صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

دوشنبه ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 22
کد خبر: ۲۰۵۸۲۹
تاریخ انتشار: ۰۰:۳۷ - ۱۲ اسفند ۱۳۹۸
تعداد نظرات: ۳ نظر

ایرج میرزا؛ شاهزاده قجری با زبان گزنده

ایرج میرزا جلال الممالک یکی از شاعران بزرگ ایرانی در عصر مشروطه بود که البته به خاطر خاستگاه طبقاتی فئودالی‌اش، نقد چندانی به حاکمیت نداشت و نوک پیکان او متوجه مناسبات اجتماعی و خرافات حاکم بر جامعه بود و نشان دادن این کاستی‌ها بسیار بی‌پروا و تند شعر می‌سرود و در استفاده از هیچ واژه‌ای در شهرش ابا نداشت. شعر عریان او نمایی از خرافات ریشه دوانده در جامعه بود که خود را به بی‌پرواترین شکل نشان می‌داد، با این حال این نقد به ایرج میرزا وجود دارد که نقد مناسبات حاکمیت در شعر او هیچ جایی نداشت.

رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «مردی بود سیاه سوخته و لاغر اندام و متوسط القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی که خودش آن‌ها را می‌خواند، جان می‌گرفت. طرز قرائت مخصوصی داشت که بسیار ساده و آرام بود و شعر او را هرچه روشن‌تر و طبیعی‌تر جلوه گر می‌ساخت» یو. ن. مارّ خاورشنانس روس

ایرج میرزا یکی از شاعران مشهور عصر مشروطه است که در سال ۱۲۵۲ در تبریز به دنیا آمد و در سال ۱۳۰۴ همزمان با سال تاجگذاری رضا شاه پهلوی از دنیا رفت.

ایرج میرزا فرزند غلامحسین میرزای قاجار بود. پدر غلامحسین میرزا ملک ایرج فرزند فتحعلی شاه قاجار بودند؛ بنابراین فتحعلی شاه قاجار جد اعلاء ایرج میرزا به حساب می‌آمد.

طبع شاعری در خاندان ایرج میرزا موروثی بود. فتحعلی شاه و ملک ایرج هر دو تفننی شعر می‌گفتند. اما غلامحسین میرزا پدر ایرج شاعر رسمی دربار مظفرالدین میرزا ولیعهد بوده و لقب شاعری داشته و احتمالاً از این راه کسب درآمد می‌کرده است.

پس از مرگ وی درباریان این منصب را به ایرج دادند تا بتواند از این طریق امور خانواده بی سرپرست خود را بگذراند. ریشه‌های خانوادگی ایرج میرزا نشان می‌دهد که او از یک طبقه فئودال اشرافی برخواسته، ریشه این خاستگاه طبقاتی را می‌توان در اشعار ایرج میرزا و حتی سبک شعری او هم مشاهده کرد.

برای شناخت ایرج میرزا باید خاستگاه طبقاتی او را بررسی کرد و این بررسی مسیر نمی‌شود مگر با شناخت خاندان و خانواده‌ای این شاعر عصر مشروطه.

 

ریشه‌های خانوادگی ایرج میرزا

 

ایرج میرزا در یک خانواده با ریشه‌های کاملاً قجری به دنیا آمد. پدر او غلامحسین میرزای قاجار شاعر رسمی درگاه مظفرالدین میرزا ولیعهد بوده و لقب رسمی داشته و حتی در تاریخ نقل شده که از این راه کسب درآمد می‌کرده است.

غلامحسین میرزای قاجار خود فرزند ملک ایرج است که پسر فتحعلی‌شاه قاجار بوده است؛ بنابراین فتحعلی شاه قاجار جد اعلاء ایرج میرزا به حساب می‌آمده و ایرج را می‌توان یک خان‌زاده کلاسیک قجری به حساب آورد.

