صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ - 2025 November 07
کد خبر: ۴۱۰۹۴۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۰ - ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴
رویداد ۲۴ گزارش می‌دهد:

آیت‌الله منتظری؛ فقیهی در دام سیاست

حسینعلی منتظری، از فقهای برجسته حوزه قم، نقشی محوری در نظریه‌پردازی نظام جمهوری اسلامی داشت. او از وفادارترین شاگردان آیت‌الله خمینی بود، اما نهایتاً به منتقدی صریح‌اللهجه در برابر قدرت بدل شد. زندگی‌اش روایتی است از ایستادن بر سر اصول، حتی به بهای طرد و حصر.

رویداد۲۴ |  آیت‌الله حسینعلی منتظری در نخستین روز‌های بهار ۱۳۰۱ شمسی در نجف‌آباد اصفهان، در خانواده‌ای ساده و روستایی چشم به جهان گشود. پدرش کشاورزی زحمتکش و باایمان بود که با وجود نداشتن تحصیلات رسمی، آشنایی نسبی با قرآن و علوم اسلامی داشت. فضای خانه ساده، اما آکنده از عشق به دین بود. همین محیط اولیه، نخستین جرقه‌های علاقه به علم دین را در ذهن حسینعلی شعله‌ور ساخت. در ادامه با این چهره مهم تاریخ ایران آشنا شوید. 

تحصیلات مقدماتی را ابتدا در خانه، نزد پدر و سپس در مکتب‌خانه‌ای در زادگاهش آغاز کرد. اما رؤیای او فراتر از محدودیت‌های نجف‌آباد بود. نوجوانی او همزمان بود با دوران خفقان دینی و فشار‌های حکومت رضا شاه بر روحانیت، اما با این حال، در سیزده‌سالگی راهی قم شد؛ شهری که در آینده نام او را در حافظه‌اش جاودانه می‌کرد.

در قم، شهریه‌ای به طلاب تازه‌وارد تعلق نمی‌گرفت و روزگار بر جوانی بی‌پشتوانه، چون او سخت می‌گذشت. اما یک اتفاق مسیر او را تغییر داد: دیدار تصادفی با آیت‌الله حائری یزدی در حمامی عمومی. استعداد علمی منتظری، به‌قدری آشکار بود که مؤسس حوزه علمیه قم برایش شهریه‌ای ماهانه مقرر کرد. با این حال، مشکلات مالی او را به بازگشت به اصفهان واداشت؛ شهری که تا ۱۹ سالگی پایگاه تحصیلش باقی ماند.

سال‌های طلبگی در اصفهان، برای منتظری سال‌های سرشار از ترس و فقر بودند. عمامه‌ها را در خیابان از سر طلبه‌ها برمی‌داشتند، نیرو‌های امنیتی مزاحم اهل علم می‌شدند، و فشار سیاسی و اقتصادی دست به دست هم داده بود تا حوزه را به مرز انقراض بکشاند. منتظری بعد‌ها نوشت: «خیلی‌ها رفتند و کلاهی شدند. ما، اما ماندیم...»

بازگشت مجدد او به قم، این‌بار با لباس روحانیت، همزمان بود با افول سلطنت رضا شاه. در حوزه تازه‌نفس قم، دروس بزرگان را درک کرد. در کلاس‌های آیت‌الله داماد و آیت‌الله بهاءالدینی نشست، و خیلی زود با جوانی هم‌درس به نام مرتضی مطهری آشنا شد؛ دوستی‌ای که تا پایان عمر مطهری پابرجا ماند. آن‌دو نه‌فقط هم‌درس که هم‌خانه، هم‌سفره و حتی هم‌پیمان در ازدواج شدند. مطهری منتظری را قانع کرد که مجرد ماندن درست نیست و همان سال هر دو ازدواج کردند. همسر منتظری، ماه‌سلطان ربانی، بعد‌ها مادر محمد منتظری شد؛ چهره‌ای که خود نیز نقش مهمی در تحولات سال‌های بعد یافت.


