نقد رویداد۲۴ بر آخرین ساخته حسن یکتاپناه
غیرمجاز؛ هپروتیترین و بیمنطقترین فیلم سال
هجده سال پیش حسن یکتاپناه با ساخت فیلم جمعه توانست دوربین طلای جشنواره کن را ببرد. با ساخت جمعه نام یکتاپناه بر سر زبانها افتاد.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: هجده سال پیش حسن یکتاپناه با ساخت فیلم جمعه توانست دوربین طلای جشنواره کن را ببرد. با ساخت جمعه نام یکتاپناه بر سر زبانها افتاد.
دوربین طلای جشنواره کن و حضور در چهل جشنواره جهانی دستاورد بسیار بزرگی برای یک کارگردان فیلم اول است. اما این دستاوردهای بزرگ هم باعث نشد حسن یکتاپناه مرتب و منظم فیلم بسازد.
او فیلم بعدیاش را چهار سال بعد ساخت و دوازده سال صبر کرد تا بتواند غیرمجاز را بسازد. فیلمی که کارش از اشتباهات بدیهی در فیلمسازی گذشته و چنان مشکلات کودکانه و سطحی دارد که میشود به فیلم صرفاً خندید. غیرمجاز انقدر بد است که نمیتوان تصور کرد آن را کارگردان برنده دوربین طلای جشنواره کن ساخته است.
فیلم بیشتر شبیه دستگرمی یک کارگردان جوان و آماتور است که از حضور چند بازیگر معروف در فیلمش ذوقزده شده و ساختن فیلم یادش رفته است. مشکلات غیرمجاز خیلی حادتر از آن است که بشود نام فیلم را بر غیرمجاز نهاد. دختری بنام توکا به خاطر نگاه بدی که ناپدریاش به او دارد از شهرستان میگریزد و به تهران میآید تا نامزدش را پیدا کند.
نامزدی که در کمال نامردی او را رها کرده و با زن دیگری ازدواج کرده است.فیلم از همان شروع موضع خودش را برای تماشاگر مشخص میکند. کلی معطل میکند تا توکا شماره ابراهیم نامزدش را پیدا کند. در شبی که او مجبور است برای به دست آوردن شماره ابراهیم منتظ بماند او را تنها و بیکس در شهر میبینیم.
تصاویر حضور او در شهر کلیشه محض است. با دیدن تصاویر فیلم انگار زمان به بیست سال قبل برگشته. این تصاویر زمان دولت اصلاحات که فضا ناگهان باز شده بود خیلی خریدار داشت. اما امروز بعد از گذشت بیست سال از آن دوران این تصاویر نه تنها جسورانه نیستند بلکه خیلی هم کهنه به نظر میرسند. دیگر نمیشود با اتکا به چنین تصاویری فیلم خوب ساخت. دیگر نمیشود با استفاده از یک دختر تنها و معصوم که بیپناه در شهری پر از گرگ رها شده فیلمی ساخت که تاثیرگذار باشد.
این تصورات کهنه غیرمجاز را بدل به فیلمی کرده به هیچ وجه نباید به نمایش درمیآمد. به راحتی میشد این فیلم ضعیف را مستقیبم به شبکه نمایش خانگی فرستاد و اجازه داد فیلم دیگری که شایسته نمایش بر روی پرده بزرگ است اکران شود.
مشکل فیلم فقط این نیست که کهنه و قدیمی است فیلم اشکالات فاحش اجرایی دارد. انگار چند سکانس از فیلم گم شده است یا به خاطر کمبود بودجه فیلمبرداری نشده است. در نمایی توکا را با ساک کوچکش میبینیم که در مسجدی در حال ارزیابی کفشهای افراد داخل مسجد برای دزدی است. کات به حضور او در خیاطخانه برای کار. در حالی که یک معرفینامه هم در دست دارد.ساکی هم در کار نیست. ساک چه شد؟ نمیدانیم.معرفینامه از کجا آمد؟ نمیدانیم. چه کسی معرفینامه را به توکا داد؟ معلوم نیست. انگار دو سه سکانس از فیلم غیب شده و از بین رفته است. وگرنه بعید است کارگردانی با سابقه حواسش نباشد که ترتیب و توالی سکانسها را با منطق دنبال هم بچیند.