پدربزرگ ایرج میرزا ملک ایرج، خود اهل علم و شعر بوده در آغاز جوانی نزد آقا شیخ مهدی تحصیل علم را آغاز کرد و بعد از تعلیم فنون ادبی به سراغ فقه رفت و آن علم را هم در حد کمال آموخت. سپس به سراغ علم طب رفت و این علم را نزد میرزا محمد علی ساوجی طبیب مخصوص فتحعلی شاه و میرزا موسی فراگرفت.

بعد‌ها و در عصر ناصرالدین شاه به ریاست اطبای دارالخلافه برگزیده شد و تا پایان عمر در این سمت مشغول فعالیت بود. ملک ایرج طبع شاعری هم داشت و این طبع شاعری را به فرزند خود غلامحسین میرزا هم منتقل کرد. غلامحسین میرزا به واسطه پدرش ملک ایرج از همان دوران کودکی با علما و فضلا زمان خودش حشر و نشر داشت. پدرش از همان دوران کودکی معلمی برای تحصیل فرزند انتخاب کرد و غلامحسین میرزا خیلی زود قرائت قرآن، اشعار پارسی و کتب تاریخی را به خوبی فرا گرفت و بعد از مدتی خط نستعلیق را هم به حد کمال فرا گرفت و توانست این خط را به خوبی تحریر کند تا جایی که در زمانه خودش به داشتن خطی نیکو شهره باشد.

غلامحسین میرزا بعد از این‌که شرح هنر‌های خود را نزد ناصرالدین شاه بازگفت مورد توجه او قرار گرفت و به همراه ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه به فارس رفت. اما بعد از مدتی با اطرافیان ظل اسلطان دچار اختلاف نظر و عقیده شد و به درالخلافه بازگشت و به تحصیل علم ادامه داد.

بعد از مدتی به آذربایجان و تبریز و دربار مظفرالدین میرزا رفت و به شدت مورد توجه ولیعهد قرار گرفت تا جایی که بعد از فوت میرزا محمود کاشی به لقب صدرالشعرایی رسید و شاعر مخصوص دربار ولیعهد شد.

رسیدن به مقام صدرالشعرایی او را نزد بزرگان و سرآمدان قاجار بسیار عزیز کرد و باعث شد غلامحسین میرزا تا پایان عمر در تبریز باشد و در آن‌جا زندگی کند. ایرج در چنین خاندانی با چنین پیشینه‌ای پا به عرصه وجود نهاد یک خانواده فئودال کلاسیک قجری که همه امکانات و ابزار تولید را در اختیار داشته و با به کار انداختن این امکانات و ابزار در راه علم توانستند بدل به ادیبان و شعرای موفقی شوند.

 

نقش امیرنظام گروسی در پرورش ایرج میرزا

 

به گزارش رویداد۲۴ ایرج میرزا از همان زمان کودکی با راهنمایی‌ها و کمک پدرش به تحصیل و کسب علم مشغول شد و ادبیات و زبان فرانسه را فرا گرفت. اما کسی که زندگی ایرج را دگرگون کرد و با حمایت از او باعث شد تا با خیال راحت به کسب علم مشغول باشد، امیرنظام گروسی بود.

امیرنظام گروسی وقتی ذوق، قریحه و استعداد ایرج را دید او را برای ادامه تحصیل با پسرش همراه کرد و همیشه ایرج را تشویق می‌کرد که شعر بگوید و بابت شعر‌هایی که ایرج می‌سرود، به او هدیه می‌داد.

امیرنظام که ایرج را همچون فرزند خود دوست می‌داشت او را از همان سنین کودکی به محافل فرهنگی و ادبی می‌برد و ایرج که کودکی نحیف و ساکت و آرام بوده می‌نشسته و به سخنان حاضرین در آن محافل گوش می‌کرده است. امیرنظام به قدری ایرج را دوست می‌داشته که به مزاح و به خاطر صورت سبزه ایرج او را میرزا شوکُلا (همان شکلات) خطاب می‌کرده است.

