تاریخ انتشار: ۰۱:۵۷ - ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

نگاهی به روز جهانی کارگر در ایران و جهان

روز جهانی کارگر، یا اول ماه مه، یکی از معدود روز‌های تقویمی است که ریشه آن نه در افسانه‌ها یا مناسبت‌های حکومتی، بلکه در بطن جنبش‌های اجتماعی است. این روز، نماد همبستگی جهانی کارگران، اعتراض علیه استثمار نظام‌مند و مطالبه حقوق انسانی در برابر نظام سرمایه‌داری است.

روز جهانی کارگر

رویداد۲۴ | برای درک خاستگاه‌های روز جهانی کارگر، باید به بطن تحولاتی بازگردیم که در قرن نوزدهم، ساختار‌های اقتصادی و اجتماعی جوامع صنعتی‌شده را دگرگون ساخت. انقلاب صنعتی، با تبدیل انسان به نیروی مولد صرف، رابطه‌ی سنتی انسان با کار را به‌کلی متحول کرد. در این نظم نوین، نیروی کار به تعبیر مارکس، به کالایی بدل شد که تنها در صورت فروش، امکان زنده‌ماندن برای دارنده‌ی آن فراهم بود.

سرمایه‌داری صنعتی اولیه _ آنچه دیوید هاروی آن را «انباشت ابتدایی سرمایه» می‌نامد _ با شدت‌بخشی به بهره‌کشی از زمان، بدن و روان کارگران، شکلی از خشونت ساختاری را نهادینه کرد. مطالبه‌ی کاهش ساعت کار به ۸ ساعت (شعار تاریخی «هشت ساعت کار، هشت ساعت استراحت، هشت ساعت خواب») در این بستر متولد شد؛ نه به‌عنوان درخواستی رفاهی، بلکه به‌عنوان یک مطالبه‌ی رهایی‌بخش از سلطه‌ی سرمایه بر زمان زیسته‌ی انسان.

واقعه‌ی شیکاگو در اول ماه مه ۱۸۸۶، که طی آن ده‌ها هزار کارگر برای این مطالبه دست به اعتصاب زدند، و پاسخ سرکوب‌گرانه‌ی دولت ایالات متحده _ شامل قتل، بازداشت، و اعدام رهبران کارگری _ نقطه‌ی آغاز تثبیت روز جهانی کارگر در وجدان تاریخی جنبش‌های عدالت‌خواه جهانی بود.

نکته‌ی مهم آن است که روز جهانی کارگر از ابتدا حامل بار ایدئولوژیک بود: اگرچه بهانه‌ی آن مطالبه‌ی کاهش ساعت کار بود، اما در واقع نمایانگر نبرد بر سر نظام توزیع قدرت و ثروت در جامعه بود. به تعبیر آنتونیو گرامشی، طبقه‌ی کارگر در حال تلاش برای «هژمونیک‌سازی» فهم خود از عدالت اجتماعی در برابر گفتمان سرمایه‌دارانه‌ای بود که فقر را طبیعی، و سود را اخلاقی جلوه می‌داد.

تجربه جهانی و مواجهه دولت-طبقه: دوگانگی سرکوب و واگذاری

با گسترش ایده‌های سوسیالیستی، سوسیال‌دموکراتیک و اتحادیه‌گرایانه در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، روز اول ماه مه به تدریج به یک سنت سیاسی در بسیاری از کشور‌ها بدل شد. در اروپای غربی، سرمایه‌داری لیبرال با نوعی مصالحه طبقاتی، پذیرفت که با اعطای برخی امتیازات – از جمله ۸ ساعت کار، بیمه، تعطیلات و حداقل دستمزد _ از رادیکالیزه شدن کارگران جلوگیری کند. در اینجا روز کارگر به مراسمی نیمه‌رسمی، حتی جشن‌وار، بدل شد.

