تاریخ انتشار: ۰۰:۱۰ - ۱۱ فروردين ۱۳۹۷
گزارش رویداد۲۴ درباره چهره‌های سینمایی سال ۱۳۹۶

محمدحسین مهدویان؛ متفاوت‌ترین کارگردان سال سینما

مهدویان به خاطر ساخت ماجرای نیمروز مهم‌ترین چهره سینمایی سال 96 است. یک کارگردان متفاوت و جسور که توانایی بالایی در تعریف قصه دارد و می‌تواند فیلم‌های تمیزی در گونه‌های مختلف سینمایی بسازد.
رویداد۲۴،مازیار وکیلی: بدون تردید مهدویان موفق‌ترین و متفاوت‌ترین کارگردان این سال‌های سینمای ایران است. مهدویان قدم در مسیرهای پرخطری گذاشته است که کمتر کارگردان ایرانی حاضر شده در آن مسیرها پای بگذارد.

مهدویان چه آن زمانی که سعی کرد زندگی احمد متوسلیان را در قالب یک داکیودراما بازسازی کند و چه زمانی که سراغ تریلر سیاسی- پلیسی و ملودرام رفت جسور و خط شکن عمل کرد. چه آن زمانی که همگان روی کیفیت فیلم‌هایش توافقی جمعی داشتند و چه آن زمانی که خیلی‌ها فیلم آخرش را دوست نداشتند؛ مهدویان به اصولی که به آن‌‌ها اعتقاد داشت پایبند باقی ماند. 

مشخص است که مهدویان شیفته و دلبسته سینمای کلاسیک و قهرمان‌پرداز هالیوود است. او هیچ‌گاه این عشق و علاقه را کتمان نکرده است. فیلم‌های مهدویان فیلم‌هایی هستند قهرمان‌پرور که پیش از وجوه دیگر این فیلم‌ها قهرمان‌هایشان در خاطرمان می‌ماند. آدم‌هایی متفاوت و به شدت عمل‌گرا که دلیل جذابیت‌هایشان همین عمل‌گرایی آن‌هاست. 

اگر تماشاگر کمال، موسی و حاج احمد متوسلیان را دوست دارد (و یا نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد) نه به خاطر ایدئولوژی آن‌ها که به خاطر عمل‌گرایی آن‌هاست. آن‌ها قهرمانانی کنش‌مند هستند که به جای حرف زدن عمل می‌کنند و به جای ایستادن و تماشا کردن به میدان جنگ می‌روند. درست مثل قهرمانان پاکباخته سینمای وسترن که به جای حرف زدن عمل می‌کردند.

ماجرای نیمروز بدون شک بهترین فیلم مهدویان تا به امروز است. یک تریلر سیاسی- پلیسی خوش‌ساخت و تکان‌دهنده که بحث‌های بسیاری را در محافل سینمایی برانگیخت. بر خلاف لاتاری موافقان این فیلم بسیار بیشتر از مخالفان آن بودند.

مهدویان در ماجرای نیمروز سراغ یکی از مناقشه‌برانگیزترین دوران تاریخ سیاسی ایران رفته و جدال بین نظام جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین خلق را دست‌مایه دومین فیلم سینمایی خود قرار داده است. اولین و بزرگترین مشکلی که مخالفان فیلم با ماجرای نیمروز دارند این است که مهدویان بد بودن سازمان مجاهدین خلق را مفروض گرفته و بر اساس این فرض فیلمش را ساخته است.

در فیلم ما چیزی از سازمان مجاهدین خلق و روابط بین آن‌ها نمی‌بینیم. مهدویان حتی یک پلان هم از اعضا و روابط درونی این سازمان به ما نشان نمی‌دهد. مخالفان فیلم این مسئله را به خاطر ایدئولوژیک بودن فیلم دانستند و به خاطر نشان ندادن یک طرف دعوا مهدویان را نکوهش کردند.

در این‌جا دو مسئله وجود دارد: مسئله اول این است که هیچ فیلم سیاسی در تاریخ سینما وجود ندارد که فارغ از ایدئولوژی سازنده‌اش ساخته شده باشد. فرقی ندارد این فیلم را کارگردان چپ‌گرایی مثل کوستاگاواراس بسازد یا کارگردان راست‌گرایی مثل جان فورد. 