امیرنظام همیشه به ایرج لطف داشته و به او کمک مالی می‌کرده است. یک بار که برای ایرج بیست تومان حواله می‌کند و آن را به دست علی‌قلی خان می‌سپارد تا برای ایرج ببرد، علی قلی خان به دلیل سفر به آذربایجان نمی‌تواند آن بیست تومان را به دست ایرج برساند و همین نرسیدن پول به دست ایرج زمینه‌ساز سرودن قصیده‌ای می‌شود که آغاز آن چنین است:

دلا ز بخت من علی قلی خان رفت/ دریغ و درد که از دست بیست تومان رفت

رابطه امیرنظام و ایرج به قدری صمیمی و پدرانه بوده که بعد از مرگ پدر ایرج نامه‌ای به او می‌نویسد و جوابی دریافت نمی‌کند. بعد از عدم دریافت جواب ایرج قصیده‌ای درباره مرگ پدر، مدح قائم مقام فراهانی و شکایت از عدم پاسخ نامه امیرنظام می‌نویسد و برای او می‌فرستد.

امیرنظام بلافاصله بعد از دریافت نامه پاسخ او را می‌دهد: «نور چشما قصیده شما رسید. از فوت مرحوم صدرالشعرا زیاده از حد متاسف شدم. چیزی که مایه دلبستگی است خلف الصدقی مثل شماست که تا آن مرحوم بودند باعث خوشوقتی‌شان بودید و حالا که درگذشتند جانشین بالاستحقاق ایشان هستید. قصاید سابق شما نیز رسیده، اگر جوابی ننوشته و یادی نکرده‌ام نه به [سبب] فراموشی که از ذکر تو خاموش نشاید. بلکه کثرت مشغله مانع شده و خدا شاهد است که شما را مثل فرزندم عبدالحسین دوست دارم.»

در نامه دیگری که از امیرنظام موجود است ایرج، فخرالشعرا نامیده شده و همین نامه مشخص می‌کند که لقب فخرالشعرا با اصرار و پایمردی امیرنظام به ایرج رسیده است و از این بابت ایرج باید مدیون امیر نظام باشد.

امیرنظام بلافاصله بعد از درخواست او مبنی بر سفارش امیرنظام برای این‌که شاگرد مجانی موسیو لامیر شود مرقومه‌ای از امیرنظام دریافت می‌کند که درخواست او را اجابت کرده و بدین ترتیب ایرج جزء شاگردان مجانی موسیو لامیر می‌شود.

ایرج میرزا با وجود همه حمایت‌هایی که می‌شده و حتی به جانشینی پدر هم رسیده بود علاقه‌ای به شغل شاعری دربار نداشت و بعد از مدتی ترجیح داد منشی باشد. او در نوشتن نامه‌های اخوانی (نامه‌های خصوصی) بسیار قدرتمند بود و امین الدوله و سایر رجال سیاسی که ایرج منشی آن‌ها بود نوشتن این نامه‌ها را به وی می‌سپردند. ایرج این توانایی خود را هم مدیون امیرنظام است، چه آنکه خودش هم در برخی از اشعارش به این موضوع اشاره کرده است.

 

ایرج میرزا؛ دیوانسالار بوروکرات

 

ایرج بعد از وانهادن شغل پدر که همانا شاعری دربار بود، به شغل‌های اداری در دستگاه قاجار روی می‌آورد و همین مسئله از او یک دیوان سالار بروکرات می‌سازد. ایرج مدتی معاون مدرسه موسیو لامیر که توسط امیرنظام تاسیس شده بود می‌شود. بعد به شغل منشی‌گری می‌پردازد و همراه امین الدوله به تهران می‌آید و کارش را آنقدر خوب انجام می‌دهد که توشیحات نامه‌های یزد و کرمان را به وی می‌سپارند.

او به تدریج بدل به یکی از منشیان عالی‌رتبه امین الدوله شد و، چون در نوشتن اخوانیات تبحر ویژه‌ای داشت نوشتن اخوانیات را به او می‌سپردند. هنگامی که احمد قوام السلطنه که آن زمان ملقب به دبیر حضور بود و ریاست دارالانشاء را برعهده داشت مریض شد و با ایرج به اروپا رفت. این سفر و مواجهه ایرج با مدرنیته و آشنایی با برخی مفاهیم سیاسی و سبک زندگی غربی ایرج را یک انسان متجدد ساخت که شاید تا آخر عمر ارادت خود به دین را حفظ کرد، اما سنت‌گرا باقی نماند و همیشه به سنت‌هایی که باعث عقب ماندگی مردم ایران می‌شد در اشعارش حمله می‌کرد.