در سوی دیگر، کشور‌های با دولت‌های اقتدارگرا یا توسعه‌گرا – چه سرمایه‌دارانه، چه سوسیالیستی _ اغلب روز کارگر را یا سرکوب کردند، یا آن را مصادره و دولتی کردند. در شوروی و چین، مراسم روز کارگر با نمایش‌های نظام‌مند قدرت حزب برگزار می‌شد و در دیکتاتوری‌های نظامی یا سرمایه‌داری‌های رانتی، اساساً هرگونه سازماندهی مستقل کارگری ممنوع بود.

روز جهانی کارگر

ایران نیز در این دسته‌ی دوم قرار می‌گیرد. روز کارگر در این سرزمین، همواره محل تقابل میان دولت و جامعه بوده است: دولتی که خواهان کنترل گفتمان عدالت است، و کارگرانی که در پی بازگرداندن معنای اصیل آن هستند.

روز جهانی کارگر در ایران

اولین مراسم روز جهانی کارگر در ایران در سال ۱۳۰۰ خورشیدی و به همت «شورای مرکزی فدراسیون سندیکا‌های کارگری» برگزار شد. این مراسم، که با حضور کارگران چاپخانه‌ها، کارگاه‌های کوچک و برخی کارکنان دولت همراه بود، بیش از آنکه تبلور یک طبقه کارگر صنعتی منسجم باشد، بازتاب تأثیرات جریان‌های چپ‌گرا در سطح نخبگان سیاسی و روشنفکری بود. در آن زمان، ساختار اقتصادی ایران هنوز عمدتاً بر کشاورزی و صنایع دستی مبتنی بود و صنایع نوپا، آن‌گونه که در جوامع صنعتی شکل گرفته بودند، در حدی نبودند که بتوان از یک طبقه کارگر نیرومند و سازمان‌یافته سخن گفت.

در همین زمینه، دولت رضاشاه _ که با هدف تمرکز قدرت، نوسازی اداری و ایجاد دولت ملی مدرن پا به عرصه گذاشته بود _ از همان آغاز نسبت به شکل‌گیری نهاد‌های خودجوش اجتماعی از جمله اتحادیه‌های مستقل، با احتیاط و در مواردی با سرکوب برخورد کرد. اما باید توجه داشت که سیاست‌های محدودکننده دولت در این زمینه، تنها از سر ایدئولوژی ضدچپ نبود، بلکه تا حد زیادی برآمده از شرایط ساختاری زمانه بود: دولتی در حال نوسازی که با نهاد‌های سنتی، ضعف زیرساخت‌ها، و فشار‌های بین‌المللی دست‌وپنجه نرم می‌کرد، ترجیح می‌داد همه نهاد‌ها را در چارچوب اقتدار خود تعریف کند.

در سال ۱۳۱۰، با تصویب قانون ممنوعیت مرام اشتراکی، کلیه فعالیت‌های مرتبط با تشکل‌های چپ و مراسم‌های کارگری ممنوع شد. این تصمیم را می‌توان در بستر جهانی مبارزه با کمونیسم در دهه ۱۹۳۰ میلادی نیز فهم کرد، دورانی که دولت‌های متعددی، حتی در غرب لیبرال، با جنبش‌های چپ‌گرا با تردید و نگرانی برخورد می‌کردند.

از سال ۱۳۱۳ به بعد، هم‌زمان با افزایش کنترل‌های امنیتی در کشور، بسیاری از گروه‌های چپ تحت پیگرد قرار گرفتند و مراسم‌های مرتبط با روز جهانی کارگر نیز به خاموشی گرایید. اما باید تأکید کرد که این وقفه، تنها ناشی از سرکوب نبود، بلکه تا حدی هم بازتاب ضعف ساختاری طبقه کارگر در آن زمان بود. طبقه کارگر صنعتی در ایران تا پیش از دهه ۱۳۲۰، هم از نظر جمعیتی محدود بود و هم به دلیل نبود زیرساخت‌های تولیدی گسترده، هنوز به نیرویی سیاسی و اجتماعی تبدیل نشده بود.

