تاریخ انتشار: ۰۸:۰۳ - ۰۷ اسفند ۱۳۹۶
نقد رویداد24 بر دومین ساخته وحید جلیلوند

بدون تاریخ، بدون امضاء؛ فیلمی متوسط با ادعاهایی بزرگ

بدون تاریخ، بدون امضاء بدون شک وامدار سینمای فرهادی است. جلیلوند سعی کرده همان چالش‌های اخلاقی و درگیری طبقاتی را که مضمون اصلی مهم‌ترین فیلم اصغر فرهادی (جدایی نادر از سیمین) است در بدون تاریخ، بدون امضاء استفاده کند. منتها مشکلات عدیده فیلم باعث شده که بدون تاریخ، بدون امضاء بیشتر شبیه کپی ناقصی از فیلم‌های فرهادی باشد تا فیلمی مستقل و قائم‌بالذات.
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: بدون تاریخ، بدون امضاء بدون شک وامدار سینمای فرهادی است. جلیلوند سعی کرده همان چالش‌های اخلاقی و درگیری طبقاتی را که مضمون اصلی مهم‌ترین فیلم اصغر فرهادی (جدایی نادر از سیمین) است در بدون تاریخ، بدون امضاء استفاده کند. منتها مشکلات عدیده فیلم باعث شده که بدون تاریخ، بدون امضاء بیشتر شبیه کپی ناقصی از فیلم‌های فرهادی باشد تا فیلمی مستقل و قائم‌بالذات. 

مشکل اصلی بدون تاریخ، بدون امضاء در غیرقابل باور بودن انگیزه شخصیت اصلی است. ما هیچ‌گاه در طول فیلم متوجه نمی‌شویم دلیل این حجم از اصرار کاوه نریمان برای کمک به موسی به چه خاطر است؟ مشخص نیست چرا کاوه نریمان خودش را در مرگ بچه موسی مقصر می‌داند؟ کاوه بعد از تصادف با موسی تمام توصیه‌های لازم را به او می‌کند. از او خواهش می‌کند که بچه را به درمانگاه ببرد تا دقیق‌تر معاینه شود. خسارت را هم می‌پردازد. حتی دنبال آن‌ها می‌رود و سعی می‌کند با زدن بوق آن‌ها را راضی به رفتن درمانگاه کند. حتی بچه را معاینه می‌کند تا مبادا اتفاق بدی بیفتد. به عنوان یک شهروند و پزشکی متعهد کاوه نریمان هر آن‌چه که لازم است را انجام می‌دهد تا پسر موسی آسیب نبیند. 

پس دیگر احتیاجی نیست به عنوان یک انسان اخلاق‌گرا بابت مرگ بچه موسی احساس عذاب وجدان داشته باشد. حتی اگر مرگ بچه موسی به خاطر تصادف هم بوده باشد باز هم کاوه نریمان نباید خودش را مقصر بداند چون تمام توصیه‌های لازم را به موسی کرده است و این موسی است که باید نسبت به سلامتی فرزند خود احساس مسئولیت داشته باشد و او را به درمانگاه ببرد. در شکل فعلی رفتار کاوه نریمان بیش از آن‌که عملی اخلاقی/انسانی باشد به رفتاری مازوخیستی شباهت دارد. کاوه نریمان دقیقاً به خاطر چیزی که ربطی به او ندارد احساس عذاب وجدان می‌کند. 

وقتی انگیزه شخصیت اصلی انقدر مبهم و غیرقابل توجیه باشد و گره اصلی فیلم هم تا این حد سست و پادرهوا، اتفاقات بعدی هم ماهیت خودشان را از دست می‌دهند. به همین خاطر جلیلوند سعی می‌کند با اضافه کردن صحنه‌های پرتنشی مثل برخورد موسی با مردی که مرغ‌های آلوده را به او می‌فروخته ضعف اصلی فیلم را بپوشاند. منتها مشکل اینجاست که وقتی انگیزه و رفتار کاوه نریمان به عنوان شخصیت اصلی فیلم توجیه منطقی ندارد کلیت فیلم زیر سوال می‌رود. فیلم باید می‌توانست برای رفتارهای کاوه نریمان دلایلی منطقی بیاورد تا ما بتوانیم باقی داستان را باور کنیم. جلیلوند سعی کرده مثل فرهادی فیلم‌نامه‌ای با ظرافت و مینیاتوری بنویسد که تمام اجزایش به هم مرتبط باشد. 