ایرج بعد از بازگشت از اروپا به تبریز رفت و نظام السلطنه پیشکار آذربایجان او را نزد خود نگه داشت و ریاست اتاق تجارت تبریز را به وی سپرد و دستور شغل مناسبی هم در دارالانشاء به ایرج بدهند.

در همان سال همراه نظام السلطنه به تهران آمد و هنگام سرکشی نظام السلطنه به اموالش در خمسه همراه او بود. ایرج در سال‌های ولایت عهدی مظفرالدین میرزا به تهران آمده بود و شعری در مدح میرزا علی اصغرخان اتابک سروده بود که مقرر شده بود ماهی ده تومان از خزانه دولت به او بدهند و ایرج میرزا هرماه این مبلغ را دریافت می‌کرد.

روابط و تسلط ایرج بر زبان فرانسه باعث شد او را به گمرک کرمانشاه که زیرنظر مستشاران بلژیکی اداره می‌شد بفرستند تا او به عنوان مترجم مشغول فعالیت باشد. مدتی بعد او به گمرک سنندج رفت و در آن‌جا به عنوان ریاست صندوق پست و گمرک مشغول به کار شد. اما بعد از مدتی با مستشاران بلژیکی اختلاف نظر پیدا کرد و راهی تهران شد.

ورود ایرج به تهران هم زمان با سال‌های انقلاب مشروطه بود و دکتر ملک زاده نام او را به عنوان یکی از چهار متحصن حرم شاه عبدالعظیم آورده است که وقتی خبر توافق علما با عین الدوله را شنیدند تصمیم گرفتند اگر آیت‌الله طباطبایی و آیت‌الله بهبهانی تصمیم گرفتند با عین الدوله سازش کنند آن‌ها را بکشند.

ایرج در سال ۱۲۸۵ با وساطت صنیع الدوله که آن زمان وزیر مالیه بود به وزارت معارف رفت و تا پنج سال بعد که صنیع‌الدوله کشته شد در آن سمت باقی ماند. در سال ۱۲۸۷ با حفظ سمت در وزارت معارف همراه مهدی قلی خان هدایت مخبر السلطنه به تبریز رفت و ریاست دفتر ایالتی آن دیار را برعهده گرفت.

هنگام انقلاب تبریز، ایرج از طریق قفقاز همراه مخبر السلطنه به تهران بازگشت و در وزارت معارف دایره عتیقه‌جات که اداره کل باستان شناسی هم نامیده می‌شد را تاسیس کرد.

ایرج بعد از آن مدتی به معاونت حکومت اصفهان می‌رود، اما بعد از مدتی به دلایلی از این سمت هم کناره‌گیری می‌کند و به تهران بازمی‌گردد. ایرج مدتی به حکومت آباده گمارده می‌شود و بعد از مدتی به عضویت گمرک انزلی درآمد، اما این کار را هم بعد از مدتی رها کرد و از خدمت در گمرک نیز کناره گرفت و رئیس دفتر محاکمات مالیه شد.

سال ۱۲۹۵ پسر بزرگ ایرج، جعفر قلی میرزا به دلایل نامعلومی با اسلحه کمری خودکشی می‌کند. ایرج در سال ۱۲۹۷ به عنوان معاون پیشکار مالیه خراسان منصوب شد. این دوران بهترین دوران زندگی ایرج میرزا به عنوان یک شاعر است. ایرج که نمی‌تواند نسبت به حوادث اطراف خود و جنبش‌های آزادی‌خواهانه روز بی‌تفاوت باشد با زبانی ساده و روان و لحنی افشاگرانه به سنت‌ها و سیاست‌ورزی غلط سیاستمداران حمله می‌کند.