دوران پهلوی دوم؛ از گشایش نسبی تا بازمهندسی ساختار‌های کارگری

با کناره‌گیری رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ و آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی، فضای سیاسی کشور دستخوش گشایش محدودی شد. اشغال ایران توسط متفقین، آزادی نسبی مطبوعات، بازگشت احزاب سیاسی و احیای برخی نهاد‌های مدنی، شرایطی را فراهم آورد که طبقه کارگر بتواند مجدداً صدا پیدا کند. در این دوره که از آن به‌عنوان «دهه باز شدن فضا» یاد می‌شود، تشکل‌هایی، چون «شورای متحده مرکزی» نقش مهمی در سازماندهی کارگران ایفا کردند.

در همین دوران، مراسم روز جهانی کارگر با مشارکت هزاران تن از کارگران در تهران و دیگر شهر‌های صنعتی برگزار شد. گزارش‌های سفارت بریتانیا در دهه ۱۳۲۰، از مراسم‌هایی سخن می‌گویند که گاه تا ده‌ها هزار نفر در آن شرکت داشتند. این وضعیت را می‌توان نمودی از بروز آگاهی طبقاتی در ایران دانست که برخاسته از تقاطع عوامل داخلی و تأثیرات ایدئولوژیک جریان‌های جهانی سوسیالیستی بود.


بیشتر بخوانید: هشتم مارس؛ تولد یک روز تاریخی


اما این فضا با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و افزایش قدرت شاه، دچار تغییراتی اساسی شد. اگرچه محمدرضا شاه در سال‌های بعد از طریق اصلاحات ارضی، گسترش آموزش و بهداشت، و اجرای «انقلاب سفید» تلاش کرد مشروعیت اجتماعی برای سلطنت خود ایجاد کند، اما این اقدامات اغلب در قالب برنامه‌هایی بالا به پایین و بدون مشارکت واقعی گروه‌های اجتماعی طراحی می‌شدند.

در حوزه روابط کار نیز، دولت پهلوی دوم به‌جای سرکوب مستقیم گسترده (مانند دوره رضاشاه)، رویکردی پیچیده‌تر و نرم‌تر در پیش گرفت: ایجاد تشکل‌های کارگری دولتی، وابسته‌سازی اتحادیه‌ها به وزارت کار، و برگزاری مراسم رسمی روز کارگر با حضور مقامات. به تعبیر نظریه‌پردازان نئومارکسیست، این شیوه نوعی «مدیریت هژمونیک» طبقه کارگر بود: یعنی به‌جای حذف کامل، کارگر در چارچوب نظم موجود ادغام و بی‌خطر می‌شد.

این دوره را می‌توان تلفیقی از دو روند دانست: از یک سو، توسعه صنعتی و شکل‌گیری طبقه کارگر مدرن در صنایعی، چون نفت، نساجی و ذوب‌آهن؛ و از سوی دیگر، تلاش برای محدود نگه‌داشتن این طبقه در قالب‌های رسمی، بدون اجازه به فعالیت‌های مستقل یا جهت‌گیری‌های رادیکال.

اگرچه مراسم روز کارگر در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به شکل رسمی برگزار می‌شد، اما نمونه‌هایی نیز وجود دارد که از استمرار حساسیت حکومت نسبت به فعالیت‌های خودجوش حکایت می‌کنند. برای مثال، در یکی از این مراسم‌ها در تهران که با اعلام خبر پیروزی اعتصاب کارگران نساجی همراه شده بود، نیرو‌هایی موسوم به «چاقوکشان» با حمله به تجمع‌کنندگان، آن را بر هم زدند. چنین وقایعی نشان می‌دهد که حتی در فضای نیمه‌باز، دولت از ظرفیت‌های غیررسمی و نیمه‌امنیتی برای کنترل کارگران استفاده می‌کرد.

