صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

سه‌شنبه ۰۲ دی ۱۴۰۴ - 2025 December 23
کد خبر: ۴۴۰۵۶۶
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۰ - ۰۲ دی ۱۴۰۴
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

برژینسکی کیست؟ | شطرنج‌بازی که شوروی را کیش و مات کرد و در ایران به بن‌بست خورد

زبیگنیو برژینسکی یکی از برجسته‌ترین استراتژیست‌های جهان است که با درک عمیقش از نیرو‌های تاریخی شناخته می‌شود. برژینسکی با تکیه بر نبوغ خود، از دانشگاه هاروارد فارق‌التحصیل شد و به قلب کاخ سفید راه یافت تا در رقابتی تنگاتنگ با رقیب دیرینه‌اش، هنری کسینجر، مسیر جنگ سرد را تغییر داده و نظم نوینی را برای جهان پس از آن ترسیم کند.

 

رویداد۲۴ | در پهنه شطرنج سیاست جهانی، نام‌های اندکی به اندازه زبیگنیو برژینسکی با مفاهیمی، چون استراتژی کلان، پیش‌بینی‌های جسورانه و نفوذ پولادین گره خورده است. او که در سال ۱۹۲۸ در خانواده‌ای از نجیب‌زادگان لهستانی متولد شد، مسیری را پیمود که او را از ویرانه‌های اروپای درگیر جنگ به قلب تپنده قدرت در واشینگتن رساند. از زمان تصویب قانون امنیت ملی در سال ۱۹۴۷، بیست‌ونه نفر در جایگاه مشاور امنیت ملی ایالات متحده خدمت کرده‌اند؛ پستی که از یک نقش هماهنگ‌کننده کوچک به یکی از قدرتمندترین مناصب دولت آمریکا تبدیل شد. اما در میان این جمع، تنها دو چهره به عنوان غول‌های فکری و استراتژیک متمایز هستند: هنری کسینجر و زبیگنیو برژینسکی.

این دو مهاجر اروپایی که با فاصله‌ای کوتاه در سال ۱۹۳۸ وارد بندر نیویورک شدند، برای بیش از نیم قرن در عرصه‌های آکادمیک و سیاسی با یکدیگر به رقابت و چالش پرداختند. برژینسکی، که ادوارد لوس در کتاب خود او را «زبیگ» می‌نامد، نه تنها یک سیاستمدار، بلکه معماری بود که با درکی عمیق از نیرو‌های تاریخی، نقشه‌ای برای فروپاشی امپراتوری شوروی و ترسیم نظم نوین جهانی طراحی کرد.

ریشه‌های اشرافی و زخم‌های تاریخ

شخصیت برژینسکی را نمی‌توان بدون درک ریشه‌های لهستانی‌اش تحلیل کرد. او فرزند یک دیپلمات لهستانی بود که در دهه ۱۹۳۰ در آلمان و اتحاد جماهیر شوروی خدمت می‌کرد. اگرچه او تنها سه سال از زندگی‌اش را در خاک لهستان گذراند، اما با احترامی عمیق به میراث خانوادگی و دیدگاهی به شدت ضد شوروی و ضد کمونیست بزرگ شد. او از دوردست‌ها و از محل ماموریت پدرش در مونترال، با وحشت ناظر تثبیت قدرت هیتلر و سپس حکومت بی‌رحمانه استالین بود.

زخم عمیق برژینسکی زمانی دهان باز کرد که پس از کنفرانس یالتا در سال ۱۹۴۵، پرده آهنین بر اروپا فرو افتاد و لهستان در سمت تاریک آن، یعنی تحت سلطه شوروی، باقی ماند. این «خیانت» شخصی، موتور محرک او برای تمام دوران آکادمیک و حرفه‌ای‌اش شد؛ او سوگند یاد کرد که زندگی خود را وقف مطالعه و تضعیف نیرو‌های توتالیتر و اقتدارگرایی کند که میهنش را بلعیده بودند. او چنان به هدف خود ایمان داشت که در ۱۲ سالگی، در حالی که هم‌کلاسی‌هایش تخصص خود را در سینما یا دیر رسیدن به کلاس می‌دیدند، او خود را متخصص «امور اروپا» معرفی می‌کرد.

نبرد در تالار‌های هاروارد: آغاز رقابت با کسینجر

مسیر برژینسکی برای رسیدن به قله قدرت از دانشگاه هاروارد گذشت، جایی که در سال ۱۹۵۰ برای دوره دکترا وارد آن شد و برای اولین بار با رقیب آینده‌اش، هنری کسینجر، رو‌به‌رو گشت. نخستین برخورد آنها نمادین بود؛ زمانی که برژینسکی در کلاس درس ویلیام الیوت حاضر شد، استاد پیر کلاس را به دستیار جوانش، کسینجر، سپرده بود. برژینسکی از تکریم بیش از حد فلاسفه آلمانی توسط کسینجر بیزار شد و راه خود را از او جدا کرد.