هنگام مراجعت ایرج به خراسان قوام السلطنه استاندار و کرنلیس بلژیکی و بعد از او دوبوآ تصدی مالیه و گمرک را بر عهده داشتند. در سال ۱۲۹۹ و با قدرت گرفتن سید ضیاء الدین طباطبایی، ایرج میرزا دستگیر و به تهران فرستاده شد و چون کمی‌بعد کابینه سیدضیاء‌ بر افتاد و قوام به مسند صدارت نشست، دوبوآ را از کفالت مالیه خراسان معزول کرد و این پست را تا ورود پیشکار جدید به ایرج وا گذاشت. اما با قدرت گرفتن کلنل پسیان یک بار دیگر ایرج معزول و دوبوآ جانشین وی شد و او به تهران بازگشت.

ایرج بعد از ورود به تهران مورد استقبال ادبا قرار می‌گیرد و گفته شده به خاطر دفاع او از روشنفکری و حقوق زنان بسیار ستایش می‌شود و هدایای گرانبهایی مانند گلدان و قوطی سیگار نقره به وی هدیه کردند.

چایکین خاورشناس روس که از نزدیک شاهد این استقبال بود، درباره آن گفت: «این مراسم بی‌ریا در شرایط آن روز بسیار معنی دار بود و چنین افتخاری در ایران نصیب هیچ شاعر و سیاستمداری نشده است.»

ایرج در مقام تقدیر از این استقبال باشکوه قطعه‌ای سرود و آنان را «درندگان پرده جهل از رخ بنات» نامید. ایرج به دلیل احتیاج مالی بعد از مدتی به دنبال شغل تازه‌ای رفت که تا پایان عمر هیچگاه نتوانست به آن دست یابد و اواخر عمر را در فقر زندگی کرد، اما همانطور که در سیر زندگی ایرج مشاهده می‌کنیم او همیشه یک کارمند عالیرتبه و یک فئودال صاحب سرمایه باقی ماند.

طبقه‌ای که ایرج در آن زندگی کرد، مشی او را هم در سیاست تعیین کرد به شکلی که می‌توان ایرج را یک لیبرال تلقی کرد که از زاویه دید فئودال اشراف‌زاده به تحولات سیاسی پیرامونش نگاه می‌کرد. پس مفهوم طبقه نقش اساسی در جهان بینی ایرج میرزا به عنوان یک شاعر داشته است.

 

اشعار ایرج میرزا از منظر طبقاتی

 

ایرج میرزا به لحاظ طبقاتی در طبقه اربابان قرار داد. آدمیت درباره این طبقه در زمان قاجار می‌نویسد: «بـر آن دو طایفه شاهزادگان و سادات عظام، باید خوانین قاجار را هم افزود. این سه قبیلـه گـدای مملکت هر روز زاد و ولد می‌کنند و البتـه واضـح اسـت مخارج عیال و اطفال آنهـا از کجاست. از روحانیون بگوییم، پیشوایان ملت ما که هر یـک در مقـام خـود، امیرالامرای ملت هستند. جناب مجدت الاسلام نایب منـاب پیغمبـر اکـرم، کالسـکه چند اسـبه سـوار میشوند و عمارت‌های رفیع و زنان متعدد دارند.»

طبقه خواص در برابر توده مردم قرار داشتند که از همه امتیازات خاص این طبقه محروم بودند. با این تحلیل شعرای آن زمان را هم می‌توان به دو دسته خواص و عوام تقسیم کرد. شعرایی مانند فرخی یزدی، عارف قزوینی، سید اشرف گیلانی و میرزاده عشقی از طبقه عوام و ایرج میرزا و ملک الشعرا بهار از طبقه خواص بودند.

تعلق به طبقه خواص به طور قطع در جهان بینی ایرج میرزا تاثیر داشته است. پدر او شاعر دربار بوده، خودش زبان خارجی می‌دانسته و در جوانی از وضعیت اقتصادی بهتری نسبت به عوام جامعه برخوردار بوده است. تمام این موارد نشان می‌دهد که ایرج به طبقه برخوردار و خواص جامعه تعلق داشته است.