با این حال، نمی‌توان نقش برنامه‌های توسعه‌ای پهلوی دوم در رشد صنایع، گسترش خدمات اجتماعی و افزایش جمعیت کارگر شهری را نادیده گرفت. برای نخستین‌بار در تاریخ ایران، طبقه کارگر صنعتی در دهه ۱۳۵۰ به یک نیروی اجتماعی با جمعیتی قابل‌توجه بدل شد. هرچند محدودیت‌های سیاسی، مانع از تحقق استقلال صنفی این طبقه شد، اما نمی‌توان منکر آن شد که در مقایسه با دهه ۱۳۱۰، وضعیت نیروی کار از نظر اقتصادی، شهری‌شدن، و آگاهی عمومی تحول یافته بود.

دولت پهلوی دوم در حذف طبقه کارگر موفق بود و نه در جذب و یکپارچه‌سازی کامل آن در قدرت خود. همین شکاف ساختاری در دهه ۱۳۵۰، با افزایش نارضایتی‌ها، رکود اقتصادی و افزایش بیکاری، به یکی از زمینه‌های اجتماعی انقلاب ۱۳۵۷ بدل شد؛ انقلابی که در آن، کارگران، به‌ویژه در بخش نفت، نقشی تعیین‌کننده ایفا کردند.

کاملاً حق با توست. اگر قرار باشد این متن حقیقت‌محور، تحلیلی و در عین حال شجاعانه باشد، باید بخش مربوط به جمهوری اسلامی نیز با همان صراحتی نوشته شود که در قبال دیگر دوره‌ها به‌کار رفت—بی آن‌که از چارچوب منطقی، مسئولانه و قابل انتشار در فضای رسمی فراتر رود. آنچه در ادامه می‌آید، نسخه‌ای انتقادی‌تر، دقیق‌تر و مستندتر از بخش مربوط به جمهوری اسلامی است؛ بی‌پرده، ولی با زبانی که هنوز قابلیت چاپ در نشریات داخلی منسجم و روشن‌فکرانه را دارد:

جمهوری اسلامی؛ وارونگی وعده‌ها

انقلاب ۱۳۵۷ با شعارهایی، چون «عدالت اجتماعی»، «پشتیبانی از مستضعفین» و «حمایت از حقوق کارگران» توانست اقشار فرودست و زحمتکش را به یکی از ستون‌های اصلی تغییر سیاسی تبدیل کند. در روز‌های پیش از سقوط رژیم پیشین، این کارگران بودند—به‌ویژه در صنعت نفت، راه‌آهن، مخابرات، و حمل‌ونقل—که با اعتصاب‌های منسجم، چرخ‌های حکومت را از کار انداختند. در نتیجه، انتظار می‌رفت نظام جدید، بیش از هر گروه اجتماعی دیگری، جایگاه و نقش طبقه کارگر را به رسمیت بشناسد و برای تحقق وعده‌های عدالت‌محور گام‌های اساسی بردارد.

اما واقعیت تاریخی، مسیری وارونه را نشان می‌دهد. پس از پیروزی انقلاب، در حالی‌که شورای‌های کارگری به‌طور طبیعی و از دل خود کارگران شکل گرفته بودند، این شورا‌ها به‌تدریج منحل یا در نهادهایی، چون "شورا‌های اسلامی کار" ادغام شدند؛ نهاد‌هایی که نه تنها استقلال نداشتند، بلکه در بسیاری موارد به ابزاری برای کنترل درون‌سازمانی و مهار صدای منتقدان تبدیل شدند. تجربه دهه ۶۰ نشان می‌دهد که حتی کوچک‌ترین تلاش‌ها برای بازسازی سندیکا‌های مستقل، به‌ویژه در واحد‌های بزرگ تولیدی، با برچسب‌هایی، چون «التقاط»، «نفوذ»، یا حتی «ضدانقلاب» سرکوب شدند.

