تاریخ انتشار: ۱۲:۴۸ - ۰۶ اسفند ۱۳۹۷
کمال تبریزی:

احمدی‌نژاد دیگر جایی برای انتقام‌گیری ندارد/ امروز خدمت جای خود را به کسب قدرت داده است

کارگردان فیلم مارموز معتقد است که تمامی گروه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی خارج از کشور، تحلیل‌ها و استدلال‌های نادرستی درباره منطقه هدف یعنی ایران دارند به همین دلیل دائم در وضعیت حیرت و گیجی به سر می‌برند.
احمدی‌نژاد دیگر جایی برای انتقام‌گیری ندارد/ امروز خدمت جای خود را به کسب قدرت داده است
رویداد۲۴ کمال تبریزی می‌گوید "دیگر جایی برای انتقام گرفتن از احمدی‌نژاد وجود ندارد و تقریباً هرکس هر رفتاری که خواسته با او داشته است". این کارگران که فیلم مارموز را روی پرده سینما دارد، معتقد است که در مارموز تلاش داشته نشان دهد در دعوای چپ و راست در سیاست، مردم بازنده‌اند و سنگ این دعوا بر سر مردم می‌خورد.

عده‌ای با توجه به کاراکتر حامد بهداد در فیلم و نوع رفتار‌هایی که انجام می‌دهد، معتقدند که شما این فیلم را با هدف انتقام از محمود احمدی‌نژاد و سیاست‌های وی ساخته‌اید برخی هم می‌گویند فیلم تبلیغ احمدی‌نژاد است. کدامیک درست است؟

چنین نظری درست نیست، زیرا دیگر جایی برای انتقام گرفتن از احمدی‌نژاد وجود ندارد و تقریباً هرکس هر رفتاری که خواسته با او داشته است. مارموز قطعاً تبلیغ احمدی‌نژاد نیست. مارموز یک نگاه اجتماعی دارد به نوعی رفتار سیاست‌زده در جامعه و سعی دارد که به سمت یک طیف خاص سیاسی حرکت نکند بلکه غالبا مواضع سیاسی در جامعه را نقادی می‌کند و این نقادی شامل همه موضوعات از انتخابات گرفته تا مسائل دیگر می‌شود. مارموز می‌خواهد نشان دهد برخی افراد برای رسیدن به قدرت حاضرند از کول مردم بالا بروند و آنان را زیر پا له کنند و در این راه حتی به خانواده خود نیز رحم نمی‌کنند. البته تلاش کردیم این نقد منصفانه باشد و در جبهه مردم قرار بگیرد و اصلاً طرفداری از گروه‌های چپ و راست در سیاست نداشته باشد. از طرفی تلاش کردیم نشان دهیم که وقتی چپ و راست در سیاست با هم دعوا می‌کنند سنگ این دعوا بر سر مردم می‌خورد. همان مردمی که برای رای گرفتن از آن‌ها دست به هر کاری می‌زنند.

در این درگیری‌ها حتی شخصیت اصلی فیلم یعنی کسی که به دنبال قدرت است نیز آسیب می‌بیند. ضربه‌ای که او می‌خورد نتیجه چه رفتاری است؟

شخصیت اصلی فیلم که حامد بهداد نقش او را بازی می‌کند، نمی‌تواند مسیر درست را پیدا کند. دوست دارد که به قدرت برسد و کار‌هایی که آن‌ها را درست می‌داند، انجام دهد، اما از مسیر مناسبی حرکت نمی‌کند و طبیعی است که سرش به سنگ می‌خورد. این مسئله نشانگر آن است که همیشه اینگونه نیست که آدم‌هایی که بر حق نیستند مجازات شوند بلکه گاهی افراد موضع حقی دارند، اما به دلیل آنکه روش‌های غلطی را انتخاب و مثلاً از روش‌های پوپولیستی استفاده کرده و قانون را کنار می‌گذارند و به اصطلاح هدفشان، وسیله را توجیه کرده است، سرشان به سنگ می‌خورد. درحالی‌که ما باید به قاعده و قوانین نوشته شده هستی تن بدهیم و هر کاری را از راه‌های درستی که دارد انجام دهیم و به دنبال دور زدن مسیر‌ها نباشیم.

چنین افرادی معمولاً سریع فریب می‌خورند. ما هم در فیلم می‌بینیم رسانه‌های بیگانه چنین شخصیت‌هایی را به بازی می‌گیرند، اما خود آن رسانه‌ها نیز فریب خورده و در تحلیل‌هایش دچار اشتباه می‌شوند.