یک اتفاق ساده منجر به طوفانی از اتفاقات می‌شود که زندگی دو طرف درگیر ماجرا را تحت تاثیر قرار می‌دهد. مثل بال زدن یک سنجاقک در گوشه‌ای از کره زمین که می‌تواند طوفانی بزرگ را در گوشه دیگر کره زمین رقم بزند. فیلم‌نامه‌های فرهادی دقیقاً چنین خاصیتی دارند. انقدر دقیق و با مهرات نوشته شده‌اند که نمی‌توان هیچ بخشی را از سایر بخش‌ها جدا کرد. اما بدون تاریخ، بدون امضاء نه تنها چنین خاصیتی ندارد، بلکه دچار مشکلات عدیده‌ای است که فیلم را بدل به اثری متوسط می‌کند. وقتی نویسندگان فیلم نتوانند انگیزه شخصیت اصلی را روی کاغذ به خوبی از کار درآورند معلوم است که باقی ماجراهای فیلم هم توجیه منطقی خود را از دست می‌دهند. 

به همین خاطر است که بسیاری از صحنه‌های فیلم زائد و اضافی به نظر می‌رسد. مثل صحنه بازسازی قتل توسط موسی که زمان زیادی از فیلم را اشغال کرده اما هیچ کارکرد دراماتیکی ندارد و صرفاً برای این در فیلم گنجانده شده که رفتارهای موسی و همسرش حس ترحم تماشاگر را تحریک کند. از طرف دیگر تا پایان فیلم مشخص نمی‌شود رابطه سایه(هدیه تهرانی) با کاوه نریمان چیست؟ همسر اوست؟ نامزد اوست؟ با هم دوست هستند یا رابطه فامیلی دارند؟ چرا اینطور به نظر می‌رسد که جدا از هم زندگی می‌کنند؟ اگر زن و شوهر هستند چرا آن‌ها را به اندازه یک سکانس هم زیر یک سقف نمی‌بینیم؟ این ابهامات شخصیت‌پردازانه دومین مشکل بدون تاریخ، بدون امضاء است. 

شخصیت سایه عملاً کاربردی در فیلم ندارد. زائد است و بود و نبودش فرقی برای تماشاگر ندارد. حتی یک کنش ساده هم ندارد که حضورش توجیه منطقی داشته باشد. اگر سایه در کنار کاوه نریمان نبود هیچ اتفاقی نمی‌اُفتاد. کاوه نریمان می‌توانست مجرد باشد و با زنی ارتباط نداشته باشد. وجود سایه عملاً اضافه است و معلوم نیست چرا در فیلم حضور دارد. از طرف دیگر فیلم راه حل نهایی برای حل چنین معضلاتی را در یک چیز می‌بیند و آن این است که خودمان در قبال یک‌دیگر احساس مسئولیت کنیم و فداکاری را تا جایی پیش ببریم که زندگی خودمان هم تباه شود. فیلم هیچ انتقادی را متوجه نهادهای مسئول نمی‌کند. حتی سراغ رئیس آن مرغداری بزرگ هم نمی‌رود تا او را به خاطر عدم نظارت روی کارگرانش که مرغ آلوده خرید و فروش می‌کنند بازخواست کند. 

فیلم می‌گوید اگر در جایی مشکلی پیش آمد خودت آن را حل کن و به مقامات مسئول مراجعه نکن. در این فیلم بر خلاف فیلمی مثل لاتاری این توصیه فردگرایانه ماهیت اعتراضی ندارد بلکه توصیه اخلاقی کارگردان به تماشاگران است. او نمی‌گوید سیستم دچار کمی و کاستی است بلکه می‌گوید تو تماشاگر موظفی خودت برای حل مشکلات پیرامونت اقدام کنی وگرنه اخلاقاً مسئولی. تلقی کارگردان از مفهوم وجدان و شرافت تلقی بسیار کهنه و عجیب است. اگر بنا باشد طبق تفسیر جلیلوند در این فیلم به مقوله‌های وجدان و شرف نگاه کنیم نود درصد مردم کشور محکوم به بی‌وجدانی می‌شوند. 

البته که جلیلوند کارگردان خوبی است. توانسته از بازیگران فیلمش بازی‌های خوبی بگیرد -خصوصاً امیر آقایی که رنج دکتر نریمان را به خوبی در نگاه‌هایش منعکس می‌کند- و با فضاسازی درجه یکش حواس مخاطب را از ضعف‌های فیلم‌نامه پرت کند. اما مثال معروفی هست که می‌گوید: هیچ‌گاه از فیلم‌نامه ضعیف نمی‌توان فیلمی خوبی ساخت. این مثال کاملاً با فیلم بدون تاریخ، بدون امضاء مطابقت دارد. مشکل فیلم نه در اجرا که در متن است. فیلم‌نامه ضعیف فیلم کارگردانی جلیلوند را هم تحت تاثیر قرار داده و باعث شده بدون تاریخ، بدون امضاء بدل به فیلمی متوسط شود. فیلمی متوسط با ادعاهایی بزرگ. 

نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان