ترک کردند. دادگاههایی در ترکیهی پس از جنگ آنها را غیاباً به مرگ محکوم کردند، اما اجرای این احکام اغلب به دست خود ارامنه و در قالب عملیات «نمسس» انجام شد. طلعت پاشا، معمار نسلکشی، در برلین ترور شد. با این حال، با روی کار آمدن جمهوری ترکیه به رهبری مصطفی کمال آتاتورک، رویکرد رسمی به سمت سکوت و انکار پیش رفت.
ترکیه تا به امروز از بهکار بردن واژهی «نسلکشی» سر باز زده و آن را کشتار متقابل در بستر جنگ داخلی و فروپاشی امپراتوری تلقی میکند. این موضع، همواره موجب تنش در روابط این کشور با ارمنستان، کشورهای غربی، و جامعهی ارامنهی پراکنده در جهان بوده است. در مقابل، بسیاری از کشورها، از جمله فرانسه، آلمان، روسیه، و ایالات متحده آمریکا، این واقعه را بهعنوان نسلکشی بهرسمیت شناختهاند.
بازتاب در حافظهی تاریخی نسلکشی ارامنه، بهجز جنبهی تاریخی، بار سنگینی بر حافظهی جمعی ارامنهی جهان دارد. نسلهایی از مهاجران ارمنی در کشورهای مختلف با روایت این فاجعه بزرگ شدهاند؛ روایتی که از خلال شعر، داستان، فیلم، و موسیقی منتقل شده است. آثار سینمایی همچون «Ararat» به کارگردانی آتوم اگویان و کتابهایی، چون «۴۰ روز موسی داغ» اثر فرانتس ورفل، کوشیدهاند این فاجعه را در ذهن جهانیان زنده نگه دارند.
در دهههای اخیر، تلاشهایی برای گفتوگوی صادقانه میان روشنفکران ترکیه و ارامنه شکل گرفته است. پژوهشگرانی، چون تانر آکچام، با پذیرش واقعیت نسلکشی، زمینهی گشودگی بیشتری در عرصهی گفتوگوی تاریخی فراهم کردهاند. با این حال، فضای سیاسی در ترکیه و حساسیت ملیگرایان مانعی جدی در راه این روند است.
نسلکشی ارامنه، اگرچه متعلق به گذشته است، اما تأثیرات آن همچنان در ساختارهای هویتی، سیاست بینالملل، و روایتهای جمعی باقی مانده است. این رویداد نهفقط بهمثابه یک واقعهی تاریخی، بلکه بهعنوان پرسشی زنده دربارهی مسئولیت، حافظه، و عدالت، به حیات خود ادامه میدهد.