بیشتر بخوانید: شهید بهشتی؛ نظام ساز انقلاب نوپای اسلامی


آشنایی سرنوشت‌ساز دیگر منتظری در همین سال‌ها، آیت‌الله روح‌الله خمینی بود. منتظری و مطهری مجذوب شیوه تدریس اخلاق و فلسفه او شدند. درسی که ترکیبی از عرفان، فلسفه صدرایی و کلام روزآمد اسلامی بود، و حتی بازاریان ساده نیز در آن حضور می‌یافتند. منتظری بعد‌ها نوشت که امام خمینی تنها فقیه نبود، بلکه مجتهدی نوآور بود که خوانشی متفاوت از اسلام سنتی ارائه می‌داد و زمینه‌ساز تحولی بنیادین در ذهن طلاب جوان شد.

با پیشروی در سطوح عالی فقه و اصول، منتظری به یکی از شاگردان برجسته آیت‌الله بروجردی نیز بدل شد. رابطه‌ای که در ابتدا علمی بود، اما رفته‌رفته رنگ سیاسی به خود گرفت. منتظری، تحت تأثیر فضای ضد بهائی بروجردی، در نجف‌آباد دست به اقداماتی علیه این اقلیت دینی زد. او بعد‌ها با صراحت نوشت که در آن زمان تلاش می‌کرد مردم با بهائیان معامله نکنند، نانوا‌ها به آنها نان نفروشند، و راننده‌ها آنها را سوار نکنند. این نخستین تقابل جدی او با حاکمیت بود، هرچند که در آن دوران، آیت‌الله بروجردی پشتش ایستاد و مانع از برخورد‌های شدیدتر شد.

اما این همه‌ی ماجرا نبود. شاید کسی تصور نمی‌کرد که همین روحانی سختگیر، در دهه‌های بعد، به یکی از صریح‌ترین مدافعان حقوق اقلیت‌های دینی در جمهوری اسلامی بدل شود. آغازی متناقض برای مردی که مسیرش پر از چرخش و تأمل بود.

فقیهی در طوفان: منتظری و تحولات انقلاب

دهه‌ی ۱۳۴۰ برای آیت‌الله منتظری، فصل پیوند قطعی او با سیاست بود؛ پیوندی که هرگز گسسته نشد و سرانجام به گره‌گاهی تراژیک انجامید. با درگذشت آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۴۰، مرجعیت شیعه از تمرکز خارج شد و میان چهره‌های مختلفی، چون آیات شریعتمداری، مرعشی و گلپایگانی تقسیم شد. اما منتظری، در کنار مطهری، تمام‌قد از اعلمیت آیت‌الله خمینی دفاع کرد. همین تصمیم، او را به قلب نهضت اسلامی تازه‌جوشیده‌ای کشاند که به‌زودی سراسر کشور را درنوردید.

در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، منتظری یکی از نخستین روحانیونی بود که به حمایت علنی از آیت‌الله خمینی برخاست. در نجف‌آباد تحصن به راه انداخت، بازاریان را به بستن مغازه‌ها فراخواند و اعلامیه‌ای به مناسبت چهلم شهدای قیام نوشت که دستگیری‌اش را در پی داشت. او از آن پس نه‌فقط شاگرد، که یکی از اصلی‌ترین ستون‌های سیاسی استاد شد. در همین سال‌ها بود که رسماً تدریس خارج فقه را آغاز کرد و آوازه‌ی اجتهاد و توان فقهی‌اش در حوزه پیچید.

اما منتظری تنها معلم فقه نبود؛ او مروج سیاسیات استاد نیز شد. در پی خطر اعدام آیت‌الله خمینی، منتظری بی‌درنگ با مراجع مشهور زمان همچون شریعتمداری، مرعشی و آملی مذاکره کرد تا با اعلام مرجعیت خمینی، جلوی اجرای حکم را بگیرند. او در کنار چهره‌هایی مانند نهضت آزادی، علیه انقلاب سفید شاه موضع گرفت و جایگاهش به‌عنوان فقیهی سیاسی تثبیت شد.

پس از تبعید آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۴۳، منتظری به چهره محوری جنبش روحانیت بدل شد. با کمک‌های مالی خود، شهریه طلاب را که پیش‌تر از سوی استاد پرداخت می‌شد، ادامه داد و به نوعی بیت خمینی در غیابش را اداره می‌کرد. حتی امام در نامه‌ای رسمی، منتظری را «نماینده تام‌الاختیار» خود معرفی کرد؛ عبارتی که بسیاری آن را نشانه‌ای از جانشینی نانوشته دانستند.

دستگاه امنیتی حکومت نیز او را بیش از پیش زیر نظر گرفت. در سال ۱۳۴۶، همزمان با مراسم تاجگذاری محمدرضا شاه، منتظری را ابتدا به مسجدسلیمان و سپس به نجف‌آباد تبعید کردند. اما حتی در تبعید، آرام نگرفت. در خطبه‌های نمازجمعه نجف‌آباد، نطق‌های تندی علیه رژیم ایراد کرد که منجر به بازداشت و انتقالش به زندان قصر شد.

میان سال‌های ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶، منتظری بار‌ها به زندان و تبعیدگاه‌های مختلف از جمله طبس، خلخال، اوین و قزل‌قلعه فرستاده شد. خود او روایت کرده که در قزل‌قلعه، شاهد شکنجه فرزندش محمد منتظری بوده است. در این سال‌ها، نه‌فقط شکنجه را تجربه کرد بلکه با زندانیان چپ‌گرا، سکولار و مجاهد نیز معاشرت داشت. مایکل اکسورثی، مورخ بریتانیایی، در کتابش نوشته: «منتظری با همه گفت‌و‌گو می‌کرد؛ ساده، روستایی و محترم. بعضی اما، سادگی‌اش را نشانه‌ی ساده‌لوحی می‌دانستند.»

در زندان اوین، او به‌جای کناره‌گیری از اندیشه، به تالیف رو آورد؛ دو کتاب در باب فقه و الهیات نوشت که تداوم خط فکری آیت‌الله خمینی بودند. همچنین، به‌نوعی رهبر غیررسمی روحانیون زندانی به‌شمار می‌رفت.

سال‌های واپسین دهه پنجاه، زمان اوج‌گیری فعالیت‌های انقلابی بود. پس از آزادی، خانه‌اش در قم به پایگاه مبارزان مذهبی بدل شد. خودش نیز به پاریس رفت و آیت‌الله خمینی را دید. روایت شده که هنگام رسیدنش به پاریس، هزاران دانشجو و انقلابی به استقبالش آمدند؛ نمایانگر محبوبیتی که شاید حتی خودش را هم شگفت‌زده کرده بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی، آیت‌الله منتظری وارد فصل تازه‌ای از حیات دینی و سیاسی‌اش شد. ابتدا امام جمعه تهران شد، سپس ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را به‌دست گرفت. در همان مجلس بود که نقش کلیدی‌اش در تثبیت اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی آشکار شد. پیشنویس اولیه قانون اساسی، این اصل را در خود نداشت، اما منتظری با نگارش «مجموعه دو پیام»، و همراهی آیت‌الله بهشتی، آن را به رکن نظریه نظام تازه‌تأسیس بدل کرد. تلاش او البته بی‌مخالفت نبود؛ آیات شریعتمداری و طالقانی به‌صراحت با این اصل مخالفت کردند، اما قدرت استدلال و جایگاه فقهی منتظری باعث شد نظر او برنده شود.

کتاب چهارجلدی «دراسات فی ولایت الفقیه» که در این دوران نوشت، تا امروز یکی از منابع اصلی در دفاع نظری از ولایت فقیه محسوب می‌شود. همان‌طور که شعار آن روز‌ها می‌گفت: «قائم مقام رهبری، آیتِ حق منتظری»؛ مردی که فقه را به قدرت پیوند زد، اما این پیوند، پایان خوشی نداشت.