دوران قاجاریه را باید دوران انحطاط طبقه خواص دانست که به دلایل مختلف از جمله شرایط بد اقتصادی کشور، نفوذ دولت‌های خارجی بر حکومت و بی کفایتی خود حکام قاجار طبقه عوام از آنان رویگردان شده بودند. البته طبقه بزرگ خواص خود به طبقات کوچک‌تری تقسیم می‌شده که در راس آن شاه قرار داشته سپس صدر اعظم و وزیران، بعد حکام ولایات قرار داشتند. لایه آخر این طبقه بزرگ که ایرج هم به آن تعلق داشت طبقه دیوانسالاران بودند که هر چند از عوام امکانات بیشتری در اختیار داشتند، اما نسبت به سایر لایه‌های این طبقه از امکانات کمتری برخوردار بوده و همین موضوع موجب می‌شده که آن‌ها بتوانند با عوام جامعه هم همنشینی داشته باشند.

یکی از ویژگی‌های بارز اشعار ایرج میرزا نقد سنت‌های دینی است. دوران مشروطه، آغاز مدرنیته در ایران است که عقل‌گرایی معیار سنجش امور قرار گرفت و زمینه اصلی تغییرات سیاسی به شمار می‌آمد. در مقابل عقل‌گرایی، سنت‌های خرافی بود که بنام دین به مردم عرضه می‌شد. حاکمیت قاجار هم نماد این خرافه‌گرایی و خرافه پرستی به حساب می‌آمد؛ بنابراین ایرج میرزا با تندی بسیار به مقابله با این تفکر می‌پردازد و گاهی اوقات سنت‌های دینی و نماد آن یعنی روحانیت را هم مورد حمله خود قرار می‌دهد. (تو می‌گویی قیامت هم شلوغ است / تمام حرف مُلا‌ها دروغ است)

ایرج میرزا حتی به مناسک عزاداری هم نقد‌های تندی وارد می‌کند (خواهد که کشد سنان و خولی / کوبد قمه را به کله خویش)

ایرج البته در نقد سنت‌های اشرافی محتاط است و چندان به نقد حاکمیت قاجار به عنوان نماد این نوع سنت‌گرایی نمی‌پردازد، به همین خاطر نقد‌های تند دینی و اجتماعی هم نه تنها از سوی حکومت وقت تحمل می‌شده که او به عنوان یک کارمند عالی‌رتبه هم در سیستم به فعالیت مشغول بوده است.

از دیگر مفاهیم مهم در عصر مشروطه که مورد توجه شعرای آن عصر هم قرار گرفته آزادی است. آزادی در آن زمان بیشتر در معنای سیاسی آن به کار می‌رفته و از این منظر به دموکراسی‌های غربی نزدیک می‌شده است. اما ایرج میرزا معنای آزادی را بیشتر از آن‌که سیاسی ببیند، اجتماعی می‌دیده و راه رهایی جامعه ایران و حرکت به سوی مدرنیته را در کنارگذاشتن سنت‌های دست و پاگیر و رواج آزادی‌های اجتماعی می‌دانسته است.

واضح است که تلقی ایرج میرزا از این مفاهیم تلقی غربی بوده و مهم‌ترین مصداق این سنت‌های دست و پا گیر هم حجاب زنان. ایرج اشعار بسیاری در مذمت حجاب زنان دارد (چون زن تعلیم دید و دانش آموخت/ رواق جان به نور بینش آموخت/ به هیچ افسون ز عصمت برنگردد / به دریا گر بیفتد‌تر نگردد)

این نگاه ایرج نیز به دلیل تعلق او به طبقه اشراف است ایرج از آزادی مفهوم اجتماعی و نه سیاسی آن را انتخاب می‌کند، چون دل در گرو حکومت قاجار دارد و می‌داند در صورت بقای این حکومت است که می‌تواند از امکانات یک خواص برخوردار باشد.

ایرج را برخلاف دیگر شاعران عصر مشروطه نمی‌توان چندان وطن‌پرست نامید. او به دلیل این‌که عوام را صاحب بینش و شعور سیاسی نمی‌داند به حاکمیت ملی هم توجه و التفاتی ندارد و به همین دلیل مایه‌های وطن‌پرستانه در اشعار او بسیار کم است.

