برلین؛ دیواری که از ترس ساخته شد و از ابهام فرو ریخت

رویداد۲۴| روزبه کردونی در یادداشتی با عنوان" فروپاشی معماریِ ترس" نوشت:
تاریخ همیشه با تصمیمهای بزرگ تغییر نمیکند. گاه، یک جملهی مبهم یا تردید و ابهام میتواند سرنوشت یک ملت را عوض کند.
۹ نوامبر ۱۹۸۹، ساعت شش عصر، در کنفرانسی زنده گونتر شابوفسکی، سخنگوی حزب کمونیست المان شرقی، پیرامون یادداشتی که تنها چند دقیقه پیش دربارهی مقررات جدید سفر شهروندان به آلمان غربی مطرح شده بود، خبرنگاری میپرسد: «آقای شابوفسکی، این مقررات از چه زمانی اجرا میشود؟» او درنگی میکند، نگاهش را به برگه میدوزد، هیچکس برای او توضیح نداده که این مقررات از چه زمانی لازمالاجراست. مکثی طولانی میکند و سپس با تردید جملهای تاریخی بر زبان میآورد: «تا جایی که من میدانم... از همین حالا، بدون تأخیر.»
جملهای ساده، اما ویرانگر. در خانهها، میلیونها نفر از تلویزیون شنیدند: مرز باز شده است. مردم «از همین حالا» را به معنای آزادی تفسیر کردند.
ساعت هشت شب، جمعیت از شرق برلین به سوی مرزها روانه شد. در گذرگاه بورنهولمر اشتراسه، هزاران نفر فریاد میزدند: «باز کنید! ما میخواهیم برویم!» فرمان از بالا نرسیده بود؛ سربازان و افسران نمیدانستند شلیک کنند یا صبر. دستگاه قدرت، که سالها همه چیز را کنترل کرده بود، در برابر ابهام خود فلج شد. در ساعت ۱۱:۳۰ شب، فرمانده مرز، هارالد یاگر، که از فریاد مردم درمانده بود، گفت: «دروازه را باز کنید.» دروازهها باز شد. مردم از مرز گذشتند، بیاسلحه و بیخشونت، در حالی که قدرت در سکوتِ خود فرو میپاشید.
مری الیز سارات در کتاب فروپاشی مینویسد: «فروپاشی دیوار، نتیجهی تصمیم نبود؛ نتیجهی ناتوانی در تصمیم گرفتن بود. قدرتی که همه چیز را میخواست کنترل کند، در نهایت از کنترلِ یک جمله عاجز ماند.»
به تعبیر فردریک تیلور نویسنده کتابی در خصوص فروپاشی دیوار برلین، این دیوار نشانهی اقتدار نبود، بلکه سندِ ضعف سیاسی بود. او مینویسد: «این دیوار برای حفاظت از نظام نبود، برای حبس مردم بود؛ برای زندانی کردن امید، نه دشمن.»
دیوار برلین، در واقع، معماریِ ترس بود — ترسی که از فرسایش اعتماد عمومی میان حاکمان و مردم برمیخاست. این دیوار در جامعهای فرو ریخت که گفتوگو باید کنترل میشد و حقیقت در بوروکراسیِ ترس گم شده بود. تیلور آن سالها را «زندگی در سایهی دیوار» مینامد.
فروپاشی دیوار برلین، روایتی است از نسبت میان ترس و تردید، قدرت و اعتماد.
تاریخ را همیشه تصمیمهای بزرگ نمیسازند؛ گاه یک جملهی مبهم، یا سکوتی طولانی، میتواند معماری ترس را در یک نظام فرو بریزد.