دست در آتش قدرت: از ولایت فقیه تا کنار گذاشته شدن

با گذر انقلاب از طوفان‌های نخستین سال‌های تثبیت، و ورود به دوران جنگ، اداره کشور نیازمند ساختار‌های اجرایی و رهبری منسجم بود. در چنین فضایی، آیت‌الله حسینعلی منتظری در تیرماه ۱۳۶۴ به‌عنوان «قائم مقام رهبری» توسط مجلس خبرگان انتخاب شد؛ انتخابی که ابتدا محرمانه ماند، اما در پاییز همان سال علنی شد و سرانجام توسط هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران تأیید رسمی یافت.

منتظری که سال‌ها به‌عنوان یار فکری و وفادار امام شناخته می‌شد، حالا به‌طور رسمی وارث بالقوه رهبری جمهوری اسلامی شده بود. اما همان‌طور که خودش بعد‌ها نوشت، این انتخاب زودهنگام و علنی به زیانش تمام شد. او معتقد بود باید اجازه می‌دادند فرآیند جانشینی طبیعی طی شود، نه اینکه با اعلام رسمی، حساسیت بزرگان حوزه و محافظه‌کاران را برانگیزند.

در دوران قائم‌مقامی، اختیارات فراوانی به آیت‌الله منتظری واگذار شد: تعیین قضات، انتصاب ائمه جمعه، رسیدگی به امور جزیره کیش، عفو زندانیان، و حتی پایه‌گذاری دانشگاه امام صادق با هدف وحدت حوزه و دانشگاه. اما برخلاف ظاهر این موقعیت مقتدر، آتش اختلافات زیر خاکستر شعله می‌کشید.

منتظری، فقیهی اصیل و حساس نسبت به عدالت بود. برخلاف بسیاری از مسئولان، او اهل مداهنه نبود و به صراحت، سیاست‌های حاکمیت را نقد می‌کرد. او نخستین مقام بلندپایه‌ای بود که به ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اعتراض کرد. پس از بازپس‌گیری فاو توسط ارتش عراق، نامه‌ای پنج‌صفحه‌ای به آیت‌الله خمینی نوشت و از او خواست که به جنگ پایان دهد. پاسخی نیامد، اما شکاف‌ها آغاز شد.

در همین حال، ماجرای «مک فارلین» –یعنی مذاکرات محرمانه برخی مقامات جمهوری اسلامی با آمریکا در میانه جنگ– به گوش منتظری رسید. اما نه از راه رسمی، بلکه توسط منوچهر قربانی‌فر. این بی‌خبری، او را بیش از همه از سید احمد خمینی دلگیر کرد. گفته شده که میان این دو، مشاجره‌ای شدید درگرفت که از آن پس به نقطه عطفی در روابط میان بیت امام و منتظری بدل شد.

اما اختلاف واقعی، با ماجرای «مهدی هاشمی» شعله‌ور شد. هاشمی، برادر داماد منتظری، هم‌زمان هم افشاگر پرونده مک‌فارلین بود و هم متهم به اقدامات مسلحانه. دستگیری او و سپس اعدامش در سال ۱۳۶۶، با وجود اعتراضات پی‌درپی منتظری، ضربه‌ای جدی به موقعیت او وارد کرد. منتظری حتی در اعتراض به این روند، درس خود را تعطیل کرد و نامه‌ای مفصل به امام نوشت. بی‌نتیجه.

تابستان ۱۳۶۷، همزمان با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ، تلخ‌ترین فصل روابط میان منتظری و حاکمیت آغاز شد: اعدام‌های گسترده زندانیان سیاسی. فقیه عدالت‌محور حوزه، در برابر این اعدام‌ها ایستاد. در نامه‌ای تند به آیت‌الله خمینی، این اقدامات را با جنایات رژیم پهلوی مقایسه کرد و هشدار داد که نام مجریان، در تاریخ به‌عنوان جنایتکار ثبت خواهد شد.