این دو ستاره نسل پس از جنگ در روابط بین‌الملل، با تکیه بر نبوغ و اراده‌ای وصف‌ناپذیر به اوج رسیدند. با این حال، زمانی که برژینسکی در کسب کرسی استادی دائم در هاروارد ناکام ماند، به دانشگاه کلمبیا کوچ کرد. در انتخابات ۱۹۶۸، آنها در دو جبهه مخالف ایستادند: برژینسکی مشاور هیوبرت هامفری دموکرات بود و کسینجر در کنار ریچارد نیکسون جمهوری‌خواه قرار داشت. پیروزی نیکسون و انتصاب کسینجر به عنوان مشاور امنیت ملی، نقطه عطفی برای برژینسکی بود. او با دیدن موفقیت یک استراتژیست خارجی، دفتری تهیه کرد تا نام کسانی را که می‌خواست در صورت رسیدن به این مقام استخدام کند، در آن ثبت نماید. این فرصت در سال ۱۹۷۶ با انتخاب جیمی کارتر فراهم شد.

پیامبر فروپاشی: استراتژی «میوه مرگبار» علیه شوروی


بیشتر بخوانید:

ریچارد نیکسون؛ رئیس‌جمهور منفور و پرنفوذ آمریکا که با یک رسوایی بزرگ سقوط کرد

میراث هنری کسینجر در جهان چه بود؟


برژینسکی برخلاف بسیاری از معاصرانش، اعتقاد داشت که کمونیسم محکوم به شکستی بزرگ است. او در پایان‌نامه فوق‌لیسانس خود در سال ۱۹۵۰ پیش‌بینی کرده بود که ملی‌گرایی در اروپای شرقی و جمهوری‌های شوروی، کنترل مسکو را تضعیف خواهد کرد. او معتقد بود که بهره‌برداری هوشمندانه از نقاط قوت آمریکا و نقاط ضعف ساختاری شوروی می‌تواند ترازوی جنگ سرد را تغییر دهد.

یکی از درخشان‌ترین و در عین حال زیرکانه‌ترین استراتژی‌های او، استفاده از موضوع حقوق بشر به عنوان یک سلاح سیاسی بود. او کارتر را متقاعد کرد که بر تعهدات حقوق بشری مسکو در پیمان هلسینکی پافشاری کند، علیرغم مخالفت‌های کسینجر که نگران بود این موضوع باعث فروپاشی توافقات شود. شوروی‌ها به خیال اینکه این تعهدات صرفاً شعار هستند، آنها را پذیرفتند؛ اما همان‌طور که رابرت گیتس اشاره کرده است، این تمرکز بر حقوق بشر «بذر‌های شکننده‌ای» را کاشت که بعد‌ها «میوه‌های مرگباری» برای امپراتوری شوروی به بار آورد. این حرکت، اعتبار بین‌المللی شوروی را ویران کرد و به جنبش‌های ناراضی در پشت پرده آهنین اکسیژن رساند.

معمار اتحاد با اژدها: فراتر از سایه کسینجر

اگرچه تاریخ اغلب اعتبار گشایش روابط با چین را به نیکسون و کسینجر می‌دهد، اما ادوارد لوس در روایت خود تاکید می‌کند که تثبیت و نهایی کردن این رابطه مدیون برژینسکی است. پس از استعفای نیکسون، روند عادی‌سازی روابط با چین متوقف شده بود و حتی کسینجر ناامیدانه معتقد بود که این امر دیگر ممکن نیست. اما برژینسکی چین را به عنوان یک وزنه استراتژیک در برابر شوروی می‌دید.

او در مه ۱۹۷۸، علیرغم مخالفت‌های شدید وزارت امور خارجه، به پکن سفر کرد. برژینسکی در این سفر با دنگ شیائوپینگ بر سر دشمن مشترکشان، یعنی «خرس قطبی» (شوروی)، پیوندی عمیق برقرار کرد. او چنان در این مسیر مصمم بود که حتی اعضای وزارت خارجه را از جلسات کلیدی حذف می‌کرد؛ تا جایی که گفته می‌شود دستیاران او و وزارت خارجه بر سر دسترسی به صورت‌جلسات با هم درگیری فیزیکی پیدا کردند. تلاش‌های او منجر به ایجاد یک همکاری اطلاعاتی گسترده در مرز‌های شوروی و چین شد و پایه‌ای پایدار برای روابط سه‌جانبه میان آمریکا، چین و تایوان ایجاد کرد که بدون رانندگی او تا خط پایان، هرگز محقق نمی‌شد.

قمار در کوهستان: باتلاق افغانستان

یکی دیگر از قطعات پازل برژینسکی برای فروپاشی شوروی، کشاندن مسکو به یک «ویتنام» شخصی بود. شش ماه پیش از حمله شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹، او از سیا خواست تا طرح‌هایی برای حمایت از شورشیان مجاهدین علیه رژیم تحت حمایت شوروی تهیه کند.

آنچه با ارسال تجهیزات ارتباطی و پخش اعلامیه آغاز شد، در طول یک دهه به یک عملیات مخفیانه عظیم تبدیل گشت که سلاح، آموزش و بودجه را به سوی نیرو‌های افغان سرازیر کرد. برژینسکی به درستی پیش‌بینی کرده بود که این مداخله، شوروی را در یک باتلاق طولانی و پرهزینه گرفتار می‌کند که در نهایت به فروپاشی آن کمک خواهد کرد. علاوه بر این، او کارتر را متقاعد کرد تا بودجه نظامی آمریکا را به بالاترین سطح خود پس از جنگ ویتنام برساند و برنامه‌های مدرن‌سازی نظامی را آغاز کند که بسیاری به اشتباه اعتبار آن را تنها به رونالد ریگان می‌دهند.

حضیض یک استراتژیست؛ تراژدی ایران و گره کور گروگان‌گیری


بیشتر بخوانید: ۹ حقیقت تاریخی در مورد اشغال سفارت آمریکا که نمی‌دانید | از پیشنهاد ابر قرمز بر فراز تهران و قم تا التماس بنی صدر و کارتر


اگر گشایش روابط با چین را «نقطه اوج» دوران حضور برژینسکی در کاخ سفید بدانیم، بحران گروگان‌گیری در ایران بدون شک «نقطه حضیض» و تاریک‌ترین فصل کارنامه او به عنوان مشاور امنیت ملی بود. این بحران ۱۴ ماهه نه تنها به قیمت شکست جیمی کارتر در انتخابات دور دوم تمام شد، بلکه زخمی عمیق بر پیکر دیپلماسی ایالات متحده گذاشت که برای چهار دهه، بن‌بست و خصومتی آشتی‌ناپذیر میان واشینگتن و تهران را رقم زد. برای درک نقش برژینسکی در این فاجعه، باید این درام تاریخی را در سه پرده تحلیلی بازخوانی کرد:

تراژدی ایران با نوعی «کوری سریالی» در دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا آغاز شد. در حالی که پایه‌های تخت سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، کلیدی‌ترین شریک خاورمیانه‌ای آمریکا، زیر ضربات جنبش‌های انقلابی در حال لرزیدن بود، واشینگتن در وضعیتی از انکار و خوش‌بینی مفرط به سر می‌برد. تنها چهار ماه پیش از سقوط کامل شاه، آژانس اطلاعات دفاعی در ارزیابی خود مدعی شده بود که انتظار می‌رود شاه «برای ده سال آینده به طور فعال در قدرت بماند». حتی سفیر وقت آمریکا در ایران نیز تنها دو ماه پیش از سقوط، در تلگرافی با عنوان نمادین «فکر کردن به غیرممکن»، احتمال سقوط او را جدی گرفت. برژینسکی و تیم او بیش از حد به سرویس‌های امنیتی شاه برای کسب اطلاعات محلی تکیه کرده بودند و سرمایه‌گذاری اندکی روی فهم عمیقِ تحولات درونی ایران داشتند. این ناتوانی در تشخیص آسیب‌پذیری شاه، اولین خشتِ کجی بود که در بنای سیاست خارجی برژینسکی در قبال ایران گذاشته شد.

پرده دوم، زمانی آغاز شد که دولت کارتر در تلاشی مذبوحانه برای برقراری رابطه با دولت جدید ایران بود. در این میان، مسئله ورود شاه به خاک آمریکا برای درمان پزشکی به یک چالش حیاتی تبدیل شد. بروس لینگن، مقام ارشد وقت آمریکا در تهران، هشدار داده بود که پذیرش شاه، جان آمریکایی‌های ساکن در ایران را به شدت به خطر می‌اندازد. با این حال، برژینسکی در میانه یک «محاصره مجازی» قرار داشت که توسط متحدان شاه در آمریکا، از جمله حامی دیرینه‌اش دیوید راکفلر و رقیب همیشگی‌اش هنری کسینجر، هدایت می‌شد.