از همه بدتر داستان شایان غیرتی و خواهر سرخوش اوست که موازی با داستان توکا و فرار او از خانه روایت میشود. دو داستانی که با هیچ چسبی به هم نمیچسبند ولی نویسنده و کارگردان اصرار دارند این دو داستان را به هم بچسبانند.پس توکا زنگی به شایان میزند و او هم دنبال توکا میآید. تا نیمه شب در خیابان ول میچرخند و شایان به جای آنکه توکا را به خانه خودشان ببرد و کاملاً منطقی همه چیز را برای مادرش توضیح دهد توکا را به شرکت دوستش میان چند پسر غریبه میبرد تا آنها کاری کنند که توکا فرار کند. این بهره هوشی پایین از پسر جوان و امروزی مثل شایان تعجبآور است.شایان اگر توکا را به خانه میبرد و برای مادر مترجم و روشنفکرش همه چیز را توضیح میداد خیلی راحتتر بود تا اینکه توکا را بین یک مشت پسر غریبه ببرد تا آنها بخواهند به توکا آسیب بزنند.
البته کارگردان به این رفتار غیرمنطقی احتیاج دارد. برای اینکه بتواند توکا را سراغ آن زن مواد فروش و خواهر افلیجش بفرستد. چندتایی سکانس کلیشهای از فروش مواد ردیف کند و دختر و توکا را گیر بیاندازد. این حجم از سادهانگاری در نوشتن فیلمنامه آدم را به تعجب میاندازد که نکند فیلم اصلاً فیلمنامهای نداشته. اینجا بحث چفت و بست و منطق داستانی مطرح نیست. چون فیلم کاملاً فاقد چنین چیزهایی است. بحث بر سر این است که چرا سکانسهای فیلم به هم ربط ندارند. نویسنده هر وقت دلش خواسته از توکا گفته و هر وقت دلش خواسته سراغ زندگی شایان رفته. بدون اینکه منطقی پشت این کارش باشد. داشتن منطق که توقع زیادی است، فیلم حداقلهای یک فیلم متوسط را هم ندارد.
برای اینکه سطح درک کارگردان را از داستانش متوجه شوید به فصل مهمانی فیلم نگاه کنید که شادی خواهر پاک و معصوم اما فریبخورده شایان در آن شرکت میکند و با کشیدن قلیان و احتمالاً چیزهای بد دیگر چنان حال بدی پیدا میکند که وسط شهر تصادف میکند و میمیرد.نگارنده هیچگاه متوجه نشده کارگردانهای سینمای ایران که میدانند نمیتوانند یک تصویر حقیقی از پارتیهای شبانه نشان دهند چرا اصلاً به سمت نمایش چنین محیطی میروند؟ این تصاویر محمل که روی پرده نمایش داده میشود خنده تماشاگر را به دنبال دارد. نه تنها تماشاگری که چنین محیطهایی را تجربه کرده به سکانسهای پارتی این فیلم میخندد بلکه تماشاگری هم که تجربه حضور در چنین محیطهایی را ندارد هم به راحتی متوجه میشود تصاویری که روی پرده سینما میبیند محمل و دور از واقعیت است.
مشکل دیگری که درباره غیرمجاز و سایر فیلمهای سینمای ایران(مثلاً زیر سقف دودی)وجود دارد این است که تا کی فیلمسازان ایرانی میخواهند مشکلات این چنینی را به یکی دو پارتی شبانه و مصرف مواد تقلیل دهند. پس کی زمان آن میرسد که یک کارگردان با حوصله و دقت زیاد سراغ ریشههای گرایش جوانان به چنین محیطهایی برود. کی فیلمسازان ما میخواهند دست از نصیحت و تقبیح گلدرشت چنین محیطهایی بردارند و واقعاً به سراغ ساخت یک فیلم درست درباره جوانان بروند. این فقط مشکل حسن یکتاپناه نیست، مشکل نیمی از کارگردانان سینمای ایران است. جوانانی که شما فیلمهایتان را برای هشدار دادن به آنها میسازید به فیلمهای شما میخندند.
غیرمجاز هپروتیترین و بیمنطقترین فیلم اکران شده امسال است. مشکلات فاحشی دارد که تماشاگر را هنگام تماشا به خنده میاندازد. چنین فیلمهایی با چنین کیفیت نازلی نباید در سینماها اکران شوند بلکه باید یکراست به شبکه نمایش خانگی بروند تا راه برای فیلمهای شایستهتر باز شود و فصل اکران انقدر شلوغ نشود که فیلمها زود بیایند و زود بروند و معلوم نشود چه فیلمی در چه زمانی اکران شده است.