هر کارگردانی که سیاست را دست‌مایه یک فیلم سینمایی قرار می‌دهد آن را از منظر ایدئولوژی که به آن باور دارد می‌سازد. مهدویان هم بدون این‌‌که لازم باشد او را با بزرگانی که ذکرشان رفت مقایسه کنیم فیلم را از منظر ایدئولوژی خود ساخته است. هر چند این نگاه، نگاه بسیار بدبینانه‌ای به ماجرای نیمروز است (چرا که فیلم لایه‌های متفاوتی برای تحلیل دارد) اما ناگزیر باید این نکته را توضیح می‌دادیم که صرف هم‌خوان نبودن عقاید یک فیلم‌ساز با عقاید ما دلیل خوبی برای رد یک فیلم سینمایی نیست. 

به تعداد آدم‌ها ایدئولوژی، عقیده و سبک زندگی وجود دارد. اگر بنا باشد هرکس آنطور که ما دوست داریم فیلم بسازد و حرف بزند دیگر تضارب آرا معنا ندارد. 

مسئله دوم که باید به آن توجه کرد این است که مهدویان در ماجرای نیمروز همانقدر از تاریخ برداشت کرده است که سینما نیاز دارد. او به جای این‌که یک فیلم سیاسی بسازد که در مذمت سازمان مجاهدین خلق باشد، یک تریلر معمایی ساخته که صرفاً موضوع آن سیاست است. پس ماجرای نیمروز را نه از منظر سیاست که از منظر سینما باید بررسی کرد. 

ماجرای نیمروز بیشتر از آن‌که یک فیلم سیاسی باشد یک فیلم پلیسی است. همان ماجرای قدیمی شکارچی و شکار که در فیلم‌های بزرگی مثل مخمصه مایکل مان هم شاهد آن بودیم. یک طرف ماجرا پلیس (شکارچی) است که می‌خواهد دزد(شکار) را دستگیر کند. 

مهدویان با استفاده از این روش به جای بررسی ریشه‌های این اتفاق (که کار مورخ است) فضا و اتمسفر آن دوران را برای تماشاگر ترسیم می‌کند. در ماجرای نیمروز یک اضطراب و تنش درونی وحشتناک و رعب‌آور وجود دارد که مدام تشدید می‌شود.

خشونت در فیلم بیداد می‌کند. چه از سمت سازمان مجاهدین خلق و چه از طرف تیم اطلاعاتی مسئول پرونده شاهد اعمال خشونت‌بار فراوانی هستیم. مهدویان به درستی روی این وجه خشونت‌آمیز تاکید کرده است. فارغ از ایدئولوژی‌های دو طرف ماجرا هر دو دست به اعمال خشونت‌بار می‌زنند. 

این وجه تراژیک ماجراست که برای مهدویان اهمیت داشته و او در گفت و گوهایش روی همین موضوع تاکید کرده است. این‌که در نهایت دست بالا را کمال دارد که عاشق خشونت است. تراژدی اصلی این‌جا اتفاق می‌افتد. خشونت، خشونت تولید می‌کند و قربانیان این خشونت مردم بی‌گناهی هستند که ربطی به دعوای دو طرف ماجرا ندارند.

این یک بازی باخت_باخت است. هیچ‌کس در آن برنده نیست. خشونت با خشونت پاسخ داده می‌شود و این یعنی تراژدی. ماجرای نیمروز یک فیلم پروپاگاندا در خدمت اهداف سیاسی گروهی خاص نیست. بلکه یک تریلر پلیسی درجه یک است که در سینمای ایران بدیلی ندارد. 

مهدویان با توانایی و استادانه فضای دهه شصت را بازسازی کرده است. این بازسازی چنان دقیق و با جزئیات انجام گرفته که تماشاگر هنگام تماشا فیلم احساس می‌کند سوار ماشین زمان شده و به آن دوران برگشته است. به این موضوع اضافه کنید شخصیت‌پردازی دقیق و جزئی‌نگرانه و بازی‌های درخشان فیلم را که از ماجرای نیمروز یک اثر درجه یک سینمایی ساخته است. 

بدون شک ماجرای نیمروز بهترین فیلم سال نود و شش و مهدویان بهترین کارگردان این سال است. کارگردانی که فارغ از ایدئولوژی و عقیده سینما را دوست دارد. عشق او به سینما را می‌شود در تک تک پلان‌های ماجرای نیمروز دید. 

مهدویان به خاطر ساخت ماجرای نیمروز مهم‌ترین چهره سینمایی سال 96 است. یک کارگردان متفاوت و جسور که توانایی بالایی در تعریف قصه دارد و می‌تواند فیلم‌های تمیزی در گونه‌های مختلف سینمایی بسازد. وجود چنین کارگردانی برای سینمای ایران غنیمت است. باید قدر این غنیمت را دانست و اجازه داد همان چیزی را بسازد که به آن ایمان دارد. 


خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
نظرسنجی
آیا از 26 فروردین تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشتید؟
پیشخوان