علی دهباشی می‌نویسد: «ایرج نه برای مردم در تصمیمات مملکتی حقـی قائل است و نه صلاحیتی ... حقانیـت یـا صـلاحیت مشـارکت سیاسـی مـردم، نفـی اصلی‌ترین پایـه ملی‌گرایـی اسـت. بنـابراین ایـرج را نمـی‌تـوان شـاعری ملی‌گـرا و ناسیونالیست به شمار آورد.»

ایرج، چون نسبت به استقلال و حاکمیت ملی بی توجه است و ملت ایران را لایق آن نمی‌داند نسبت به نفوذ قوای بیگانه در ایران هم التفات چندانی ندارد و به این موضوع اعتراض چندانی هم نمی‌کند.

نفی استعمار در اشعار ایرج میرزا بسیار کم رنگ است و جزء موضوعات حاشیه‌ای به حساب می‌آید. ایرج میرزا به سبب جایگاه طبقاتی خود چندان به دنبال نفی استبداد و دعوت مردم به خروش علیه حاکمیت وقت هم به چشم نمی‌خورد. او به هرحال و به دلیل جایگاه طبقاتی خود هوادار حکومت قاجار است و خواهان تداوم آن.

ایرج میرزا حتی در برخی از اشعار از این حکومت دفاع هم می‌کند (باید از دولت متبوعه کنند استمداد/خلق بیچاره چه دارند که امداد کنند) به خاطر همین پایگاه طبقاتی است که در اشعار ایرج مدایح زیادی درباره شاهان و درباریان قاجار به چشم می‌خورد.

در زمان قاجار اوضاع اقتصادی ایران چندان به سامان نبوده و ایرج هم به دلیل ایرج هم به مقوله فقر طبقه عوام چندان التفاتی نداشته است و اگر هم سخنی از فقر به میان آورده بیشتر درباره فقر خودش صحبت کرده است (اسم نان بردم و تو گفتی نان دگران/ همچو نانی که خورد حضرت والا نشود) در این بیت مقصود از ضمیر تو، «بهار» و مقصود از حضرت والا «ایرج میرزا» است.

ایرج هر چقدر در آزادی‌های اجتماعی به لیبرالیسم غربی نزدیک است در آزادی‌های سیاسی یک محافظه‌کار است که خواهان تداوم وضع موجود است و تقصیر عقب ماندگی ایران را نه حاکمیت وقت که مردمی می‌داند که دانش و شعور کافی برای رسیدن به آزادی و رفاه را ندارند که این موضوع به خواستگاه طبقاتی ایرج که طبقه خواص بوده برمی‌گردد.

 

زبان و محتوای شعر ایرج میرزا

 

به گزارش رویداد۲۴ زبان شعر ایرج بسیار به زبان اکثر شعرای مشروطه نزدیک بوده است (به جز بهار و ادیب الممالک) فصاحت و روانی زبان ایرج به قدری زیاد بود که ملک الشعرای بهار او را با سعدی قیاس کرده بود. اما به لحاظ محتوا به دلیل همان خاستگاه طبقاتی ایرج هیچ‌گاه به مضامین پرطرفدار عهد مشروطه مثل وطن پرستی و شورش علیه طبقه حاکم نپرداخت و حتی این مضامین را هم مورد تمسخر قرار داد.

ایرج برای نفوذ کلام خود میان مردم زبان خود را به زبان عوام نزدیک کرد و برای جذاب شدن اشعارش به طنز روی آورد. او در ترکیب‌سازی طنز میان شعرای عصر خود بی‌نظیر بود. ایرج استاد این ترکیب‌سازی‌ها بود به شکلی که چیزی از فصاحت و بلاغت کلامی اشعارش کم نشود. در محتوا هم هرچقدر در مسائل اجتماعی بی‌پروا بود در مسائل سیاسی محافظه‌کار عمل می‌کرد. زبان جسور ایرج میرزا هم از بی‌پروایی او نشات می‌گیرد.