او نوشت: «آیا می‌دانید در زندان مشهد ۲۵ دختر به خاطر آنچه به آنها رفته بود مجبور به درآوردن تخمدان و رحم شده‌اند؟ آیا می‌دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به دختران تجاوز می‌شود؟»

این نامه‌ها دیگر از دایره نقد خارج شده بودند؛ شورشی علیه ساختار؛ و نهایتاً، پاسخ آمد: در نامه‌ای منسوب به امام خمینی، صراحتاً گفته شد که منتظری صلاحیت جانشینی را از دست داده است. در آن نامه آمده بود: «پس از من، کشور را به دست لیبرال‌ها و منافقین خواهید داد.»

این نامه، که هنوز درباره اصالت و نحوه نگارش آن اختلاف هست –برخی آن را حاصل نفوذ بیت امام و دست‌کاری سید احمد خمینی می‌دانند– پایان رسمی قائم‌مقامی بود. در واکنش، آیت‌الله منتظری استعفا داد و نوشت که توبه نمی‌کند، چرا که مرتکب گناهی نشده است. بلافاصله پس از آن، عکس‌ها، نام‌ها، و آثارش از ادارات، کتب درسی و خیابان‌ها حذف شد. او از ساختار قدرت جمهوری اسلامی کنار گذاشته شد.

در کتاب خاطرات خود، منتظری روایت کرده که پس از برکناری، عبدالله نوری و دری نجف‌آبادی نزدش آمدند و خواستند توبه‌نامه‌ای بنویسد تا راه بازگشتش به قدرت هموار شود. او، اما قاطعانه گفت: «من خطایی نکرده‌ام که توبه کنم.»

به قم بازگشت، اما حتی اجازه‌ی تدریس هم نیافت. شاگردانش بازداشت شدند، کتاب‌هایش از بازار جمع شد، و حتی «ولایت فقیه» –که خود نظریه‌پرداز اصلی‌اش بود– اجازه‌ی انتشار نیافت. مردی که ستون نظری نظام بود، حالا به محاق رانده شده بود.

اما هنوز همه‌چیز تمام نشده بود. منتظری، آرام نمی‌گرفت.

منتقدی در حصر: فقیه عدالت‌خواه و پایان یک راه

با کنار گذاشته شدن از جایگاه قائم‌مقامی، حسینعلی منتظری نه‌فقط از ساختار قدرت حذف شد، بلکه برای سال‌ها به «روحانی ممنوع‌الصدا»‌ی جمهوری اسلامی بدل گشت. اما سکوت نکرد. در سال‌هایی که رهبران پیشین انقلاب یا به قدرت رسیده بودند یا در حاشیه‌ای آرام خزیده بودند، او راه دیگری را برگزید: راه فقه معترض، راه دفاع از کرامت انسان.

نخستین رویارویی بزرگ او با حکومت پس از برکناری، در ۲۱ بهمن ۱۳۷۱ رقم خورد. در سالگرد انقلاب، در سخنرانی‌ای پرطنین، منتظری به وجود زندانیان سیاسی و فضای خفقان اعتراض کرد؛ اعتراضی که خشم جریان‌های امنیتی را برانگیخت. همان شب، به فرماندهی روح‌الله حسینیان، نیرو‌های نظامی به بیت او در قم حمله کردند، برق و تلفن را قطع کردند و آرشیو ۱۴ ساله درس‌گفتارهایش را با خود بردند.

دو سال بعد، در سال ۱۳۷۳، با درگذشت آیت‌الله اراکی و طرح موضوع جانشینی مرجعیت، برخی نگاه‌ها دوباره به سوی منتظری بازگشت. اما همین توجه، بهانه‌ای شد برای گروه‌های فشار تا بار دیگر به بیت او یورش ببرند. این فشارها، گرچه دردناک بود، اما سبب شد منتظری دست به تحولی عمیق در اندیشه دینی‌اش بزند. او، که روزگاری در صف مخالفان بهائیت بود و خود پخش‌کننده اعلامیه‌های ضدبهائی، اکنون از حقوق شهروندی بهائیان دفاع می‌کرد.