واقعیتی که درباره برخی شبکه‌های تلویزیونی آن طرف آبی و حتی احزابی که به اصطلاح برانداز نامیده می‌شوند و در ایران سودای قدرت در سر دارند، وجود دارد، این است که قصد تسلط پیدا کردن بر بسیاری از مسائل در جامعه امروز را ایران دارند و همین مسئله نقطه ضعف آنان است. در دوره‌ای نه چندان دور هدف افرادی که به قدرت می‌رسیدند یا قصد داشتند که قدرت را در دست بگیرند خدمت کردن به مردم بود و برای خودشان چیزی نمی‌خواستند مانند وضعیتی که در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشت، اما وقتی هدف، کسب قدرت می‌شود تا از این طریق به منافع شخصی خود دست پیدا کنیم، اینجاست که مردم به هیچ انگاشته می‌شوند و این مسیری است که اغلب گروه‌های سیاسی خارج از کشور و تلویزیون‌های آن سوی آب به نحو مضحکی آن را دنبال می‌کنند، زیرا آن‌ها تحلیل‌ها و استدلال‌های درستی درباره منطقه هدف یعنی کشور ایران ندارند به همین دلیل دائم در وضعیت حیرت و گیجی به سر می‌برند. به طور مثال درست در زمانی که آن‌ها تصور می‌کنند مردم به سمت آنان اقبال پیدا خواهند کرد ناگهان یک حرکت دسته‌جمعی در فضای مجازی یا حضور پرتعداد در راهپیمایی ۲۲ بهمن تمام تحلیل‌هایشان را برهم می‌زند. کسانی که از دور دستی بر آتش دارند، می‌بینند که مردم از گرانی مواد غذایی، کاهش قدرت خرید و مسائلی از این دست ناراحتند و مشکلات بسیاری در زندگی دارند، اما هرگز نمی‌توانند درک کنند که در درون مغز کسی که این مشکلات را دارد، چه می‌گذرد و چه تصمیمی برای آینده خواهد گرفت. به همین دلیل است که تلاش‌های بیش از چهار دهه آن‌ها برای تغییر در داخل کشور به نتیجه نرسیده است. هرچند دائم پیش خود زمان‌بندی می‌کنند و منتظرند که سال دیگر حکومت در ایران تغییر کند، اما مدل الگو‌هایی که دارند به هیچ عنوان قابل انطباق با جامعه ایران نیست و حرف‌هایی که می‌زنند بیش از آنکه بر مردم تاثیر کند، باعث احساس منفی در مردم و انزجارشان می‌شود.

برخی انتظار داشتند مارموز به سرنوشت مارمولک مبتلا شود.

مارموز نباید هم مارمولک می‌شد. گاهی اوقات اتفاقاتی در جامعه شکل می‌گیرد که در ظرف زمانی، فقط برای یک فیلم رخ می‌دهد. اتفاقاتی که برای مارمولک رخ داد دقیقاً از این دست بود. حتی اگر فیلمی قوی‌تر از مارمولک ساخته می‌شد، اما در زمان دیگری به نمایش درمی‌آمد شاید و به احتمال زیاد؛ به اقبالی، چون مارمولک دست نمی‌یافت. دلایل اقبال مردم به فیلم‌ها و آثار هنری فقط به کیفیت آن‌ها برنمی‌گردد. در موفقیت یک اثر هنری همچون فیلم مارمولک سه اصل مهم دخیل هستند؛ اول خود فیلم و کیفیت مضمون آن، دوم سازندگان و سوم مخاطبان فیلم.

گاهی در یک ظرف زمانی مشخص این سه اصل به صورت سه بردار محرک همسو شده و یکدیگر را تقویت می‌کنند. یعنی موضوعی که در فیلم گفته می‌شود در یک ساختار درست و در لحظه درست و در زمانی که خاستگاه اجتماعی برای شنیدن آن حرف وجود دارد، به منصه ظهور می‌رسد. چنین اتفاقی برای یک فیلم یا یک فیلمساز همیشه رخ نمی‌دهد و سال‌ها باید بگذرد تا این انطباق در لحظه موعود دوباره شکل بگیرد و انقلابی رخ دهد درحالی‌که همه از ثبات یک حکومت صحبت می‌کنند ناگهان در ظرف چند ماه مسائلی دست به دست هم می‌دهد که ما شاهد یک انقلاب می‌شویم. به همین دلیل نه کسی می‌تواند قطعاً بگوید چه اتفاقی برای فیلم می‌افتد و نه کسی می‌تواند از رخ دادن این اتفاق جلوگیری کند. همانگونه که زمانی که ما مارمولک را می‌ساختیم تصور نمی‌کردیم با این اقبال عمومی مواجه شود.

از سوی دیگر کسانی که می‌خواستند جلوی نمایش فیلم را بگیرند، تصور می‌کردند که می‌توانند از اقبال مردم جلوگیری کنند، اما هر دو تفکر اشتباه می‌کردند. ظرف زمانی برای یک فیلم و مدیریت آن بسیار مهم است مانند اتفاقاتی که برای فیلم‌های مختلف در دنیا و ایران رخ داده است. یکی از دلایل اقبالی که به فیلم‌هایی همچون پدرخوانده، همشهری کین، جدایی نادر از سیمین، هامون و ... شد، این است که این فیلم‌ها درست در نقطه زمانی که باید ساخته می‌شدند، ساخته و دیده شدند و اگر چند سال زودتر یا دیرتر ساخته می‌شدند شاید این همه مورد اقبال مخاطبین قرار نمی‌گرفتند. حتی گاهی نقشی که یک فیلم با اقبال عمومی پیدا می‌کند از فیلم فراتر می‌رود و تبدیل به یک نماد و رفتار اجتماعی می‌شود. مثلا فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی فیلم خوبی است، اما با سایر کار‌های فرهادی تفاوت فاحشی ندارد و حتی به نظر من؛ فیلمی مانند درباره الی بهتر از جدایی نادر از سیمین است، اما فیلم جدایی نادر از سیمین در مسیری از همزمانی قرار می‌گیرد که هم در جشنواره و هم در اکران مردمی و فروش با اقبال همراه می‌شود و هم به دلیل اتفاقاتی که خارج از فیلم و در جامعه جهانی رخ می‌دهد، به سمتی حرکت می‌کند که تا اسکار پیش می‌رود و جایزه می‌گیرد و متغیر‌های بیرونی روی موفقیت فیلم در یک هم‌افزایی تاثیر قابل توجهی می‌گذارد.
منبع: ایلنا
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما
پیشخوان