ایرج میرزا در استفاده از الفاظ رکیک در اشعار خود بسیار بی‌پروا بود و ملاحظه اخلاقیات و سنت‌‎های جامعه ایران را نمی‌کرد. به همین خاطر برخورد جامعه ایران با ایرج میرزا برخورد دوگانه‌ای بوده است. برخی دیوان او را در خفا می‌خوانند، اما هیچ‌گاه حاضر نیستند درباره اشعار او علنی صحبت کنند.

نقطه اوج استفاده از این زبان هزل و هجو را می‌توان مثنوی عارف‌نامه ایرج دانست که برای عارف قزوینی سروده شده است. عارف بعد از مراجعت به خراسان سراغ ایرج نمی‌رود و نزد کلنل محمد تقی خان پسیان می‌ماند و بعد از اینکه ایرج به ملاقات او می‌رود، برخورد سردی با وی می‌کند و شعری می‌سراید که در بیت آخر آن به فتحعلی شاه جد اعلاء ایرج نفرین می‌فرستد و همین زمینه ساز سرودن عارف‌نامه می‌شود که در استفاده از الفاظ رکیک در شعر معاصر ایران بی‌همتا است.

تاثیر این شعر به حدی شدید بوده که برخی اعتقاد دارند دو چیز کمر عارف قزوینی را شکست؛ یکی مرگ کلنل پسیان و دیگری عارف نامه ایرج میرزا. ایرج هرچند اشعار زیادی درباره اخلاقیات و حتی مضامین دینی دارد، اما عمده شهرتش به خاطر سرودن اشعاری مثل عارف‌نامه است که به لحاظ فرم شعری محکم و استوار است و می‌توان آن را بی‌نظیر خواند، اما به لحاظ محتوایی و مضمونی به قدری هتاکانه است که نمی‌توان ابیاتش را در یک جمع خصوصی هم به زبان آورد. همین زبان و فرم درخشان را می‌توان تضاد اصلی شعر این فئودال قجری دانست که در تمام عمرش یک لیبرال اجتماعی و یک محافظه‌کار سیاسی بود.

منابع:
تحقیق در احوال و افکار و آثار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او/ محمد جعفر محجوب/ نشر اندیشه
یا مرگ یا تجدد/ ماشاءالله آجودانی/ نشر اختران
مقاله تحلیل اجتماعی اشعار ایرج میرزا/ احمد کشاورز
تاثیر طبقه اجتماعی بر شعر شاعران دوره مشروطه با تاکید بر اشعار ایرج میرزا و فرخی یزدی، میرعلی حسن‌زاده، عبدالله خاتمی، احمد نصیری، سیده زهره سلوش
مجله ادبیات و زبان‌ها/ پژوهش زبان و ادبیات فارسی/ زمستان ۱۳۹۴ شماره ۳۹

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
کارتن خواب آواره
۱۱:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۲
ایرج برای من سنبل انسانی تحول خواه و متفکر و تیزبین به مسائل و مفاهیم اجتماعی بود و از شعور بالایی در نگاه به پدیده های اجتماعی برخوردار بود
ناشناس
۰۹:۳۹ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
چو دست بردم بر آن یار زیبا چو مومن بر پلو ملا به حلوا
چو گل انداختمش بر روی قالی دویدم زی اسافل از اعالی
دست او همه بر پیچه اش بود دو دست بنده در ماهیچه اش بود .
هر روز می خوام گوشه ای از شعرهای این مرد بزرگ رو براتون بنویسم امید است منتشر کنید
ناشناس
۱۰:۱۳ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۲
بسیار متبحر در کارش بود . من یه کمی از شعر حجابش رو براتون می نویسم امیدوارم بتونین چاپ کنید
اگر نه در دهات و ایلات **** همه رو باز باشند آن جمیلات ****
چرا بی عصمتی در کارشون نیست ****بساط عشوه در بازارشون نیست ****
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت **** چراغ جان به نور بینش افروخت ****
به هیچ افسون زعصمت برنگردد **** به دریا گر بیفتد تر نگردد ****
این گوشه ای شعر پرمحتوا و با معنی ایرج نازینه امید است منتشر کنید .
نظرات شما