برژینسکی با اصرار فراوان از کارتر خواست که به شاه اجازه ورود بدهد و حتی ملاقات مستقیمی را برای راکفلر ترتیب داد تا شخصاً از کارتر درخواست کند. کارتر که در ابتدا مقاومت می‌کرد، در نهایت تحت تأثیر گزارش‌های پزشکیِ دست‌کاری‌شده‌ای قرار گرفت که ادعا می‌کردند شاه تنها در آمریکا قابل درمان است. او پیش از تسلیم شدن، سوالی پیامبرگونه از مشاورانش پرسید: «اگر آنها سفارت ما را اشغال کنند و مردم ما را به گروگان بگیرند، شما چه پیشنهادی به من خواهید داد؟». پاسخ این سوال در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹ با ورود شاه به آمریکا و در ۴ نوامبر با اشغال سفارت داده شد؛ بحرانی که ۵۲ آمریکایی را برای ۴۴۴ روز در بند نگه داشت.

پرده آخر این درام، عملیات «پنجه عقاب» بود؛ مأموریت نجاتی که قرار بود قهرمانانه باشد، اما به یک رسوایی ملی تبدیل شد. برژینسکی از همان ابتدای بحران، ارتش را مکلف به طراحی یک نقشه نجات کرده بود. اما عملیاتی که در آوریل ۱۹۸۰ در صحرای طبس اجرا شد، به جای آزادی گروگان‌ها، به سقوط بالگرد‌ها و مرگ هشت نظامی آمریکایی ختم شد.

از نگاه تحلیل‌گران، این طرح بیش از حد پیچیده، کم‌منابع و بدون تمرین کافی بود؛ تا جایی که برخی اعضای تیم نجات برای اولین بار در شب عملیات یکدیگر را ملاقات کردند. اگرچه برخی تلاش کرده‌اند تقصیر را به گردن رهبری نظامی بیندازند، اما مسئولیت نهایی در ارزیابیِ امکان‌پذیری طرح، هماهنگی میان آژانس‌ها و سنجش پیامد‌های شکست، مستقیماً بر عهده برژینسکی بود. به عنوان مشاور امنیت ملی، وظیفه ذاتی او این بود که پیشنهاد‌های نظامی را با سخت‌گیری تست کند و از رئیس‌جمهور در برابر چنین ریسک‌های فاجعه‌باری محافظت نماید؛ وظیفه‌ای که در غبارِ بحران ایران، به درستی ایفا نشد. این شکست، نه تنها پایان کار دولت کارتر، بلکه مهر پایانی بر عصر طلاییِ نفوذِ بی‌چون و چرای برژینسکی در کاخ سفید بود.

میراث شطرنج‌باز: ترازنامه یک استراتژیست

برژینسکی پس از خروج از دولت نیز به عنوان یک متفکر ژئوپلیتیک تأثیرگذار باقی ماند. او در سال‌های بعد مواضع متناقضی اتخاذ کرد؛ از حمایت از استراتژی پایان جنگ سرد ریگان تا مخالفت شدید با حمله جورج دبلیو بوش به عراق. او همچنین یکی از اولین چهره‌های برجسته سیاست خارجی بود که از نامزدی باراک اوباما حمایت کرد.

در آخرین اثر خود، «چشم‌انداز استراتژیک»، او از مفهوم «ترازنامه» برای قضاوت درباره نقاط قوت و ضعف ایالات متحده استفاده کرد. او معتقد بود که دارایی‌های آمریکا شامل اتحادها، قدرت تکنولوژیک و جذابیت فرهنگی، در صورت مدیریت صحیح، این کشور را در موقعیت برتر نگه می‌دارد. با این حال، او در سال‌های پایانی عمرش عمیقاً نگران شکاف‌های داخلی در جامعه آمریکا و سلامت دموکراسی این کشور بود.

برژینسکی آخرین مشاور امنیت ملی بود که به شکلی وسواس‌گونه بر اساس سیستم‌ها و نیرو‌های تاریخی فکر می‌کرد. دیدگاه او تحت تأثیر ریشه‌های لهستانی‌اش و آگاهی از شکنندگی سیستم‌های حکومتی بود. او می‌دانست که تاریخ هرگز به پایان نمی‌رسد و محافظت از ارزش‌ها نیازمند هوشیاری دائمی است. در جهانی که امروز بیش از هر زمان دیگری در نیم قرن گذشته مملو از تهدیدات است، الگوی برژینسکی در درک خطرات و ترسیم مسیر‌های جسورانه، همچنان برای سیاستمداران الهام‌بخش و ضروری جلوه می‌کند.

نظرات شما