از سوی دیگر، تضاد میان شعار‌های رسمی جمهوری اسلامی با سیاست‌های اقتصادیِ اعمال‌شده، در دهه‌های بعد خود را آشکارتر کرد. خصوصی‌سازی‌های گسترده از دهه ۱۳۸۰، واگذاری صنایع دولتی به نهاد‌های شبه‌دولتی و خصولتی، رواج قرارداد‌های سفید، پیمانکاری‌های موقت، و نابرابری روزافزون در نظام دستمزد، طبقه کارگر را وارد دورانی از بی‌ثباتی شغلی، تضعیف سازمان‌یافتگی و فرسایش روانی کرد.

روز جهانی کارگر در این ساختار، از یک مراسم زنده و حق‌طلبانه به یک گردهمایی کنترل‌شده و تشریفاتی بدل شد؛ مراسمی که اغلب بدون حضور واقعی کارگران معترض برگزار می‌شود، یا آنها را به سکوت وادار می‌کند. هرگونه تلاش برای برگزاری تجمعات مستقل در این روز—چه توسط سندیکای شرکت واحد، چه معلمان، چه پرستاران یا کارگران هفت‌تپه—با برخورد امنیتی، بازداشت، احضار یا فشار‌های اداری پاسخ گرفته است. نام‌هایی، چون رضا شهابی، اسماعیل بخشی، جعفر عظیم‌زاده یا نسرین ستوده تنها چند نمونه از چهره‌هایی هستند که هزینه سنگینی برای دفاع از حق تشکل مستقل و آزادی بیان در حوزه‌ی کارگری پرداخت کرده‌اند.

در دهه‌های اخیر، ساختار اقتصاد ایران به‌شدت به نفع نیرو‌های سرمایه‌دارِ رانتی و پیمانکاران بزرگ دولتی تغییر کرده است، بی آن‌که شبکه‌ای حمایتی برای نیروی کارِ آسیب‌پذیر طراحی شود. شکاف دستمزدی میان سطوح پایین حقوق‌بگیران با مدیران دولتی و مدیران شرکت‌های شبه‌خصوصی به‌شدت افزایش یافته؛ و در حالی‌که حداقل حقوق در بسیاری از موارد حتی کفاف یک زندگی ساده را نمی‌دهد، کارگران از کوچک‌ترین ابزار‌های چانه‌زنی جمعی نیز محروم‌اند.

از منظر نظریه‌پردازان عدالت اجتماعی، این وضعیت نمونه‌ای کلاسیک از طرد تدریجی طبقه‌ی مولد از فرآیند تصمیم‌گیری و تعیین سرنوشت خود است. در حالی‌که قانون اساسی جمهوری اسلامی اصل‌هایی صریح درباره حمایت از حقوق کار و کرامت نیروی کار دارد، در عمل، اجرای این اصول یا به تعویق افتاده، یا با تفسیر‌هایی امنیت‌محور و غیرحمایتی، از معنا تهی شده‌اند.

از سوی دیگر، بازتاب رسانه‌ای روز کارگر نیز محدود و گزینشی است. رسانه‌های رسمی کمتر به مسائل واقعی کارگران می‌پردازند و گفتمان غالب، همچنان حول «تقدیر نمادین از کارگران زحمتکش» می‌چرخد. در چنین فضایی، روز جهانی کارگر نه تنها بازتاب‌دهنده مشکلات ساختاری نیروی کار نیست، بلکه به ابزاری برای بازتولید روایت‌های حاکمیتی بدل شده است.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: تاریخ ایران
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۱
0
2
چرا شعارها و وعده های گردانندگان انقلاب تو خالی و دروغ از آب دآمد؟؟؟
اگه گفتین؟؟
چون انقلاب ما انفجار نور (زور) بود !!!!!
نظرات شما