تحول فکری منتظری محدود به تغییر مواضع سیاسی نبود؛ او بنیاد‌های فقهی خود را نیز دگرگون کرد. «رساله حقوق» او، نوعی بازاندیشی عمیق در باب کرامت انسان بود. به تعبیر محسن کدیور، یکی از شاگردانش، منتظری دو دوره‌ی متمایز در اندیشه‌اش داشت: نخست، نظریه‌پرداز ولایت فقیه؛ دوم، بنیان‌گذار فقه رهایی‌بخش. فقهی که دغدغه‌اش عدالت بود، نه صرفاً حفظ قدرت. فقهی که حقوق زن و مرد، مسلمان و غیرمسلمان را از زاویه‌ی کرامت انسانی تحلیل می‌کرد، نه تبعیض‌های فقه سنتی.

منتظری در این سال‌ها، حتی ایده‌ی تعیین ولی فقیه توسط ولی فقیه پیشین را نیز به چالش کشید و آن را بازمانده‌ای از نظام شاهنشاهی دانست. چنین مواضعی، با موج جدید سرکوب در دهه ۷۰، به تضاد آشکار رسید. اوج این تضاد، در آبان ۱۳۷۶ و همزمان با مراسم ۱۳ رجب رخ داد. منتظری در حسینیه‌اش، خطبه‌ای شدیداللحن علیه دخالت‌های سیاسی در حوزه، عملکرد سران سه قوه، و حتی رهبری ایراد کرد. این سخنرانی، نقطه انفجار بود: بلافاصله دفتر و منزلش تخریب، پلمپ و خودش به حصر خانگی محکوم شد.

حصر پنج‌ساله، بی‌رحمانه بود. تنها فرزندان و خواهر و برادرش اجازه ملاقات داشتند. اما در این انزوا، باز هم صدای او خاموش نشد. یکی از اسناد مهم تاریخی که سال‌ها بعد منتشر شد، فایل صوتی منسوب به او در جلسه با اعضای «هیأت مرگ» بود؛ جلسه‌ای که درباره‌ی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ تشکیل شده بود. در آن فایل، منتظری بی‌پرده و قاطع، خطاب به افرادی، چون ابراهیم رئیسی، نیری و پورمحمدی گفت: «این بزرگ‌ترین جنایت جمهوری اسلامی است که به دست شما انجام شد.»

واکنش حکومت به انتشار این فایل، زندانی کردن احمد منتظری –فرزند آیت‌الله– بود. اما با وساطت آیت‌الله شبیری زنجانی، این مجازات متوقف شد. با این حال، منتظری در این فایل نشان داد که حتی در واپسین سال‌های زندگی، از ایستادگی بر باورهایش دست نمی‌کشد.

منتظری همچنین از جنبش سبز حمایت کرد و در سال ۱۳۸۸، بسیاری او را «رهبر معنوی» این جنبش خواندند. اما عمرش به تماشای سرانجام آن جنبش قد نداد. در ۲۹ آذرماه ۱۳۸۸، در قم درگذشت. تشییع جنازه‌اش به گردهمایی بزرگ و نمادین مخالفان بدل شد؛ مردمی از شهر‌های مختلف آمدند، و سوگواری او را به فرصتی برای فریاد سیاسی تبدیل کردند.

مرگ منتظری پایان یک زندگی نبود، بلکه نقطه تلاقی دو راه بود: راه قدرت و راه عدالت. راهی که او برگزید، پرهزینه اما پرغرور بود، فقیهی که از متن سنت برخاست، در اوج قدرت ایستاد، و در نهایت، با دست خالی، اما سربلند، به تاریخ پیوست. 

نظرات شما